۱- فراز اول از دعای اول حضرت سجاد علیه السلام خداوند را به « اولین » ستوده است . ولی از آنجا که اذهان عموم مردم پیوسته از کلمه اول ، اولیت زمانی را می فهمند و در امتداد زمان ، پیوسته پیش و پس را در نظر می گیرند، امام علیه السلام به این نکته اشاره می فرمایند که اگر چه برای اول هر زمانی ، زمانی برای آن قابل تصور است ولی صفت اولیت برای خداوند متعال غیر از اولیت نسبی است که قبلیت دیگری را می پذیرد . چرا که آن اولیت هرگز قبل پذیر نیست . اول و آخر خداست ، هستی سر و ته ندارد . همه هستی از ازل تا به ابد نشان می دهد که اول و آخر خداست . توضیح آنکه جملگی پدیده ها در نظام هستی معلول هستند و هیچ چیز نیست که از این سنخیت خارج باشد ، پر واضح هست که هر معلولی از علت خود متاخر بوده و به آنها وابسته می باشد . پس هیچ چیز قبل از او وجودی نخواهد داشت . همچنین او آخری است که پس از او آخر دیگری قابل تصور نیست ، زیرا اولاَ هیچ موجودی نسبت به خداوند متعال استقلال ندارد تا بتوان آن را آخر دانست و ثانیاَ خداوند متعال غایت همه موجودات عالم است و غایت هر چیز غیر از خود آن چیز می باشد . در آیات عدیدهای از قرآن کریم نیز به این نکته عمیق برمی خوریم : ، « الی الله المصیر »، « الی الله تصیر الامور » ، « الی الله ترجع الامور»، « الی ربک المنتهی »، « کل الینا راجعون »، « هو اول و آلاخر » و بسیاری از آیات دیگر که حکایت از این حقیقت دارند که غیر از او چیز دیگری منتهی الیه نیست . زیرا اوست که کمال است و عالم به طرف کمال مطلق در تکاپوست اگر چه خود نمی داند .
�
۲- امام سجادعلیه السلام در دومین بحث فرمودند که بینندگان از دیدن او ناتوان هستند . براستی چشمان ظاهر بین ما چقدر توان رؤیت حتی پدیدههای طبیعی را دارد ؟ و نسبت بین دیدنیها و نادیدنیهای او چه مقدار است ؟ حقیقت آنست که دیدنیها اندک و نادیدنیها بسیار است . زیرا دیدنی های انسان در محدوده یک سلسله امواج با طول موجهای متناسب با دستگاه بینایی قرار دارد . همچنین که گوش انسان نیز فقط امواج با طول موجهای مخصوص را می گیرد و از درک بقیه آنها عاجز است . بنابراین قدرت دید انسان بسیار محدود بوده و به جز یک سلسله از امواج خاص که متناسب با ساختار چشم است را ، نمی بیند . البته روشن است که این مقایسه فقط در ارتباط با جهان مادی صحیح می باشد ، زیرا عوالم دیگر از دسترس امواج و نوسانات نوری خارج بوده و به هیچ وجه در ارتباط با ساختار چشم نیست و لذا خارج از قلمرو قوای حسی انسان می باشد ، از این رو دیدن ذات خداوند متعال که آفریدگار همه چیز و خلاق همه عالم از جمله چشم است هرگز باورکردنی نیست . چرا که علت در افق احاطه یا دید معلول قرار نمی گیرد .
�
۳- فراز سوم از دعای اول در بیان عجز واصفان عالم است ، آنان که باید طیران عقول خود را در آن اوج که برتر از آن محال است قرار دهند و به این نکته برسند که ناتوان تر از آنند که بتوانند کمتر وصفی از حقیقت نامحدود و نامتناهی خالق بی همتای خویش را ارائه کنند ، زیرا آنچه در احاطه ذهنی مخلوق در میآید ، محدود است .
�
۴- چقدر خوبست که بچه مسلمانها با همه گرایشهای دانشگاهی که دارند با معانی اولیه و ثانویه آشنا باشند تا از قرآن و نهج البلاغه و صحیفه لذت ببرند . من واقعاَ خودم از تفسیر « نسیم حیات » آقای بهرام پور استفاده می کنم . مثلاَ یکی از نکاتی که برای من خیلی جالب بود معنی « بسـم الله الرحمن الرحیم » است . یعنی به نام خدا برای خدا . آقای بهرام پور ریشهای بحث می کند ، چون ریشه لغات را می یابد بسیار خوب است . انسان وقتی معانی اولیه وثانویه را بیاموزد خیلی نکتههای قرآن برای انسان لذت بخش می شود . مثلاَ وقتی انسان دانست الف و لام بر روی خبر ، مفید حصر است ، آنوقت می فهمد « هوالحی »یعنی چه ؟ می فهمد « هو العلیم ، هو الاول و هو الآخر » یعنی چه ؟ یعنی : جز یکی نیست نقــد این عالم /باز بیــن و به عالمش مفروش
�
۵- قرآن کد عالم هستی است و می خواهد انسان را روشن کند که همه عالم به صورت آیات است . یکی یکی موجودات آیات خدا هستند . « و جعلنا اللیل و النهار آیتین »یکی از آیات خداوند ، شب است . از وقتی که برق آمده است مردم قدر شب را نمی دانند . شب ، روز ، مرد و زن همه آیت هستند. برگ درختان سبز در نظر هوشیار /هر ورقش دفتریست معرفت کردگار .این است که اباعبدالله علیه السلام می فرماید:« عمیت عینٌ لاتراک » ، کور است کسی که تو را نمی بیند . خداوند متعال هم در قرآن می فرماید : « من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی » ، وقتی انسان در این دنیا کور باشد در آن دنیا هم کور است . نه اینکه هر کس چشم ظاهرش در این دنیا ناقص است .آنجا هم کور است . اینها روشن دلاند . البته بعضی هم کور ظاهرند و هم کور باطن . ولی ما به این نابینایان می گوییم روشن دل . بسیاری از مسائلی که ما نمی فهمیم آنها می فهمند ؛ منظور قرآن کریم افراد کور دل اند . « عمیت عین لاتراک » کور است کسی که تو را نمی بیند . خوب حضرت که نفرین نمی کند این یک واقعیت است . این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود /هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار .
