بدعت ابطال انتخابات؛ خاتمی:درخواست ابطال درست نبود

به آقای خاتمی گفتم؛ اگر قرار بود با تظاهرات انتخابات باطل شود و این بدعت سیاسی در ایران باب؛ طبیعی است فردا روزی آن دیگری هم در اعتراض به نتیجه تظاهرات راه می اندازد و خواستار ابطال انتخابات می شود؛ آن وقت نمی شود به او گفت: تو راهپیمایی نکن؛ درخواست ابطال نداشته باش؛
آقای خاتمی گفت: من هم گفتم این کار -درخواست- درست نبود. متاسفانه نظام انتخاباتی ما ایراد دارد؛ این ایراد را از آقای عبدالله نوری، موسوی لاری و آقای پورمحمدی و خیلی دیگر از دلسوزان قبول دارند ولی برای حل آن تلاشی نمی شود. اگر مشکلات نظام انتخاباتی حل می شد خیلی از اتفاقاتی که امروز شاهد آن هستیم، به وقوع نمی پیوست. این که انتخابات در نهایت شفافیت برگزار شود، به نفع نظام است یا به ضرر آن؟ کار خیلی عجیب و غریبی نیست که  انتخاباتی برگزار کنیم که نمایندگان احزاب و گروه ها بتوانند در تمام مراحل و در تمام شعبه ها حضور داشته باشند و نظارت کنند و مشکلات را اعلام نمایند.
با گذشت دو سال از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری دهم در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، تنها چیزی که به آن اصلا توجه نشد همین برطرف کردن اشکالات و بهینه سازی ساختار انتخاباتی است. از دو سال گذشته تا کنون آنقدری که مجلس انرژی برای مدرک تحصیلی نامزدها صرف کرده ، بعید است برای اصلاح روندها تلاش موثری کرده باشد و یا همین طور دولت بیشتر ذهنش را به مکانیزه کردن انتخابات معطوف کرده تا فراهم کردن بستر انتخابات شفاف و امکان نظارت صد در صدی نمایندگان کاندیداها.
به نظر می رسد نظام سیاسی ای که خود را پیشرو کمیت مردم سالاری با برگزاری سالانه یک انتخابات  در جهان می داند، باید برای افزایش کیفیت مردم سالاری هم تلاش های موثری صورت دهد تا دوباره با برگزاری یک انتخابات، ابهام ها موجب تنش در جامعه و خسران کشور نشود.
ذکر این نکته ضروری است که حق اعتراض و راهپیمایی از حقوق مصرح در قانون اساسی است  هر چند که در این روزها و شرایط، تمامی فصول و حقوق قانون اساسی رعایت نمی شود؛ در این نوشته نکته ی مورد نظر بنده، طرح ابطال انتخابات بود.

بازخوانی نگاه دو رییس جمهوربه نظر ولی فقیه زمان خود

دو رییس جمهور و دو ولی فقیه

مدت زمانی است موضوع عزل حیدر مصلحی وزیر اطلاعات توسط محمود احمدی نژاد که با دورکاری! رییس دولت وارد مرحله ی جدیدی شده بود از تب و تاب رسانه ای دور افتاده و امکان ارایه ی برداشت های غیراحساسی و منطقی فراهم شده است.
در ایام بیست و دومین سالگرد ارتحال حضرت امام هفته نامه “شما” ارگان حزب موتلفه اسلامی در گفت وگویی مفصل با حبیب الله عسگر اولادی خاطراتی را منتشر کرد که بخشی از آن به چگونگی نخست وزیر ماندن میرحسین موسوی که این روزها سومین ماه حصرش را سپری می کند، اشاره دارد و خواندش باعث نوشتن این یاداشت شده است.
… گفتند: «امام حکم کنند، امام فتوا بدهند چشم! اما امام می‌فرمایند نظر من این است. نظر فقیه استدلال می‌خواهد. اگر فتوا بدهند، یعنی بگویند حکم خدا این است که ایشان نخست‌وزیر بشود، چشم. اگر حکم حکومتی بکنند، مطیع حکم حکومتی ایشان هستیم، اما نظرشان را اعلام کرده‌اند».  چندی بعد (حدود ۴۰ روز) رییس جمهوری سیدعلی خامنه ای، نخست وزیر میرحسین موسوی را پذیرفت و موضوع پایان یافت.

