چه کسانی به دنبال جابه‌جایی سجادی و کفاشیان هستند!

صادق حسینی: خانواده بزرگ ورزش: بازنشر: عصر ایران، تابناک، اعتماد، عصرخبر:  فشار برای برکناری علی کفاشیان از ریاست فدراسیون فوتبال، بحث پشت پرده این روزهای ورزش ایران است. تا آنجا که روزنامه همشهری در گزارشی با تیتر «برکناری نرم کفاشیان» به این موضوع پرداخت: «برخی تلاش‌ها برای تغییرات گسترده در مدیریت فدراسیون فوتبال در حال انجام است. بر این اساس اپوزیسیون علی کفاشیان به دنبال ریاست نصرالله سجادی بر این فدراسیون هستند و در تلاشند که به صورت نرم، قدرت را از کفاشیان رییس سال‌های اخیر فوتبال ایران بگیرند. از همین رو گویا به کفاشیان پیشنهاد داده‌اند که پست خود را با سجادی عوض کند و معاون ورزشی وزیر ورزش و جوانان شود!» در گزارش همشهری البته اشاره روشنی به این متنفذین نشده اما تاکید شده «مخالفان کفاشیان مورد حمایت وزارت ورزش قرار دارند.»

انتشار این مجموعه گزارش‌ها واکنش شدید سید نصرالله سجادی، معاون ورزشی وزارت ورزش و جوانان را در پی داشت و با تکذیب این موضوع گفت: «من به عنوان کسی که با ۴۸ فدراسیون در ارتباط هستم باید زودتر از همه با خبر شوم، پس این خبر به هیچ‌وجه صحت ندارد.»با وجود تکذیب قاطع سجادی که به سردی و رسانه گریزی مشهور است، این جریان تا آنجا پیش رفته که چند رییس فدراسیون نیز به خبرنگاران گفته‌اند که نظر وزارت، رفتن سجادی به فدراسیون فوتبال است. منابع نزدیک به معاون وزیر ورزش معتقدند این جریان خبری با تمام حاشیه‌هایش از سوی متنفذین «داخل وزارت ورزش» که می‌خواهند «نصرالله سجادی و علی کفاشیان را باهم بزنند»! مدیریت می‌شود.

«جریان متنفذ داخل وزارت ورزش» که نصرالله سجادی و محمود گلزاری را نتوانست از وزارتخانه خارج کند و «ما مجبوریم با شما کار کنیم» آقای وزیر را شنیده سعی دارد با حملات روزهای اخیر به علی کفاشیان او را مجبور به استعفا کند و برای این کار نامزدهایی می‌تراشد و چه نامزدی موجه‌تر از سجادی!

علی کفاشیان در گفت‌وگو با «اعتماد» با اشاره به اینکه بسیاری از مشکلات را «اینها» درست می‌کنند، چنین می‌گوید: «الان چند روز است که دارند مصاحبه می‌کنند که فلانی بی‌کفایت و بی‌عرضه است. مدیریت بلد نیست و ضعف دارد. فلان است و بهمان است. مسخره بازی درمی‌آورد. من اینها را قبول دارم آقایان! اصلا بی‌کفایت‌تر از من وجود ندارد! اما اینکه راهش نیست! شما بیایید آدمی را که دوست دارید رییس فدراسیون فوتبال شود، معرفی کنید. خودم قول می‌دهم که حمایت کنم و مقدمات ریاستش را در فدراسیون به جای خودم فراهم کنم. این چه وضعی است که درست کرده‌اید. هر روز می‌گویید این باید برود. اون باید برود. فلانی اینجوری است، بهمانی اونجوری است. ما الان شش سال است که درگیر این مساله هستیم. هر روز می‌نویسند که من را برکنار می‌کنند یا باید برکنار شوم. هر چه سکوت می‌کنیم باز هم به کارشان ادامه می‌دهند. مانده‌ام این وسط که بالاخره چه زمانی خسته می‌شوند.»روشن است که تداوم این فضای مبهم و غیراخلاقی به ورزش ایران لطمه جدی وارد می‌کند، بهتر است وزیر ورزش سیاست خود درباره ماندگاری معاونانش و تغییر رییس فدراسیون فوتبال را روشن و بی‌واسطه بیان کند تا زیرمجموعه‌اش ساز دیگری نزند و در نهایت جلوی ضررهای بیشتر گرفته شود.