�
۶- « بن باز » از آن دشمنان سر سخت شیعه است . او وهابی است . خدا لعنت کند هر کسی را که مسیر بشریت را عوض کند و هر کس را که به جامعه بشریت خیانت کرده است و اگر قابل هدایت هستند ، خدا هدایتشان کند .آن سالی که مرحوم آیت الله العظمی حکیم «رضی الله عنه» به مکه دعوت شدند و در آن جلسه شخصیت ها شرکت داشتند . بن باز هم مفتی ایشان است . بن باز از آقای حکیم سؤال کرده بود که مفهوم واژه « تاویل » که شما می گوئید چیست. آیت الله حکیم فرمودند : تاویل با تفسیر فرق می کند . مثلاَ در آیه « ان من شیعته لابراهیم »درست است که « ه » در « شیعته » به حضرت نوح برمی گردد ولی وقتی می فرماید : « ان من شیعته » یعنی شیعه حضرت علی «علیه السلام» . چرا ؟ چون « اذ جاء ربه بقلب سلیم » دلیلش هم با خودش هست . این گونه نیست که هر کسی بتواند قرآن را تاویل کند . باید کسی این کار را بکند که به تاویل قرآن آشنا باشد . در تاویل کردن باید یک احاطه دیگری هم داشته باشید که غیر از تفسیر باشد . بن باز گفته بود که خوب اگر این تاویل درست نباشد به ضرر شماست . این آقای دکتر بطحایی که استاد حوزه است و در دانشگاه خواجه نصیر است . پدرش آقا سید علی آقا از علمای درجه یک مجلسی که از اعیان و اشراف و مسئولین حجاز در آن شرکت داشتند این بن باز شروع می کند و بر علیه شیعه حرفهای دروغ می زند و تهمت ها به شیعه می زند . بعد این آقا سید علی آقا بلند می شود و با عصبانیت می گوید: به جدم قسم این ها دروغ است . خدا می داند دروغ است . خدا لالت کند . که دیگر بن باز در آن مجلس نمی تواند حرف بزند و لال می شود .
�
۷- این آیات قرآن از اول تا آخر می گویند : « هو » . آی مردم عالم ! این عالم آیت خداست و در بی نشانی نشانی از اوست . آیت خودش را نشان نمی دهد . الان اگر با چراغ قرمز مواجه بشوم ، خوب چراغ قرمز می گوید خطر و دیگر آنجا فکر نمی کنیم که این چراغ از چه چیزی درست شده است . « علیکم بالمواشی لا بالحواشی » سراسر عالم می گوید من آیت خدا هستم و این است که قرآن یک فلش است . قرآن می گوید « هو » و عالم هم می گوید « هو » . دم چو فرورفت هاست هوست چو بیرون رود/یعنی از او در همه هر نفسی های و هوست.
�
۸- ولی افسوس که انسان ها خدا را رها کرده اند . البته انسان عاقل خدا را رها نمی کند . خدا یگانه است ، احد است، صمد است ، لم یلد و لم یولد است ، و لم یکن له کفواَ احد است . مثل و مانند ندارد . آدم خدا را رها کند و دیگران را بگیرد ؟! یار مفروش به دنیا که بسی سود نبرد/آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود.
�
۹- زچشم من چو تویی بر جمال خود نگران /چرا جمال خود را از من همی کنی پنهان .در تفسیر بیت فوق باید بگویم که اولاَ یک حقیقت وجود دارد و آن خداست و عالم مجاز نیست مهمل هم نیست. عالم ، معنی « از » دارد . از خانه ما تا خانه شما از دارد ، از مدرسه تا خانه ، « از » به خودی خود معنی ندارد . معنی رابط دارد ، موجودیت کلمه «از» ، از جنس وجود رابطه است یعنی وابسته است به خانه من و خانه شما . کلمه «از» در اینجا معنی پیدا می کند و الا خودش نه مهمل است و نه مجاز . عالم و انسان و همه موجودات غیر از خدای متعال ، مجاز هم نیستند ، محمل هم نیستند . در هستی یک حقیقت است و آن خدای تعالی و یک قدرت هست و آن قدرت خدای تعالی ، یک علم هست و آن علم خدای تعالی . همهاش علم و همهاش قدرت است ، زیرا که یگانه است . برای یگانه فرض درونی نیست . گفتیم که احد یعنی صمد ، صمد یعنی لم یلد و لم یولد ، لم یلد و لم یولد یعنی و لم یکن له کفواَ احد . یگانه دوم ندارد و دوم برایش فرض نمی شود . حالا که دوم برایش فرض نمی شود . پس بقیه موجودات چه کاره اند ؟ بقیه موجودات عکس اند ، مرآت اند . آن تصویری که شما در آینه می بینی می شود مرآت . عالم عکس است و همه موجودات مرآت هستند . پس حالا چرا آقایان عرفا و فلاسفه وقتی که بحث می کنند موجودات را به سه قسمت تقسیم می کنند : خدا و جهان و انسان . در حالی که گفتیم هستی دو تاست : خدا و جهان ؛ خدا و ماسوی . چون انسان امتیاز دارد و چون انسان چشم و چراغ این عالم است . او را ممتاز کرده اند و همین امتیاز است که بحث در مورد انسان را دارای جوهره کرده است . انسان چیزی است که عالم را خدا برای او خلق کرده است . « خلقت الاشیاءلاجلک و خلقتک لاجلی » ، « سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض » ؛ تمام زمین و آسمان ها برای انسان خلق شده است . انسان به قدری عظمت دارد که خدا به خودش افتخار کرده که این انسان را خلق کرده است . اگر در جائی خداوند متعال گفته است که: « تبارک الله رب العالمین » ،در موقع خلق انسان فرموده است : « فتبارک الله احسن الخالقین » . این انسان از سایر موجودات ممتاز است و خداوند جهان را به خاطر او خلق کرده است .