در داستان عزل حیدر مصلحی،  بار دیگر  این ماجرا البته با صورتی دیگر  تکرار شد. محمود احمدی ن‍ژاد  در این باره خطاب به آقاتهرانی استاد اخلاق هیات دولت اش گفته بود:  من صحبتی کردم که بالاخره وزیر از اختیارات من هست یا نیست؟(که بردارم یا برندارم)، حالا خوب، ممکنه به نظر شما خوب باشه. من به هر دلیل می گذارم، به هر دلیل برمی دارم، درست؟ نمایندگان مجلس که حق دخالت در این امر ندارند. این انتخاب منه. حالا یا درست یا غلط انتخاب رئیس جمهور است. بر می دارم یا می گذارم و این کار را کردم. بله، حضرت آقا هم باید نظر مبارکشان را بدهند، نظرشان هم مصاب است، باید هم عنایت شود. آقا هم یا مخالفت می کنند یا موافقت؛ از این دوحالت که بیرون نیست. اگر موافقت کردند که هیچ، طرف می‏رود. اگر مخالفت کردند، من چه وظیفه ای دارم؟ من صریحا به حضرت آقا گفتم، آقا اگر ببینم که نظر شما هست که باشد، ولی من نمی تونم باهاش کار کنم، آیا من حق انتقاد و گفتن دارم؟ فرمود: بله. حتی به من هم داری.
گذر تاریخ نشان می دهد هم آیت الله سید علی خامنه ای و هم محمود احمدی نژاد در دوره ی ریاست جمهوری شان، در مقابل نظرات ولی فقیه زمان شان تاملاتی داشته و هرکدام بعد از مدتی، به نظر ولی فقیه تمکین کرده اند.
این پیشنه ی ذهنی رهبری، شاید مهمترین دلیل برای میانه روی ایشان در برخورد با احمدی ن‍ژاد در مقایسه با اظهارات تند اصولگرایانی مانند زاکانی و احمدخاتمی بوده است. ذکر این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که بخشی از واکنش های تند و اتهام زنی ها به احمدی نژاد و اسلافش به خاطر روحیه ی پیش بینی ناپذیر وی بوده است و بخشی دیگر نیز به این دلیل بوده که منتقدین اصولگرای احمدی نژاد خیال می کردند که به زودی وی عزل یا استیضاح می شود و آنان می توانند جایش را بگیرند.