مشکل از صندلی است آقای روحانی!

حسن روحانی

از سخنرانی تنفیذ و تحلیف آقای روحانی در سال ۹۲ تا سخنرانی امروزش یک سالی می گذرد؛ او که می گفت «بگذاریم سینه ها از کینه ها پاک شود» چندی است جا پای سلف قبلی اش، محمود احمدی نژاد، می گذارد. او امروز در جمع سفیران ایران گفته: «به جهنم بروید که نلرزید» و البته مشخص است روی سخن اش با کیست؛ همان طور که مشخص بود احمدی نژاد وقتی از «لیست در جیب» و «برخی ها» و «بزغاله ها» و «آقایان» سخن می گفت منظورش کدام افراد و گروه ها بودند.

نمی خواهم از وعده ی «رفع حصر میرحسین موسوی» و «بازشدن فضای امنیتی» که او وعده داده است چیزی بگویم؛ نمی خواهم بگویم که کابینه اش به این فکر می کنند که «رفع حصر میرحسین موسوی» اصلا الویت نیست، اما می خواهم بگویم مشکل اصلا از آقای روحانی نیست؛ مشکل از «صندلی» است. صندلی که برای حفظ آن حتما لازم است از «پوپولیسم سبدکالا» بهره برد و لازم می شود وعده و حُسن سخن فراموش شود و طبعا در سخن‌وری به رییس دولت اصول‌گرای مهرورز تنه بزند.

فیلم: سخنان حسن روحانی در جمع سفرا

پایان عصر نگاه به بیرون آمریکا

#آمریکا هر روز بیشتر در لاک خود فرو می رود؛ به عبارت دیگر هر روز بیشتر از شعارهای جهانی ای که دست مایه دخالت و حمله به کشورهای مختلف بود فاصله می گیرد؛ رابطه ی استراتژیک اش با اسراییل را که بگذاریم کنار؛ نمونه ی بارز همین دور شدن اش از رویای آمریکایی که نماد همه ی ارزش های خوبی ایالات متحده است  همین داستان جنایت های عمله اکره های جهل مقدس؛ #داعش است که کلی جنایت علیه بشریت کردند و آمریکا غیر از لفاظی هیچ نکرد؛

امروز  اما اوباما دستور حمله هوایی به داعش را صادر کرده است:« او با بیان این که سفارتخانه آمریکا، دیپلمات های این کشور و همچنین مستشاران نظامی آمریکایی در اربیل هستند، تاکید کرد در صورت حرکت شبه نظامیان به سوی اربیل، هدف حملات هوایی آمریکا قرار خواهند گرفت.» این یعنی این که آمریکا دیگر نمی خواهد نقش پدرخوانده ی خودخوانده و ژاندارم جهانی را بازی کند؛ چون نه توانش را دارد نه پولش را و نه برای شان صرف می کند؛
تعبیر دیگرش این می شود که پایان دوره ی نگاه به بیرون آمریکا و آغاز دوران نگاه به داخل. و این باعث می شود اقمار مصنوعی غرب آسیا که اقتدار و مشروعیت شان را از آمریکا می گیرند به شدت دچار ضعف و انحطاط شوند. نمونه ی عینی اش عربستان سعودی است که تلاش کرد به آمریکا خودی نشان دهد و برای همین بحران سوریه را آغاز کرد و به آن دامن زد. بحرانی انسانی و امنیتی که جز خفت و شکست دستاوردی برای عربستان و حامیان غربی اش نداشت.  این نگاه به درون آمریکا اوضاع این کشورها که منبع قدرت شان به خارج از مردم شان وصل است را به شدت بهم می زند؛ همین دلیل برای این اقمار مصنوعی کفایت می کند که آمریکا را هر طور که می توانند مشغول خود کند که از تصمیم راهبردی اش دست بکشد.