�
۱۰-حالا این انسان با این امتیاز ، خودش را به شهوات می فروشد . شهوات مقول به تشکیک است. طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت /به در آی تا ببینــی طیــران آدمیــت.بنده که دلم می خواهد که دستم را ببوسند ، این شهوت است ، بنده که دلم می خواهد مردم به من سلام کنند این شهوت است . بنده که دلم می خواهد مرید داشته باشم این شهوت است . شهوت فقط محدود به شهوت جنسی نیست . این که من دلم می خواهد معروف بشوم و سمعه و ریا بکنم ، این شهوت است . اصلاَ خود مطرح شدن مایه بدبختی است ، چون « المرء لنفسه لم یعرف ، فاذا عرف صار لغیره » ، وقتی انسان معروف شد دیگر برای خودش نیست . اگر کسی میل داشته باشد که مطرح بشود ، یا خود نمایی کند ، آنوقت خداوند متعال می فرماید من به او نظری ندارم . این کمر آدم را می شکند . البته اگر خدا انسان را مطرح بکند تا مردم از او استفاده کنند آن فرق می کند .
�
۱۱-کتاب « شیعه در اسلام » اثر علامه طباطبائی دو قسمت است . یک قسمتش تاریخ است که همه می دانند و قسمت دومش معارف است که انصافاَ در دانشگاه و حوزه باید تدریس شود . این کتاب آنوقت به ۹ زبان ترجمه شده بود . در صفحه آخر آن یک پیام معنوی شیعه دارد که شما اگر هزار مرتبه آن را مطالعه کنید خسته نمی شوید . اگر کسی به عمق سخن پی ببرد لذت می برد . یکی از جملاتی که در کتاب « شیعه در اسلام » آمده اینست : « عام در پیشگاه خود افسانه ای بیش نیست .» ، مگر علامه طباطبائی پوچ گراست و یا ایدئالیست بوده است . پس چرا اینگونه گفته است . مثلاَ عرفا می گویند : « کل ما فی الکون وهم و خیال » منتهی به حیثیت تقییدیه و تحلیلیه همه چیز هست . من هستم ، تو هستی ، اینها واقعیت دارد . اگر کلمه به کلمه این کتاب « شیعه در اسلام » را به علامه مطهری بدهی از هر کدام یک کتاب در می آورد . در یکی از این کتاب ها آمده است . که خودشناسی و خداشناسی و امام شناسی یک چیز بیشتر نیست . یک خودشناسی است که ما با مفهوم سروکار داریم . اما یک خودشناسی است که ’بقیه عملیه است .
۱۲- حکیم ابوالقاسم فردوسی مقامش خیلی بالاست مقامش هم بیشتر به خاطر این یک بیت شعرش می باشد : جهان را بلندی و پستی تویی / ندانم که ای هر چه هستی تویی یعنی اول و آخر تو هستی و این نهایت توحید می باشد.
�
۱۳-برخی ها در بعضی مسائل چنان وسواس نشان می دهند که قابل توصیف نیست . اگر یک ذره احتمال دهد که گوشه فرش نجس است دیگر در آن خانه هیچ غذایی نمی خورد اما آبروی مردم را به آسانی می برد راست می گویی حقوق مردم را رعایت کن اگر مردی زبانت را نگه دار ای کاش این کلمه را از رساله ها بردارند که « در غسل اگر یک سر موی خشک بماند» چه کسی می تواند ببیند که یک سر مویش خشک است یا تر ؟ رفتی زیر دوش دیگر تمام شد .
�
۱۴- اسلام بصیرت و فقاهت می خواهد اسلام عبادت زیاد نمی خواهد اسلام دنبال کمیت نیست دنبال کیفیت می باشد .
�
۱۵-ابن ابی الحدید سنی معتزلی می گوید : این خطبه حضرت علی « علیه السلام » را که در ذیل « الهکم التکاثر » است که ترسیم حال محتضر است را حدود هزار بار خواندهام . ابن ابی الحدید سخنشناسی است که انصافاَ شرح او در نهج البلاغه از بهترین هاست . یک مقدار از کتاب « علی و فلسفه الهی » را بخوانید تا بفهمید که اگر کسی بخواهد نهج البلاغه را شرح دهد چگونه باید وارد شود . ابن ابی الحدید می گوید در طول پنجاه سال ، هزار بار آن خطبه را مطالعه کردهام . این شرح نهج البلاغه را او در طول چهار پنج سال نوشته است ولی معلوم می شود که یادداشت داشته است زیرا در طول زندگیاش با نهج البلاغه سروکار داشته است و چهار پنج ساله نمی شود این کتاب را نوشت . کتاب نوشتن آسان نیست . دهخدا کتابش را در چند سال نوشته است ولی باید دانست که چقدر یادداشت داشته است . ابن ابی الحدید عالم بزرگی است که سنی ها نمی توانند بگویند سنی است و شیعه هم نمی تواند بگوید شیعه است . یک استخوان محکمی در گلوست . قاضی القضات بوده و کجدار و مریز حرف زده است و الا خیلی مطالب عجیبی دارد که مدرک خوبی است .
�
۱۶- معمولاَ بین فقها و عرفا خیلی میانه خوبی نیست . در حالیکه عرفا فقها را قبول دارند . ولی یک عده از فقها یی که با عرفان سروکار ندارند عرفا را قبول ندارند که در این مورد داستانهای فراوانی داریم ولی آقا سید جمال از عرفایی است که از مراجع بسیار بزرگ بود که در زمان آقای بروجردی از او تقلید می کردند . این حالات خطرناک است زیرا آدم خیال می کند که خداست . اینجاست که استاد می خواهد . قبل از اینکه استاد بخواهد آدم باید بداند که « لا الله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ». من بشری هستم سراپا نیاز و از خود هیچ ندارم . مولای متقیان امیرمومنان « علیه السلام » می فرمایند : « کفی بی عزا ان اکون لک عبداَ و کفی بی فخراَ ان تکون لی رباَ » ؛ افتخار من بندگی است.
