بعد از مدت ها یک یادداشت سیاسی واقع بینانه که نگاه جامعی از فعالیت سیاسی در ایران دارد، را در خبرآنلاین خواندم که در اینجا بازنشرش می کنم. لب مطلب یادداشت سید محسن فرجادی است که:در فقدان احزاب واجد شرایط است که جبهه های سیاسی جور آنها را می کشند و یدک کش گروههای پر شمار صنفی و سیاسی می شوند تا مگر اینگونه رفتارهای سیاسی سر و سامانی بگیرد. در انتخابات ریاست جمهوری دهم میرحسین موسوی اصرار داشت که بگوید مستقل است و حمایت گروههای اصلاح طلب را نخواسته و محمود احمدی نژاد نیز بر بی نیازی اش از اصولگرایان اصرار داشت. این اصرار مقدمه ای برای حذف تدریجی دو جناح سیاسی و از آن پس غیرمسئولیت پذیر کردن رفتارهای سیاسی بود. دو رقیب، خود را حزبی تمام می دانستند در حالی که بر اساس قواعد حزبی مسئولیت پذیری و پاسخگویی وجود نداشت. چرا که هر حزب باید در برابر هر تصمیم و رفتار پاسخگو باشد و استدلالی داشته باشد.غیبت احزاب رسمی مجالی برای تحرک یافتن شبهحزب ها و گروههای سیال سیاسی شد تا در قالب ستادهای انتخاباتی فعالیت کنند.
به نظرم گذشت سه دهه از عمر جمهوری اسلامی، نشان می دهد ساخت سیاسی به دلیل واهمه از تکرار تجربه تلخ حزب توده و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) هیچ گاه به دنبال ایجاد بستر حضور احزاب مستقل سیاسی نبوده است. تجربه دولت سازندگی، اصلاحات و مهروزی اصولگرایان موید این است که ساخت سیاسی و گروه های حاکم، به جای فعالیت مستقل سیاسی عمدتا با استفاده از راه کارهای کوتاه مدت و حمایت و تقویت احزاب وابسته (کارگزاران، مشارکت، گروه های اصولگرا) سعی کردند خلاء احزاب را پر کنند و در این میان با سوء استفاده از فعالان رسانه ای، مسئولیت کرده ی سیاسی خود را بر دوش این گروه واسط مدنی بیاندازند؛ سوء استفاده ای که بازداشت و زندان های طویل المدت فعالان رسانه ای، حکایت جاری و زنده ی این روزهاست.
سید محسن فرجادی: انتخابات ریاست جمهوری دهم فصلی بی دوام در فعالیت های سیاسی کشومان بود. هرچقدر هم که ایرانیان سیاست زده باشند اما مزه تلاش و اضطراب سیاسی هر از چندی باید مزه مزه شود؛ آنچه که به نیازی فصلی تبدیل شده تا در بعضی انتخابات ها خود را نشان دهد و بخشی از جامعه را به تکاپوی رقابت وادارد .
آنچه در شب های انتخابات در شهر می گذشت همین حکایت بود که جوانان را بر سر شوق آورده بود و مسن ترها را تماشاچی کرده بود و پیرمردها را به یاد دوران کودکی و نوجوانی شان می انداخت.
سیر نزولی انفعال از پیرها تا جوان ها هم حکایت از قوه و توانایی های بدنی و انرژی که باید صرف می شد داشت و هم حکایت خامی جوان ترهاست که برای چه چیزی حنجره می درند و می دوند! – البته این استدلال پیرترها بوده و هست –
انتخابات ریاست جمهوری دهم در دوره ای واقع شد که حداقل دو حزب فراگیر این سو و آن سو وجود نداشتند تا به سازماندهی رقابت بپردازند و سر و شکلی قاعده مند به رفتارها بدهند.
ظاهرا سیاسیون دو جناح هم بدشان نمی آید که حزبی نباشد و به تبع آن پرورش سیاسی نیز رخ ندهد! شاید الان بگویید حزب هایی که بودند راهم بستند! از چه می گویی؟
ولی آیا حزبی که بازی سیاست را فقط به شرط «برد»، درست و به قاعده می داند و برای روزهای شکست نسخه ای برای پیش رو ندارد و در روزهایی که پس از ۸۴ حاشیه نشین قدرت شد تلاشی برای ساماندهی خود نکرد می تواند راهبرِ بخشی از سلایق سیاسی باشد.
احزاب به هزار و یک دلیل که صدها بار مرور شده در این سرزمین در زمینی سست بنا شده اند و اینگونه است که نمی توان توقعی از اجرایی شدن کارویژهای آنها داشت.
تلاش برای کسب قدرت در نظام سیاسی موجود اولین و اصلی ترین وضیفه احزاب به حساب می آید. کارویژه ای که برای تحقق آن باید برنامه داشت، جمعی را برای کسب قدرت آموزش داد و ساختاری برای پیشبرد برنامه ها داشت.
در فقدان احزاب واجد شرایط است که جبهه های سیاسی جور آنها را می کشند و یدک کش گروههای پر شمار صنفی و سیاسی می شوند تا مگر اینگونه رفتارهای سیاسی سر و سامانی بگیرد.
در انتخابات ریاست جمهوری دهم میرحسین موسوی اصرار داشت که بگوید مستقل است و حمایت گروههای اصلاح طلب را نخواسته و محمود احمدی نژاد نیز بر بی نیازی اش از اصولگرایان اصرار داشت.
