نویسندۀ پرسابقۀ نیویورکتایمز در تحلیل مفصلی به رفتار آمریکا و ایران در خاورمیانه پرداخت.
به گزارش خبرآنلاین، دیوید سنگر ۲۶ سال است که در نیویورکتایمز در مورد سیاست خارجی، جهانی شدن و تکثیر هستهای مینویسد. او عضو «شورای روابط خارجی» آمریکا نیز هست.
آنچه درپی میآید متن کامل این گزارش است:
بعدازظهر روز سهشنبه در میانۀ ماه مارس [۲۴ اسفند ۱۳۸۹] در کاخ سفید، هنگامیکه رییسجمهور اوباما گفتوگوی مشاوران امنیتیاش را دربارۀ جنبههای مثبت و منفی بهکارگیری نیروی نظامی در لیبی میشنید، خیلی زود این مذاکرات به موضوع آثار چنین اقدامی بر ایران کشیده شد، کشوری که به لحاظ استراتژیک حیاتیتر است.
در این جلسه، «توماس ای. دونیلون» مشاور امنیت ملّی خاطر نشان کرد رهبران ایران هر حرکت اوباما را در جهان عرب زیر نظر دارند. او افزود ایرانیها قصور در حمایت از این گفتۀ اوباما را دربارۀ «فقدان مشروعیت رهبری» قذافی، نشانۀ ضعف تفسیر میکنند – و شاید به عنوان پیامی تعبیر کنند که اوباما در همۀ موارد و به صورت یکسان تمایلی برای حمایت از قولش ندارد؛ قول دربارۀ اینکه هرگز به ایران اجازه ندهد به توانایی تولید تسلیحات هستهای دستیابد.
هفتۀ گذشته، «بنیامین جِی. رودِس» دستیار ارشد اوباما در امور امنیت ملّی، که در این جلسه حضور داشته، مدعی شد: نباید مبالغه شود که این [ایران] یک عامل تعیینکننده بوده، یا حتی عاملی اصلی محسوب شده است». اما او افزود: تأثیر این اقدام [حمله به لیبی] بر ایران، همیشه در تصمیمها لحاظ شده است. در این مورد، او گفت: توانایی برای بهکارگیری این نوع نیروها در منطقه و با این سرعت – حتی درحالیکه در عراق و افغانستان مواجهۀ نظامی داریم – همراه با ماهیت این ائتلاف گسترده، پیام بسیار محکمی دربارۀ تواناییهایمان به ایران ارسال میکند؛ چه به لحاظ دیپلماتیک و چه از نظر نظامی.
جلسۀ آن بعدازظهر در کاخ سفید به وضوح واقعیتی را دربارۀ واکنشهای دولت اوباما به ناآرامیهای گسترده در منطقه نشان داد، که ندرتاً بیان شده: تیم اوباما هیچ تصوّر غلطی در مورد اهمیت سرهنگ قذافی ندارد. لیبی رویدادی کم اهمیت است. مهار قدرت ایران همچنان هدف اصلی آنها [تیم اوباما] در خاورمیانه است. هر تصمیمی – از لیبی گرفته تا یمن و بحرین و سوریه – تحت این منشور بررسی میشود که چگونه تصمیمات بر محاسبۀ استراتژی منطقهای اوباما تأثیر میگذارد: اینکه برنامۀ هستهای ایران چگونه کُند میشود و فرصت برای ظهور ناآرامی و شورشی موفق در ایران سرعت یابد.
در واقع، مسألۀ ایران هر حرکت شطرنج در این منطقه را پیچیدهتر میسازد. در پایان این دورۀ آشوب، کاخ سفید تغییراتی را بررسی میکند که به مثابۀ دگرگونی اروپا پس از فروپاشی دیوار برلین است، و پیروزی یا شکست احتمالاً با این پرسش مورد داوری قرار میگیرد که آیا ایران بلندپروازیهایش برای تبدیل شدن به قدرتمندترین نیروی منطقه را محقق خواهد ساخت.
هفتۀ گذشته، در کاخ سفید دراینبارۀ تصمیمگیری شد که به چه میزان از معترضانی که در خیابانهای سوریه و یمن هدف گلوله و یا در بحرین مورد ضربوشتم قرار میگیرند، حمایت شود. دستیاران کاخ سفید برای هر یک به جمعبندیهای نسبتاً پنهانی رسیدند؛ اینکه آیا ایرانیها سود خواهند برد، یا حداقل زمان استراحتی خواهند داشت.
تنها دو ماه و نیم قبل، مسائل متفاوت به نظر میرسید. در ژانویه، مقامات آمریکایی جداً اطمینان داشتند که ایران را به دام انداختهاند: تحریمهای جدید مؤثر واقع شده، روسها تسلیحات پیشرفتهای را که ایران برای دفع حملۀ اسراییل یا آمریکا میخواست، واگذار نکرده، و کرم رایانهای پیشرفته – موسوم به استاکسنت – به تلاشهای ایران برای غنیسازی اورانیوم آسیب رسانده است.