خاطرات و دفاعیات مهندس عزت الله سحابی در دادگاه تجدید نظر نظامی

عزت الله سحابی؛ ۱۳۰۹-۱۰ خرداد ۱۳۹۰

اگر فردی از افراد این جامعه بدون چاپلوسی و تملق، بدون انتظار پاداش یا بیم و امید، از طرز اداره ی مملکت، از حکومت و سلطنت، به طور غیر مستقیم انتقاد کند، این جرم است؟ آن هم جرم لایغفر؟….
آقای دادستان ما که از این پس در زندان هستیم و شما و هیات حاکمه بر کارهای مسلط، ولی بترسید از روزی که این ناراحتی ها و اعتراضات دامنه یابد و کار فتنه و آشوب بالا بگیرد و هستی و حیات ملت به خطر بیفتد. وَاتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ .. بترسید از آن فتنه ای که اگر در رسد تنها دامن ستمکاران شما را نمی گیرد و بدانید که خدا سنگین عقاب است.
خلاصه و لبّ و لباب رژیم مشروطه ی ایران این است که مشروطیت برای تحدید سلطنت آمده است نه برای تنفیذ و استقرار قدرت و سلطه ی آن.
دفاعیات مهندس عزت الله سحابی در دادگاه تجدید نظر نظامی، فروردین ۱۳۴۳
آقای طالقانی به من گفتند مایل هستی نواب صفوی را ببینی؟… در آنجا دیدم که مرحوم نواب، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی، محمدمهدی عبدخدایی و چهار پنج نفر دیگر از یاران نواب نشسته اند و قرآن می خوانند. خلیل زیارت عاشورا می خواند و گریه می کرد. حال عجیبی داشتند، مانند حال و هوای شب عاشورا و اصحاب حضرت سید الشهداء… فداییان اسلام فعال ترین و موثرترین و محسوس ترین گروه اسلامی آن ایام بودند (دهه ۱۳۲۰) و واقعاً غریب بودند و هیچ کس از آن ها حمایت نمی کرد. شاید طالقانی یکی از موارد نادر بود که علی رغم همه خطرهایی که در آن دوران وجود داشت و برای سر فداییان اسلام جایزه تعیین شده بود، به آنها پناه داد و پشتیبانی کرد.
دکتر مصدق بارها این حرف را زد که ملیت ما از اسلامیت ما جدا نیست. یعنی نظر مصدق این بود که بدون اسلام، ملیت ایرانی باقی نمی ماند. این نظریه سیاسی مصدق بود. در احمد آباد در طبقه ی بالای مقبره مصدق، اتاقی بود که سال های تبعید خود را در آنجا زندگی می کرد. در آن اتاق بر روی طاقچه یک مجسمه ی گاندی و یک عکس حضرت محمد قرار داشت. مصدق ایام تنهایی و غربتش را با این دو گذراند.
بخش هایی از کتاب نیم قرن خاطره و تجربه، خاطرات مهندس عزت الله سحابی از دوران کودکی تا انقلاب ۱۳۵۷

گازش را گرفته اند

منافقین؛ از همیشه ذلیل تر

چندساعتی ویَن بودیم با اصحاب؛ در بخش تاریخی شهر؛ میز منافقین را دیدم؛ سمت‌شان رفتیم؛ پرسیدم؛ از مسعود چه خبر؛ کجاست؟ پیرمرد سیاه چرده؛ گفت: جایش خوب است؛ پرسیدم: از کسانی که در اشرف هستند چه خبر؟ البته آرزو می کنم بیگاناهان‌شان به دامان میهن بازدگردند؛ گفت: وضع ما در اشرف؛ از همه ی زمان ها بهتر است! ما برای نابودی رژیم آخوندی گازش را گرفته ایم و تخت گاز داریم می آییم.
خندم گرفته بود؛ به سختی خودم را کنترل کردم و گفتم: ۳۰ سال است گازش را گرفته اید! خسته شدید! پایتان را از روی گاز بردارید؛ لطفاً؛ دوستان هم خنده شان گرفته بود؛ ادامه دادم: ۳۰ سال است می گویید: فردا، این ماه، امسال دیگر، کار رژیم تمام است؛ خسته نشدید از این همه سرکار بودن؛ کمی تند شد به من؛ گفت: ما تنها کسانی هستیم که برای آزادی و دموکراسی در ایران در مقابل رژیم ایستاده ایم؛
من هم تندشدم و به پیرمرد گفتم: شما کارنامه ی درخشان‌تان مثل روز روشن است؛ اگر این فیگور را نگیرید که دیگر مرده به حساب می آیید. این کدام مبارزه برای دموکراسی است که ترور می کند و مردم را می کشد؟… دوستانش آمدند؛ پیرمرد را بردند؛ وقتی ازشان عکس می گرفتم؛ تنها راه مقابله را عکس گرفتن از من! دانستند و پیرمرد عکسی از من گرفت؛  من و اصحاب هم به راه‌مان رفتیم؛ ولی؛ دلمان سوخت برای این ها که در چه توهمی و چه فضای فکری به سر می برند و دعا کردیم به دامان وطن بازگردند.