این اصرار مقدمه ای برای حذف تدریجی دو جناح سیاسی و از آن پس غیرمسئولیت پذیر کردن رفتارهای سیاسی بود. دو رقیب، خود را حزبی تمام می دانستند در حالی که بر اساس قواعد حزبی مسئولیت پذیری و پاسخگویی وجود نداشت. چرا که هر حزب باید در برابر هر تصمیم و رفتار پاسخگو باشد و استدلالی داشته باشد.
غیبت احزاب رسمی مجالی برای تحرک یافتن شبهحزب ها و گروههای سیال سیاسی شد تا در قالب ستادهای انتخاباتی فعالیت کنند.
در کشوری که احزاب بیشتر هویتی «فصلی» دارند باید عمر این گروههای بی شناسنامه و بیکار در غیر انتخابات نیز محدود باشد اما تجربه دو سال اخیر نشان داده رفتارهای خارج از قواعد دو جناح سیاسی که مسئولیت آن را کسی بر عهده نمی گیرد کاهش که نیافته هیچ، بیشتر هم شده است. تا جایی که اگر پیش از این رفتارهای افراطی گرایانه بخشی از دو جناح با تشر یکی از بزرگان آن جناح سیاسی متوقف می شد اما تمامی تذکرهای چهره های سیاسی شناخته شده و دلسوزان نظام در دو سال اخیر نتوانسته جلوی اقدامات و اظهارات آتش افروزانه و بی اساس عده ای را بگیرد.
مقام معظم رهبری روز پنجشنبه در دیدار اعضای مجلس خبرگان ضمن برشمردن عوامل تضعیف جمهوری اسلامی در مذمت و محکومیت شدید رفتارهای خلاف اخلاق فرمودند: فضای اهانت و هتک حرمت، مخالف اسلام، خلاف شرع و خلاف عقل سیاسی است و موجب خشم خداوند می شود.
ایشان پیش از این نیز در ۱۴ خرداد در خطبه های نماز جمعه که در حرم امام خمینی(ره) برگزار شد در سخنان خود به موضوع «تقوای اجتماعی و سیاسی» پرداختند و با اشاره به آیه « یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا » توجه به چگونگی اظهار نظرهای فردی و اجتماعی را متذکر شدند. موضوعی که پیش از آن در جریان خطبه نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ درباره آن تذکر داده بودند.
آیت الله خامنه ای در این زمینه تصریح کردند:«تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، … ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست.»
رهبر انقلاب در تفسیر این آیه قرآن،خاطر نشان کردند:«قول سدید، یعنى استوار و درست؛ … اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم.»
حضرت آیتالله العظمی خامنهای در جلسه درس خارج فقه خود در ۷ دی ماه نیز ذیل بحثِ موارد استثناء از حکم حرمت غیبت، در پاسخ به سؤالی پیرامون صدق غیبت در مواردی چون ذکر در نوشته، وبلاگ یا ضبط صوت و تصویر و انتقال آن، به نکات مهمی در تبیین احکام آن اشاره و تصریح کردند:
«این چیزى که امروز مورد ابتلاست در جامعهى ما، از همان چیزهائى است که بایست از همین ادلهى غیبت بفهمیم که درست نیست؛ این وضعى که وجود دارد درست نیست. البته انتقاد منطقى، گفتن حرف صحیح اینقدر حرفهاى آشکار وجود دارد که انسان اگر ذکر آنها را بکند، اصلاً هم غیبت نیست، و میتواند انسان نقد بکند. بله مسلّم است، امروز یک جریان صحیح و حقّى در جامعهى ما وجود دارد، جریانهاى باطلى هم وجود دارد که به انواع و اقسام طرق میخواهند جامعه را خراب کنند، انقلاب را منحرف کنند؛ در این شکى نیست. آدمهائى هم در رأس این جریانات هستند. چه لزومى دارد که انسان به این آدمها تهمت بزند. چه لزومى دارد که غیبت اینها را بکند. حرف آشکار اینقدر دارند؛ همان حرفهاى آشکار را بیان بکنند، تبیین بکنند، توضیح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هیچ نیازى به غیبت کردن نیست که آدم بگوید حالا ما براى اصلاح مثلاً غیبت میکنیم.»
سخنان روز پنجشنبه رهبر انقلاب نشان داد که پرونده آنهایی که هیچ کس «مسئولیت» آنها را بر عهده نمی گیرد و رفتارهای خارج از قاعده آنها هزینه هایی را برای چهره های حقیقی و حقوقی ایجاد می کند هنوز باز است. ایشان در سال ۸۹ تذکرات صریحی نسبت به این جریان داشته اند. جریانی که معلوم نیست از روی جهل یا علم بر طبل افتراق می کوبند و فتنه را شعله ور نگه می دارند.
همه حرفهای حاشیهآفرین و حاشیهساز چه درباره مکتب سازی چه راهپیمایی سازی از جنس همین جریان مسئولیت ناپذیر است که حیات خود را در عملیات هایی ایذایی می جوید.
غوغاسازی و جنجال آفرینی های بی سرانجام کارویژه این جریان بی هویت شده تا در میان کوران مسائل اساسی کشور با اقدامات و اظهاراتی همه چیز را در حاشیه قرار داده و آنها به بازی سازی عبث خود بپردازند. سخنان روز پنجشنبه رهبر انقلاب در آخرین روزهای سال ۸۹ یک پیام جدی می تواند داشته باشد و آن اینکه زمینه های اجرای استراتژی عملیات ایذایی که در دو سوی جناح های سیاسی بر اساس آن عمل می شود باید برچیده شود.