اما آن پیشرفتها با ظهور «بهار عربی» دگرگون شد. ناگهان مقامات عربی که طی دو سال گذشته برای اِعمال فشار به ایران با واشنگتن نقشه کشیده بودند – برای نمونه تکّه کلام افشا شدۀ شاه عربستان در اسناد ویکیلیکس مبنی بر «قطع سر مار» – بهجای نگرانی در مورد سانتریفیوژهای در حال گردش سوخت هستهای در نطنز، بیشتر نگران خیابانهای خودشان شدند. و حواس شهروندان اروپایی و آمریکایی پرت شد، همزمان نفتِ بشکهای ۱۰۸ دلار بسیاری از تحریمهایی را از بین برد، تحریمهایی که کاخ سفید امیدوار بود شهروندان ایرانی را متقاعد سازد برنامۀ هستهای نسبت به بهای فزایندهاش نمیارزد.
بنابراین هنگامیکه کاخ سفید از منظر ایران به منطقه نگریست، چه دید؟
درس و عبرت لیبی
اوباما در سخنرانی دوشنبه شب خود استدلال کرد که لیبی نمونۀ ویژهای است، یک مسؤولیت اخلاقی فوری برای محافظت از لیبیاییهایی که توسط نیروهای قذافی شکار میشدند و فرصتی بروز توانایی آمریکا که او آن را «بیمانند» (یعنی کثرت تکنولوژیها، مانند موشکهای تامهوک، پارازیت اندازی الکترونیک و شناسایی) توصیف کرد. اینها تواناییهای مشابهی هستند که در هر حملهای به پایگاههای ایران ضرورت دارند. مسؤولان ارشد دولت اوباما میدانند که این تواناییها در مورد ایران بهکار گرفته خواهد شد. اما مسأله این است که ایران چگونه واکنش نشان خواهد داد.
یکی از مسؤولانی که در گفتوگوهای پیرامون لیبی شرکت داشته و ضمناً مایل نیست نامش فاش شود، گفت: شما به دو شیوه میتوانید استدلال کنید؛ ممکن است حمله به لیبی، ایرانیها را ترغیب کند تا کاری را که سالها انجام ندادهاند انجام دهند، یعنی به میز مذاکره بازگردند. اما این احتمال نیز وجود دارد که استدلال کنید این اقدام تندروها را وارد بازی کند، یعنی افرادی که میگویند تنها راه محفوظ ماندن در برابر آمریکا و اسراییل دستیابی به بمب و تسریع در این زمینه است.
برگۀ همپیمانان عرب
هنگامیکه با متحدان عربی روبرو هستیم که شرمساری کمی از شلیک به معترضان در خیابان دارند و همزمان درصدد تضعیف ایران هستند، مسأله پیچیدهتر میشود. عربستان سعودی و بحرین نمونههای درجه یکی هستند. سعودیها به ایران به عنوان بزرگترین تهدید نسبت به جاهطلبیهای منطقهایشان مینگرند و در بسیاری از تلاشهای آمریکا برای محدود کردن تهران همکاری کردهاند. با این وجود، روابط میان ریاض و واشنگتن به ندرت تا این حد پرتنش بوده است: برای شاه عربستان، تصمیم اوباما برای رها کردن حسنی مبارک، نشانۀ ضعف بود و هشدار نسبت به این موضوع که در صورت بروز اعتراضات دموکراتیک در عربستان، ممکن است رییسجمهور آمریکا شاه سعودی را قربانی کند.
شاید این موضوع توضیح دهد که چرا هنگامیکه سعودیها سربازانشان برای کمک به سرکوب اعتراضات اکثریت شیعی در بحرین روانه کردند، کوچکترین صدایی از کاخ سفید درنیامد. همان قدر که اوباما میخواهد شاهد به ثمر رسیدن آرمانهای دموکراتیک معترضان باشد، و بر اصلاحات در بحرین تأکید میکند، تمایلی ندارد که واژگونی حکومتی را ببیند که میزبان ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا است.
معمای سوریه
سالها ایالات متحده بیهوده تلاش کرده تا «بشار اسد» رییسجمهور سوریه را از ایران جدا کند و همراه اسراییل سازد. آمریکا میترسد که اگر حکومت اسد واژگون شود، فاجعهای رخ داده و سوریه را پیشبینیناپذیر و خطرناک سازد، که خوفی منطقی و عقلانی است. اما در هفتههای اخیر کاخ سفید به این جمعبندی رسید که در صورت سرنگونی اسد آمریکا چیز کمتری برای از دست دادن دارد تا ایران. و، چنانکه بعضی در شورای جنگ اوباما یادآوری کردهاند، اگر معترضان در سوریه موفق شوند، ایران بعدی خواهد بود.
ناآرامیهای عربی بسیاری از اسراییلیها را مطمئن ساخت که آمریکا و متحدان عربش پریشانتر از آن هستند که بهصورت موثقی تهدید کنند که با وجود تمام هزینههایش، بلندپروازی هستهای ایران را متوقف خواهند کرد، گرچه «دونیلون» قول داد که «چشم از توپ بر نمیداریم». درون [رژیم صهیونیستی] اسراییل، این بحث درگفته است که اسراییل تا چه مدتی میتواند از عهدۀ مواجهه با این مسأله برآید؛ چراکه این ترس وجود دارد که واکنش ایران نسبت به ناآرامیهای منطقه احتمالاً مسابقهای برای بمب باشد. این موضوع میتواند برای اوباما بدترین نتیجه را بوجود آورد – جنگ میان ایران و اسراییل – و همین ملاحظه به تنهایی جای خطای کمی برای دولت اوباما میگذارد.
ترجمه: رضا دانشمندی