۱. گعده ای دوستانه بود و آمار روزنامه ها و روزنامه نگاران مطرح. نکته که همه ما به آن تاکید داشتیم این بود که هم نسلان روزنامه نگار هزینه های بالایی را پرداختند و سپر نیروهای سیاسی شدند. جایی که باید نیروهای سیاسی هزینه می دادند و سپر می شدند، نسل روزنامه نگاران عمدتاً جوان جلوی آنها بود. همه اینها نشان از این می دهد که روزنامه نگاری در ایران به بلوغ نرسیده است، هنوز! دلیلش هم روشن است: روزنامه ای که به شماره ۳۰ نمی رسد، روزنامه ای به شماره ۱۰۰۰ نمی رسد، چگونه می توان متصور شد که روزنامه نگارش به بلوغ و پختگی برسد!! آن سوی سکه هم که روشن : خبرنگار کارمند! که خلاقیت و آزادی و حق خواهیش چیز جز دستور مافوق و فلان قدرت دولتی – حکومتی است چیز جز مداحی بر نمی آید یا نهایتاً انتقادات تصنوعی.
۲. قسمت هایی از مصاحبه سامی یوسف را از شبکه ۳ سیمای ایران دیدم. جالب ترین خاطره من نسبت به سامی یوسف هنگامی بود که در ماه مبارک اسطنبول (استانبول) بودم. طبق برنامه ما باید به دیدن مسجد حرقه (خرقه) نبوی می رفتیم و بار اول به جهت ازدحام جمعیت به ۵۰۰ متری آنجا هم نرسیدیم. خلاصه روز موعود که به صحن مسجد رسیدم به همراهان گفتم: گوش کنید! این صلوات سامی یوسف است که از بلندگوی مسجد پخش می شود و زایرین زمزمه اش می کردند. و چه زمزمه روح بخشی بود. الهم صلی علی محمد (ص) نبی الامی و علی آله و صحبه ای و سلم… چه حالی داد. البته آنجا درس دیگری هم گرفتم! گفتم ما ایرانیان به غایت انحصار طلب هستیم! پیامبر را برای خودمان می دانیم! اهل بیت را برای خودمان و خلاصه همه چیز و همه کس را برای خودمان و بقیه را خارج از این دایره می دانیم. اما اینجا در این کشور لاییک، می بینی که و می فهمی که پیامبر امی یعنی چه. می فهمی پیامبر مردمی یعنی چه. الغرض با این که تبلیغات زیادی برای این مصاحبه شده بود اما از نظر کیفیت خیلی ابتدایی و پایین بود هرچند که بیان سامی آن را تحت تاثیر قرار داد.
۳. مجموعه عکس های اردبیل گردی به همت گوگل فوتو (پیکاسا) آماده شد.