�
۱۷-در عالم یک حقیقت بیشتر نیست و آن خداست . او اول است ، او آخر است ، او ظاهر است ، او باطن است ، او حاضر است ، او ناظر است ، این خبر هم که می بیند خبر تفضیلی نیست ، خبر تعیینی است . مثلاَ « الله اکبر » یعنی چه ؟ خدا بزرگ است یا بزرگ تر ؟ خدا بزرگ است . اگر بگوییم بزرگ است « من ان یوصف » خوب است ، یعنی از آنچه که توصیف می شود ، بزرگتر است . امام می فرماید که نماز یک موج است بین تکبیر و تسبیح « الله اکبر » یعنی خدا بزرگ است ، یا مثلاَ « تزودوا فان خیر الزاد التقوی » . حالا این خیر چیست ؟ تعیین است یا تفضیل؟. « السجن احب الی » تفضیل است یا تعیین ؟ یعنی نزد حضرت یوسف « علی نبینا و آله و علیهم السلام » آن عمل زشت بود ولی زندان بهتر بود ؟! نه خیر این تعیین است . « ان خیر الزاد التقوی » یعنی فقط چیزی که مفید است تقوی است . زیرا امیر المومنین « علیه السلام » می فرماید : « لا خیر فی ازواد الدنیا الا التقوی » ؛ خیری نیست به جز تقوی .پس منحصر شد که فقط تقوی است که خدا پسندانه است . دعای جوشن کبیر هم می خوانید به این ترنیب بخوانید . ببینید همه اش خداست . اول و آخر خداست ، ظاهر و باطن خداست ، شاکر و مشکور خداست ، عارف و معروف خداست ، عاشق و معشوق خداست. چیز دیگری برای کسی باقی نمی ماند . حالا بقیه موجودات چه هستند : « اگر نازی کند از هم فروریزند قالب ها » به این دلیل است که شاعر می گوید : زچشم من چو توئی بر جمال خود نگران / چرا جمال خود از من همی کنی پنهان.
�
۱۸-حکم شد که آیت الله شوشتری را بکشند گفتند این وقتی اسم علی را می آورد صلوات می فرستد حکم اعدامش آمد یکی از علمای سنی گفت لحمک لحمی مگر حدیث نبوی نیست بدون صلوات ذکر علی بی ادبی می باشد.
�
۱۹- آیینه عکس خود را نمی بینید . در چشمِ عکس ِ خودتان هم خودتان را می بینید . عکس شما کاره ای نیست . آن عکس بیننده شما نیست او یک عکس است ، او تابع شماست . اگر بگویم یک انسان کامل هرچه خدا دارد او هم دارد ، هیچ اشکال ندارد ولی به اعتبار استقلال و تابعیت او انسان کامل تابع است و خداوند مستقل اگر بگوییم انسان کامل استقلال دارد ، کفر است . حضرت علی « علیه السلام » و حضرت زهرا « سلام الله علیها » بنده خدا هستند . پس در آیینه تو خودت را تماشا می کنی ، پس از چه روی من خسته گشته ام حیران ، که عبارت « من لی غیرک » از دعای کمیل هم گویای همین مطلب است . یعنی غیر از تو نیست .جز یکی نیست نقـــد این عالــــم از بین و به عالمــش مفـــــروش /یار مفروش به دنیا که بسی سود نبرد .
�
۲۰- این دعای کمیل ، این عبادات و این زیارتها ، واقعاَ گنجینه هایی هستند که هیچ کس به غیر از شیعه آنها را ندارد . این زیارت ها در واقع صاعد است . چو حسن روی تو را کس ندیده جز چشمت /پس از چه روی من خسته گشته ام حیران/چگـــونه غیر تو بیند کسی که غیر تو نیست/بدان سبب که تویی عیـــن جمله اعیـــان .خدا حیرتمان را زیاد کند . من متاسفانه بیانم ناقص است ، اصلاَ خودم ناقصم ، از کوزه همان برون ترواد که در اوست؛ « کل یعمل علی شاکلته » .
�
۲۱-علم ، کمِ آن ضرر دارد . باید انسان خیلی علم داشته باشد و الا کمش ضرر دارد . هیچ باسوادی نمی آید به خدا و مذهب اشکال کند و هیچ بی سوادی هم نمی تواند . پس چه کسی اشکال می کند؟ آدم کم سواد . حالا آدم ناقص همه چیزش ناقص است . معذرت می خواهم اگر کسی بیاید و به من بگوید خدا را اثبات کن به او می گویم : خیلی خری . آخر این کتاب و این بلندگو تصادفاً اینجا نیامده است . آن وقت این عالم با این همه تشکیلات که درون یک سلول آن هزاران آیت و آیت الله وجود دارد آنوقت می گویی خدا را اثبات کن ؟! تو غیر خدا را اثبات کن . تو اصلاَ نمی توانی غیر خدا را اثبات کنی . اگر کسی هم به من بگوید قیامت و آخرت را برای من اثبات کن باز به او می گویم : خیلی خری . یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر آمده اند و گفته اند که قیامتی هست ، آنوقت تو می گویی آن را اثبات کن ؟! اگر یک بچه به تو بگوید در لباست عقرب است احتیاط می کنی . چطور حرف یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر را باور نمی کنی ؟!
�
۲۲-قرآن باید در جامعه مطرح شود . قرآن فقط تجوید نیست . قرآن کتاب انسان ساز است . قرآن برای همه آمده است؛« هدی للناس ». منتهی چه کسی از آن استفاده می کند ؛« هدی للمتقین » .
�
۲۳-ما می گوییم آفتاب خانه ما ، آفتاب خانه شما ؛ در حالی که همه اینها یکی است و یک آفتاب بیشتر نیست . علامه طباطبائی در آن کلام آخر در پیام معنوی شیعه در کتاب « شیعه در اسلام » می فرماید که : « خودشناسی و امامشناسی و خداشناسی یکی است . » ؛ چرا ؟ مثلا ما می خواهیم خودمان را بشناسیم . ما حیات داریم ، ما قدرت داریم ، واقعیت داریم. می گوییم حیات من ، قدرت من ، شنوایی من ، بینایی من ، اراده من ، تکلم من ، من هستم و این درست است و نمی شود انکار کرد خوب این من چه کاره است ؟ . تمام این بدبختی های ما مربوط به همین «من » است . « هر قبله ای که بینی بهتر ز خود پرستی است » . این من است که به او باید خدمت کنم . من باید سخنرانی کنم نه کس دیگر . این منیت یک جهنم بزرگی است . همه مشکلات جامعه مربوط به این منیت است و به خاطر همین منیت کمالات دیگری را نمی توان دید ولی اگر این طور نباشد همه همدیگر را کمک می کنند .