نگاه حسام الدین آشنا به دولت حسن روحانی

مصاحبه آقای حسام الدین آشنا با نامه مصاحبه خوبی درنیامده. ایشان هم با مانند اسلاف پیشین خیلی آقای روحانی را ویژه تر دیده و گفته اند ایشان «بهاری» پشت «زمستان ۲۰ ساله اند»! در بخش دیگر مصاحب کمی باقر قالیباف را نواخته اند که حدش و وزنش خیلی پایین است: « اگر هرکسی در حد همان وزن خودش حرف میزد با هیچ ضدحمله ای مواجه نمی شد.»
اما شاید مهمترین فراز این مصاحبه تعریف ایشان از دولت تدبیر و امید است. تعریفی که نشان دهنده مسیر قابل قبولی است: « موضوع آقای روحانی دولت حرفه ای است. نه دولت حزبی، نه دولت کاریزماتیک بلکه دولت قانونی. به این معنا که دولت کار ویژه‌های حرفه ای دارد که باید آنها را انجام دهد چه محبوبیتش اضافه شود چه کم شود باید آنها را انجام دهد ولی باید به مردم راست بگوید. یک دولتی مورد نیاز است که سرش را پایین بیندازد و کار دولت کند. نه کار حزب، نه کار رسانه، نه کار مسجد، نه کار ارتش. دولت باید فقط کار دولت را بکند.»
آقای آشنا در مورد هواداران دولت هم تعبیر تامل برانگیزی دارد: « یک تحلیلی که وجود دارد این است آقای روحانی از آن هواداران سر سختی که فقط حسن روحانی را می خواهند، ندارد. خطرناک ترین چیز برای جمهوری اسلامی همین هوادارن سرسخت هستند.»

راز دلواپس شدن قالیباف

سیدصادق حسینی، منتشر شده در خبرآنلاین: بازنشر:  ایسنا، عصر ایران، انصاف،  ایرنا، نامه,  آفتاب، عصر خبر؛ اعتماد، مثلث,  پارسینه, پیام نو, سلام نو, خرداد؛ روزگار نو, پویش، آخرین:    محمدباقر قالیباف چندی است بیش از گذشته بر اصولگرایی اش تکیه می کند. انتصاباتش هم این را نشان می دهد؛ او شهاب مرادی واعظ و کارشناس امور خانواده و از اعضای ارشد ستاد انتخاباتی اش را به ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران منصوب کرد و امروی یک روحانی دیگر را نیز معاون اجتماعی خود کرد. در عرصه اجرایی نیز سعی کرده بیش از دوره ی نخست اش از نیروهای اصولگرا استفاده کند. همچنین شنیده شده قالیباف فضاهای تبلیغاتی تهران را در یک قرارداد به موسسه اوج واگذار کرده؛ همان موسسه ای که بیلبوردهای «صداقت آمریکایی» و «با یک گل بهار نمی شه» جنجال آفرید.
قالیباف این روزها، بر اصولگرایی اش چاشنی دلواپسی هم افزوده؛ او به ناگاه دلواپس حجاب و معاشرت مردم نیز شده است؛ برای همین بعد از ۹ سال که از حضورش در شهرداری می گذرد به یک باره دستور تفکیک جنسیتی صادر کرده و برای توجیه تصمیم اش در نمازجمعه تهران می گوید: «ما غیرت دینی داریم، حرف ما این است که نباید اجازه دهیم یک خانم در طول زمان معاشرت بیشتری با نامحرمان داشته باشد تا با محرمان خود و شوهر و فرزندش، زیرا این موضوع کانون خانواده را تحت تاثیر منفی قرار می‌دهد.»
البته روشن است وضعیت پوشش و تعاملات اجتماعی زنان و بانوان کارمند شهرداری تهران و در نگاهی کلان تر در جامعه تفاوت عجیب و قریبی با چند سال قبل و دوره محمود احمدی نژاد نکرده اما چرا محمدباقر قالیباف بعد از ۹ سال سعی دارد مظاهر دینی و اصولگرایانه خود را عیان تر کند؟ قالیبافی که به نظر نمی رسد سقف سابقه ی حرفه ای اش بیش از شهرداری تهران ارتقاء یابد چه نیازی دارد که بعد از این همه سال ناگهان به تقویت مناسک اصولگرایانه اش به پردازد؟ و سئوال اساسی تر این است که آیا این همه رنگ و بوی اصولگرایی محمدباقر قالیباف «اصیل» است یا …؟