�
۲۴- آقای قاضی یک کلمه می گفت : « خودبین نباشید ، خدابین باشید» . بعد سه ساعت سرش را پایین می انداخت و به فکر فرو می رفت و حضار نیز چنین می شدند؛ و مثل بنده جاهل نبود که بیهوده حرف بزند . بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را /هرگز نتوان دید جمال احدی را.وقتی این من شکسته بشود مضاف می ماند و مضاف الیه می رود . « التوحید اسقاط الاضافات» . آفتاب خانه من ، آفتاب خانه شما ، آفتاب مدرسه و دانشگاه همه اش یک آفتاب است این تقید است که انسان را نگه داشته است و الا اگر این تقید بشکند انسان می شود قدرت و علم . این معنی امام است وقتی منیت را بشکند خودش را بشناسد.وجودمامعمایی است حافظ/که تحقیقش فسون است و فسانه .این جا دیگر آدم راحت می شود . می بیند که یک قدرتی هست و علمی هست که آن هم امام است . در پشت سرش هم دیگر خبری نیست و دائما او پادشاه مطلق است و در کمال عز خود مستغرق است . او دیگر چیزی نیست ، نه این که نیست. « آن را که خبر شد خبری باز نیامد» . خداوند متعال یک آیینه بزرگی به نام انسان خلق کرده است . و انسان های بالفعل کاملی هم گذاشته است که مردم را هدایت کنند . سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی / عشق محمد بس است و آل محمد.
�
۲۵-ز بس که پرده عصیان گرفته چشم مرا/ تو در کنار منی من تو را نمی بینم .امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) الان از نظر فیزیکی یا کربلاست یا نجف یا مشهد و یا مدینه . امروزه خیلی ها دکان باز کرده اند و می گویند مثلا در مکه با امام زمان فالوده و بستنی خورده ایم . اینها دروغ است . مگر می شود هر کسی با سرّ الله آشنا شود . خود پیغمبر خدا در بین مردم بود ، ابولهب و ابوجهل او را می دیدند . امیر المومنین « علیه السلام » را ابن ملجم هم می دید . امام حسین « علیه السلام » را شمر هم می دید . اما خداوند یکی را سرّ الله قرار داده است و مخفی کرده است . آنوقت من بیایم و به راحتی با اسرار آشنا شوم . ما الان ظرفیت نداریم . رهبر اینجا بیاید شلوغ می کنیم. خود امام زمان فرمودند : دوست من باشید ، من خودم سراغ شما می آیم.سید پینه دوزی بود که همه علمای تهران قبولش داشتند . حضرت روزی خارج از نوبت به او فرمودند این کفش را بدوز . سید پینه دوز به ایشان گفت : نوبت این آقاست حضرت دوباره فرمود . سید باز هم گفت نوبت دیگری است . حضرت باز هم تکرار کرد و سید بلند شد و حضرت را بغل کرد و گفت : آقا اگر یک دفعه دیگر حرف بزنید به همه می گویم آن آقایی که دنبالش می گردید اینجاست . بعد حضرت خندید و گفت بارک الله . حضرت انجام وظیفه می خواهد و آنها از ما فقط صداقت و وظیفه می خواهند . امام داشتند او را امتحان می کردند .
�
۲۶-خوب حالا به کربلا برو در حالیکه بچه فقیر از گرسنگی دارد می میرد و خرج او را نمی دهد . ما امام حسینی را که در کربلاست قبول نداریم ؛ درست است که بدن مبارکش آنجاست اما هر جا خدا هست امام حسین هم هست . امام حسین « علیه السلام » مظهر اول و آخر است . مظهر ازل و ابد است . او قائده الامم است . قائده جمع قائد است یعنی رهبر . امام زمان رهبر تمام ذرات جهان از ازل تا ابد است . او همه چیز را می بیند و می داند وجود فیزیکی حضرت را کسی نمی بیند . یک اوحدی از مردم مثل سید طاووس و بحرالعلوم می توانند او را ببینند . به سید بحر العلوم گفتند اگر کسی ادعای رؤیت امام زمان را کرد چه کنیم ؟ گفت تکفیرش کنید . اصلاً می گویند بحرالعلوم به خاطر این بحرالعلوم شد که در یک مسیر صحرا حضرت را دید ولی نشناخت و حضرت او را در آغوش گرفت ، با این حال که نشناخت شد بحرالعلوم .
�
۲۷- به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من / چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا. حالا اگر کسی با ما مخالفت کند نانش را می بریم . هی بگیم علی علی . آقا نه ما باید بگوییم معاویه معاویه یزید . علی کجاست؟ علی قاتلش را سفارش می کند من کسی باهام مخالفت کند نانش را می برم. نان دادن هنر است یا نان بریدن .
�
۲۸- بعضی از علما می گویند که شعر مطلقا کراهت دارد ولی هر نظمی شعر نیست . بین نظم و شعر ، عام و خاص من وجه است . در ماده افتراق یک تشابه وجود دارد . اگر شعر به معنی نظم کراهت داشته باشد ، سید ابن طاووس که از آب شب پرهیز می کرد خودش در روز جمعه نمی گفت :نزیلک حیث ما اتجهت رکابی /و ضیفک حیث کنت من البلادی .این شعر نظم غیر از شعر ارسظویی و خیالی است . بله مرحوم حاج شیخ عباس قمی گفته است که به حق هم گفته. این جمله که « دیشب شام خوردم امشب هم نمی خورم » این می شود شعر . شب شعر و مشاعره اشکال دارد . شعرشناسی اشکال دارد ، نه اینکه شعر اشکال دارد . مثلا ؛ علمای بزرگ ما در راه نجف و کربلا مشاعره می کردند ، نه این که میم بیار ، لام بیار بگویند . به این صورت که او می گوید :هرگز نشد از سرّ علی کس آگـــــاه / زیرا که نشد کس آگه از سر الله / یک ممکن و این همه صفات واجب / لا حــــــول و لا قـوه الا بالله.آنوقت دیگری می گوید :زهرا که نشد کسی ز قدرش آگـــاه/غیبی است که نیست سوی او کس را راه/ یک دختر و گنجهای اسرار علـوم لا حــــــــول و لا قــــــــوه الا بالله .یا مثلا : ای فاطمه ای منشأ خیر و برکات /مهر تو بود قبولی صوم و صلوه /فرمود نبی ، خدا گناهش بخشید /آنکس که برای تو فرستد صلوات.خوب این بیت فوق یک حدیث ست . یا مثلا : به حق سجاده تزئین کن، مهل محراب و منبر را /که دیوان فلک سوزد از آن سازند محمل ها.
�
۲۹- آقا جان گله بی چوپان چه ارزشی دارد .این جوانان ما به چه کسی پناه ببرند ؟ اطرافشان را انواع فساد و آتش ها گرفته است . حالا ما هم برویم منبر بگوییم آقا تقوا داشته باشید . با این حرفها نمی شود . البته وظیفه است که بسیار بگوییم . یکی از وظایف حتمی همه ما دعا کردن برای نسل جوان است . چون این ها سرمایه ما هستند. ای جوان ! فقط ببین که امام زمان ناظر توست. این صدر الخلائق ذوالبر و التقوی ؛ این باب الله الذی منه یؤتی ؛ این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیاء .آقا جان! عمر من دارد تمام می شود ولی کار پسندیده ای نکردم . تمام این اعمالم ، نمازم ، همه عباداتم گناه است . به چه کسی پناه ببرم . دستگیری جز تو نمی شناسم . آقا ، فرمانروای کل عالم تویی . خدایا همه جامعه بشریت را نجات بده . دلبرا دست امید من و دامـــان شما / سر ما و قـــدم و سرو خرامــــــــان شما /نه در این دایره سرگشته منم چون پرگار/چرخ سرگشته چو گویی است به چوگان شما /فرش بلقیس نه شایسته فرش ره توست /عاصف اندر صــف اطفال دبستـــــان شما .
�
۳۰- عاصف بن برخیا فقط یک سر سوزن از علم بی پایان اهل البیت را داشت . با این حال توانست با سرعت مافوق سرعت نورتخت بلقیس را حاضر کند . می گویند وقتی فتنه روسها مردم را اذیت می کرد ، یک نفر تیر خورده پیش دکتری آمد و گفت من را جراحی کن. دکتر گفت این کار مقدمات می خواهد . آن مرد زخمی گفت : من آن را آماده می کنم بعد افتاد و بیهوش شد . و بعد از جراحی دکتر از او پرسید : آیا شما از یاران امام زمان هستید؟ گفت : نه . باز پرسید آیا امام زمان را دیده اید؟ گفت :نه ولی هفت نفر هستند که خدمت امام زمان می رسند ما با آنها ارتباط داریم . گفت : پس به آقا بگویید این فتنه روسها خیلی مردم را اذیت می کند . او گفت : بروند مهم نیست . بعد تا غروب قشون روس از ایران رفت !.ببینید که یک نوکری که در ارتباط با نوکر امام زمان است این گونه است .
�
۳۱-« امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء » . مضطر حقیقی امام زمان است . قرنهاست که از پشت پرده همه را می بیند و از گرفتاری عالم خبر دارد . اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش /نجف رفتی ، کربلا رفتی ، کاظمین رفتی یاد ما هم باش .
۳۲- دنیای ظلم و جور و ستم است. اگر آدم از ناراحتی وجود اینهمه بیعدالتیها دق کند و بمیردجا دارد. به خدا اگر منفجر بشوید حق دارید. انسان این همه ظلم و جنایت را ببیند و دست به روی دست بگذارد، مشکل است. خدایا صاحبمان را برسان! خدایا درست است بدیم، بنیاسرائیلهم بد بودند، ولی حضرت موسی به فریادشان رسید. همهی انبیاء منتظر حضرت مهدی بودند.خدایا فرجش را برسان.أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باشنجف رفتی، کاظمین رفتی، کربلا رفتی یاد ما هم باش
�
۳۳- امام زمان قرنها ظلم و جور دیده است. حضرت، تمام این جریانات ظلم و ستمها را در دنیامیبیند، این چقدر سخت است. اگر یک خانوادهای ناراحت باشند، آن پدرِ خانواده چه حالیخواهد داشت؟
�
۳۴- خود حضرت فرموده است که (وَ أکْثِرُوا الدُّعاء بِتَعجیلِ الْفَرَجفَاءنَّ ذ’لِکَ فَرَجُکُم) فرج شما در همین است، چه فرج عمومی بشود چه نشود، که فرج عمومیمیشود انشاءاللّه. اینکه چه موقع فرج عمومی میشود معلوم نیست، هیچ چیزی جز ارادهیخداوند، حتمیّت ندارد، حالا ممکن است الا´ن و ممکن است ده سال دیگر و یا یک میلیارد سال دیگرفرج عمومی شود، نمیدانیم. ولی این را میدانیم که الا´ن دنیا در یک منگنه و تنگنایی واقع شدهاست که باید یک دستی پیدا بشود تا این ستم را از روی زمین بردارد و این کار ما نیست. ما الا´ندر یک زمانی هستیم که در بین دو شر واقع شدهایم، بین دو خیر واقع نشدهایم، مثل اینکه یک نفرسرطان گرفته است و یا باید دستش را قطع کنند و یا اینکه از این مرض بمیرد، این هر دو شراست، حالا همهی کارها واقعاً بین دو شر واقع شده است. دورهی عجیبی است، معلوم نیست کهدر تاریخ امتحانات شیعه چنین دورهای سابقه داشته باشد. شیعه الا´ن در فشار مخصوصیاست. این سختیها تناسب غیرمستقیم است، هرچه فرج نزدیکتر باشد، شدّت، بیشتر است. آخرنمیشود یک مریض بگوید میخواهم خوب بشوم ولی آمپول نمیزنم، مثل ماجرای آن کسی کهمیخواست بر روی بدنش عکس شیر را خالکوبی کند ولی تحمّل درد آن را نداشت. ما ذیالمقدّمهرا میخواهیم ولی بدون مقدّمه نمیشود.
�
۳۵- فرج عمومی حضرت آنست که حضرت، حکومت اسلامی تشکیل بدهد. ما یک قدم به عنواناینکه جمهوری اسلامی را قبول کردهایم به اسلام نزدیک شدهایم؛ ولی هیهات! تا اسلام، وضعیتموجود با واقعیت مطلوب فاصلهی زیاد دارد. نمیتوانیم چشمانمان را ببندیم و بگوییم هیچاشکالی نداریم و همین دولت الهی است. چرا وقتی اسم خاص حضرت را میآوریم، بلندمیشویم؟ برای اینکه حضرت در وقت بلند شدن، یک نظر خاص – نظر عام حضرت شامل همهمیشود – به ما میکند. یعنی خود حضرت از قیام خودش خوشش میآید. خود حضرت منتظِراست. او امام منتظَر است ولی خودش چشمانتظار است. وقتی شما برای حضرت دعا میکنی،بهترین کار را برای حضرت انجام میدهی. خوب وقتی شما به یک بزرگی محبّت میکنی او چندگونه به شما جواب آن محبّت را میدهد. اولاد شما، نسل شما، زندگی شما و فهم و بصیرت شما،همه را مورد عنایت خاص قرار میدهد، این میشود فرج خصوصی.