محمدباقر قالیباف یک خاستگاه اصولگرایی دارد و یک جذابیت اجتماعی، همین جذابیت بود که او را واداشت در انتخابات ۸۴ به خواستگاه اصولگرایی بی توجهی و پشت کند و طوری تبلیغ کند که صدای اصولگرایان را در بیاورد. بی توجهی ای که بین او و اصولگرایان فاصله انداخت و برچسب «فرصت طلبی» برایش به ارمغان آورد. بی توجهی ای که هنوز میان اون و اصولگرایان اصیل فاصله انداخته. درگیری بین هواداران اش و هواداران یکی دیگر از اصولگرایان در سالگرد ۱۳ آبان ۹۲ همین را نشان می دهد که بسیاری از اصولگراها او را چندان اصولگرا نمی دانند!

قالیباف بعد از انتخابات ۸۴ از آن جایی که هنوز رویای ریاست جمهوری در سر داشت، سعی کرد با حمله های رسانه ای و سیاسی به محمود احمدی نژاد که روزی محبوب همه ی اصولگرایان بود؛ رابطه بینابینی بین گرایشات اصولگرایانه و جذابیت اجتماعی اش برقرار کند. او با همین سیاست وارد انتخابات ۹۲ شد و خوب پیش می رفت تا آن جا که «آقا سعید» وارد کارزار شد و خواب خوش «آقا باقر» را برهم زد. بعد از حضور جلیلی، موج «من سرهنگ نیستم» و «حمله ی گازنبری» حسن روحانی کار قالیباف را پیش از روز رای گیری تمام کرد.
انتخابات ۹۲ برای قالیباف از چند جهت شکست در پی داشت: اول این که متهم به پیمان شکنی در ائتلاف ۱+۲ شد، دوم ماندن او در کنار سایر کاندیداهای اصول گرا باعث شکست سیاسی این جریان شد و سوم «آقای شهردار» فهمید تهرانی ها به «محمدباقر قالیباف متولد طرقبه» و «تیم مشهدی» اش روی خوشی ندارند و محبوبیت و مشروعیت اش در تهران بسیار پایین است.
با گذشت یک سال از شکست سنگین سال ۱۳۹۲ و ۹ سال از شکست تلخ و پر حرف و حدیث سال ۱۳۸۴، به نظر می رسد «محمدباقر قالیباف» که نمی خواهد جا پای «محسن رضایی» به عنوان «پای ثابت انتخابات ها» بگذارد و باردیگر بخت از پیش معلومش را بر سر صندوق رای ریاست جمهوری بگذارد، تصمیم گرفته حداقل «وجهه سیاسی» اش را در میان اصولگرایان تقویت کند. قالیباف که تکنوکراتی میانه رو است در میان اعتدالیون راه به جایی ندارد و برای حفظ ظاهر هم که شده مرزبندی با اصلاح طلبان دارد؛ لازم است برای حفظ و ماندگاری اش در جریان اصول گرایی همراه همین «موج های دلواپسانه» حرکت کند حتی اگر به آن چندان اعتقاد نداشته باشد.