�
۳۶- البته ما باید برای این نظام تلاش کنیم امّا نباید خیال کنیم که ما چوناین نظام را قبول کردیم پس ما مسلمانیم. نخیر! مسلمان نیستیم و باید اقرار کنیم که ما مسلماننیستیم. اسلام چیز دیگری است. الا´ن اگر بنده بگویم من نمونهی حوزهی علمیه هستم، اصلاًمردم از حوزهی علمیه متنفّر میشوند. باید بگویم من هم یک طلبهی ناقص از حوزه هستم، اگریک نواقصی از من دیدی، آنها را به حساب حوزه نگذار. من یک مسلمان کالی هستم. اگر از مناشکالی دیدی به اسلام لطمه نزن. مرحوم جمالالدین اسدآبادی – خدا او را رحمت کند – میگفتباید اول بگوییم ما مسلمان نیستیم، بعد تبلیغ اسلام را کنیم. ما یک سری سلیقهی شخصی ازشرق و غرب جمع کردهایم و اسمش را اسلام گذاشتهایم. عروسی و عزای ما اسلامی است؟مراسم و رفتارهای ما اسلامی است؟ کجای ما اسلامی است؟ البته اینطوری نیست که فکر کنیمحضرت وقتی بیایند، من عوض میشوم و نفوس عوض میشوند. منتها من جرأت نمیکنم کاربد کنم. الان جرأت نمیکنم از ترس قانون شرابفروشی باز کنم ولی در خانهام میتوانم شراببسازم. امّا آنوقت جرأت نمیکنم در خانهی خودم هم شراب بسازم، نه اینکه نخواهم این کار رابکنم. آن کسی که میخواهد دزدی کند دیگر نمیتواند، نه اینکه نمیخواهد دزدی کند. اینطورینیست که وقتی امام زمان بیاید همهی نفوس، مسلمان میشوند، نخیر، چنین چیزی نیست، چرا؟چون قرآن میفرماید: (وَ ألقَین’ا بَینَهُمُ الْعَد’اوَهَ وَ الْبَغْضاءَ اءلی’ یَومِ الْقِی’امَه) تا قیامت، این بشرهمینطوری است. منتهی همینطور که برای حضرت سلیمان، همهی جن و انس در خدمتشبودند، وقتی حضرت بیاید، همهی قدرتها در دست اوست. آنوقت آدم از در و دیوار و عیالخودش و از شنود شدن حرفهایش میترسد. وقتی اینطور شد من دیگر میترسم خلاف کنم. نهاینکه خیال کنیم نفوس ما عوض میشود ولی الان اگر انسان کاری کند امام زمان راضی شودهفتاد برابر آن وقت است، منظور از هفتاد، عدد نیست، کنایه از کثرت است، یعنی اعمال خیلیارزش دارد. شما الان هرکار خوبی بکنی، هفتاد برابر آن وقت است. ما کافی است واجب را انجامدهیم و حرام را ترک کنیم آنوقت سلمان زمان میشویم. اگر کسی به واجب عمل کند و حرام راترک کند، خدا دستش را میگیرد و او را هفت شهر عشق میگرداند. ما خیال کردهایم کلاساخلاق امجد کسی را میسازد، نه، چنین نیست! امجد خودش را نساخته، بعد بیاید تو را بسازد؟از این کلاس اخلاق به آن کلاس اخلاق. یک عده شیّاد هم در جامعه افتادهاند و فرمول دستشاناست و از غیب هم میگویند و اسرار بقیه را فاش میکنند. آنوقت یک عده شیّاد با این جوانهاافتادهاند. خدا قوام را رحمت کند. وقتی خطایی میدید عبا را به سر میکشید تا نبیند. بزرگان مامظهر ستّاریت بودند، مظهرِ (ی’ا مَن ظَهَرَ الجَمیل و سَتَرَ القبیح) بودند.
�
۳۷- یک زمانی در جامعه وقتی یک مرجع دستور میدهد، همه به پایش میافتند و حرفش را اطاعتمیکنند ولی الان اینگونه نیست. همین عبدالحمید مولوی، مفتی سنیها وقتی که دو نفر کاندیدامیشوند، او میگوید به فلان کس رأی بدهید، همه اطاعت میکنند، یک وقت اینطوری است،شیعیان گوش شنوا دارند، خوب آن با وضعیت الان ما فرق میکند.یک وقت جامعه به گونهای است که وقتی میرزای شیرازی میگوید الیوم استعمال تنباکو وتوتون، بأیّ نحو کان، در حکم محاربه با امام زمانعج است، همه، این حرف را اطاعت میکنند،حتّی پدر من میگفت یکی از علما در سرداب، قلیان از دستش افتاد و شکست – خوب مسألهیتنباکو، یک مسألهی سیاسی بود – بعد او گفت این حکم، حکم امام زمان است که موجب شد ایناتفاق بیفتد. حتّی جامعه به گونهای بود که شرابخوار، مست بود و شراب خورده بود ولیمیگفت هرکه سیگار و چپق بکشد، من شکمش را پاره میکنم. به او میگفتی تو دیگر چرا اینحرف را میزنی؟ میگفت حکم، حکم امام زمان است.آیا ما در چنین زمانی هستیم؟ واقعاً زمان خیلی مشکلی است. حرف بزنی، حرف نزنی، یکحرف میزنی، موج ایجاد میشود، یک کاری میکنی، موج ایجاد میشود، چارهای نیست که شبو روز دعا کنیم که خدایا فرجش را برسان و ما را مورد پسند امام زمان قرار بده. یکی از عللاصلی نیامدن امام زمان این است که ما گوش شنوا نداریم؛ (لا’ لِامری تَعَقُّلٌ و لا’ مِن أولِیائی تَقْبَلُ) .ما تیغ ذوالفقاریم، باکی ز کس نداریمجز کربلا به کویی میل و هوس نداریم.
�
۳۸- ما خیال میکنیم اگر در زمان حضرت علیع بودیم، در مقابل حضرت نمیایستادیم؟ نخیر!ما اینطور اطمینانی از خودمان نداریم! ما امتحان خودمان را در تاریخ دادهایم. دوستان امامحسنع به امام توهین کردند!خلاصه در یک زمان بسیار بسیار مشکلی هستیم که یک ظرافتهای فوق برنامهای میخواهد،یعنی فوق این طرز تفکّری که ما داریم. فقط باید شب و روز دعا کنیم که خدایا فرجش را برسان.
۳۹- آقای صدیقی وقتی رفته بود که در سالگرد آیتاللّهالعظمی بهاءالدینی صحبت کند، وقتیداشت روضه میخواند یک مطلبی به ذهنش آمد که خیلی سوزناک بود و بغض همه را ترکاند.وقتی امام حسین(ع) در خاک و خون میغلطید، سپاه ابنسعد گفتند امتحانش کنید، او غیرتاللّهاست، به خیمهها حمله کنید، حضرت با آن حالش روی زانو ایستاد و فریاد زد: ای مردم! (اءنلَمیَکُن لَکُم دین فَکونوا أحراراً) تا من زنده هستم به حرم من نزدیک نشوید. تا اینجا را میدانید،ولی آنچه که آقای صدیقی به زبانش آمد این بود که سپاه ابنسعد پس از فریاد امام حسین(ع) ازخیمهها برگشتند و بعد از شهادت حضرت به سمت خیمهها رفتند، ولی مقابل چشم أمیرالمؤمنین آن ماجراها را به وجود آوردند.
�
۴۰- همه جا بروم به بهانهی تو که مگر برسم در خانهی توهمه جا دنبال تو میگردم که تویی درمان همه دردم یا أباصالح نظری مولا یا أباصالح نظری مولایا أباصالح نظری مولا یا أباصالح نظری مولامن ناقابل به تو دل بستممکشی دامان خود از دستمیا أباصالح نظری مولا یا أباصالح نظری مولایا أباصالح نظری مولا یا أباصالح نظری مولاخدایا ما را به حضرت، که کهف حصین است، پناهمان بده! خدایا! فرجش را برسان.
۴۱- وقتی از خواب بلند میشویم یک سلام به همهی اولیاء وانبیاء و شهداء بگوییم. آیا آنها جواب سلام ما را نمیدهند؟ جواب سلام آنها چگونه است؟«السلام علی تخته فولاد السلام علی وادیالسلام» برای همهی آنها یک سلام میدهیم و همهشانهم جواب میدهند.آیتاللهالعظمی آقاشیخ محمّدتقی آملی به شیخان رفته بودند و وقتی گفته بودند «السلامعلیکم» یکدفعه دیده بود همهی علما بر روی قبر نشستهاند.
�
۴۲- مردنی در کار نیست. این که فکر کنی قبر اینست که بروی و در آن بخوابی و پشتت را به خاکبگذاری، این حرفها نیست. شاید اینگونه تمثیلی برای آدم بشود ولی اینگونه نیست که ماگوشمان را روی قبر بگذاریم ببینیم نکیر و منکر آمدهاند یا نه و یا قبر را بشکافیم ببینیم آن مرده،تکان خورده یا نه؟ اینها درست نیست. مردن، رفتن از این خانه به آن خانه است. عزرائیل هم یکوجود خطرناک نیست، عزرائیل یک ملک بسیار زیبای خداست، منتها من آئینهی وجودم خراباست و عزرائیل را به صورت خودم میبینم و الاّ اگر آیینه صاف باشد، حضرت عزرائیل خیلیزیباست. اگر مؤمن باشیم یک دستهگل میدهد تا بو کنیم و به بهشت برویم. عزرائیل بدوناجازهی مؤمن جان او را نمیگیرد.
�
۴۳- تا از صحّت حدیثی مطمئن نشدهایم نباید آن را بخوانیم. اسلامشناسی خیلی مشکل است. یکفقهاش هشتاد سال کار میخواهد. بعد هم که فقیه میخواهد نظر بدهد، اصحاب استفتاء را جمعمیکند. در یک احکام که قطرهای از دریای معارف هم نیست، هشتاد سال باید استخوان خم کرد،آنوقت در معارف به این بزرگی که فقهاکبر است، به راحتی نباید نظر داد. امروز از غیرمحکماتنباید حرف زد. لزومی ندارد که منبر ما بگیرد.
�
۴۴- خدایا همه جایمان اشکال دارد، بالاتر از همه، بنده هستم. چه باید کرد؟ فقط باید دعا کرد تاسرپرستمان بیاید. گلهی بیچوپان چه ارزشی دارد؟ ما صاحب داریم و باید او دستمان رابگیرد. همانطور که وقتی یک یهودی برای لطمه زدن به عقیدهی شیعه یک قالب گلی درست کردهبود و آن را روی انار قرار داده بود تا جایش بماند بعد به شیعیان گفته بود یا دلیل بیاورید و یاشما را میکشیم، آنها گفتند سه روز مهلت بدهید، وقتی روز اول و دوم نتوانستند مشکل را حلکنند روز سوم خدمت امام رفتند و حضرت به آنها فرمود: چرا همان شب اول نیامدید؟ ما بر شماحاضر و ناظریم. ما پشتوانه داریم ولی مشکل از ماست.
۴۵- الحمدللّه که غرق نعمتیم و حالیمان نیست، جملهی «حالیمان نیست» را بگویید تا بفهمیمحالیمان نیست. با حمد و استغفار، همهی خوبیها را میخواهند به ما بدهند. (تدرک بذلک الخیرکلّه) چرا جامعهی ما استغفار نمیکند؟ در قدیم وقتی صبح به حمام میرفتند اذکار(أستغفراللّه) و (لاحول و لاقوه الاّ باللّه) را میگفتند. وقتی به دکان میرفتند ذکر میگفتند. حالاچه شده است؟ همه با موبایل مشغول به دنیا شده ا ند. ما در دنیا خلاصه شدهایم.
منبع سایت انتخاب