بغض آسما ترکید، دیشب

۱. ایام  فاطیمه و داغ همیشه تازه ما. جای شما خالی شب های گذشته را در منزل آق ممدصادق اعتمادسعید از روضه حاج علی آقای قربان بهره ها بردیم. امشب هم بعد از نماز مغرب در مسجد امیر حاج آقای علوی صحبت می کند و محمود کریمی حدیث شریف کساء می خواند. شعری زیبای زیر را هم امروز پیدا کردم.

 

 

 

قلبی شکسته بود، وضویی جبیره شد      سروی نشسته بود، عشایی و تیره شد
اشکی کنار پنجره غلتید، گر گرفت         آهی به روی آینه افتاد، تیره شد
پهلویی از شقاوت نامحرمی شکست        اشکی برای محرم دردی ذخیره شد
بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت     مردی تمام وسعت غم را پذیره شد
اف گفت بر سکوت بنی آدم آسمان          نسلی نگاه کرد، گناهی کبیره شد
امید مهدی نژاد

۲. روند مجادلات سیاسی کماکان ملال آور و در عین حال خنده دار دنبال می شود. سال های پیش که روزنامجات در عوج خود بودند و گفتمانی پاستوریزه داشتند، لمپن و شارلاتان خوانده شدند. گفتیم این هم تعبیری است و تعریفی.

چند روز پیش کلمات گوهر باری از دهان رییس دولت نهم مطرح شد که حالی بردیم: مردم ایران برای هارت و پورت غرب تره هم خورد نمی کند. خنده بر لبمان بود که همزمان با شکست یخ مذاکره با آمریکا، معاون خارج از گود و بحران آفرین احمدی نژاد که می خواست خود را ذوب در احمدی نژاد کند و هاله ای نور با عطری ویژه بسازد گفت: ما به حرف های خاله سوسکه (رایس) اعتنا نمی کنیم! راستی اگر این ادبیات و گفتمان و عمل، مصداق لمپن خویی و شارلاتان گرایی نیست، لابد ادبیات اصولگرایست دیگر.

۳. بالاخره دولت اصولگرا توانست در پرتو عنایات ویژه و خاص خود با آمریکا (استکبار جهانی قدیم) مذاکره کند و هزار البته که نه تنها آب از آب تکان نخورد بلکه تمام اصناف کفن پوش هم حمایت خود را اعلام کردند. جالب این که در این مذاکرات ۴ساعته حتی هیچ کلامی از چهار دیپلمات اسیر نشد و ظاهرا گفتند این مشکل دولت عراق است نه ایران. منطقی هم که  فکر کنید واقعا باید در این زمان مذاکره اتفاق می افتاد چه معنی داشت که هاشمی و خاتمی این یخ را بشکونن.

۴. روز گذشته با یکی از دوستان جلسه ای داشتم و در حین آن پرسیدم: راستی در کردستان خبری است؟ گفت: تحرکات گروه های قومی و ناراضی افزایش پیدا کرده است و دلیلش واضح : بیکاری و مشکلات اقتصادی. وقتی کردها می بینند که در در کردستان عراق وضعیت کار بهتر است و وضع خود را مقایسه می کنند طبیعی است که دوباره این گروه های فرصت طلب فعال شوند.

۵. دوستی فیلم برخورد پلیس با ارازل را نشان می داد. قطعا فیلم تاسف برانگیزی بود از این جهت که فردی بی دفاع در حالی که ۵-۶ نفر نیروی یگان ویژه که احتمالا از الوار صادر شده به تهران بودند باتوم را با اندام وی آشنا می نمودند. درست مانند تصاویری که برای زمانی از تلویزیون پخش می شد و مردم سرباز اسراییلی را که با باتوم پسرک فلسطینی بی دفاع را می زد به موج فحش و ناسزا می گرفتند.
در حالی که بر اساس قانون اساسی و قوانین بین المللی و حقوق بشر، پلیس و نیروی انتظامی تنها زمانی می تواند خشونت به خرج دهد که جرم در حال وقوع باشد نه این که فردی را از خانه بگیرند و آن کنند که برای روزها همه دیدند.

  

حقوق بشر اخ و بد و غربی است حقوق اسلامی که واضح و روشن است.
براستی که دولت نهم خوب هدف های خود را اجرا می کند و چهره ایران و ایرانی معاصر را هر روز تیره تر و بدتر از دیروز. 
یاد ایام کوی دانشگاه و کتک ها و ماشین ریش تراش و …… 

گزارش تصویری: ۱ ۲۳ ۴۵

ده سال با دوم خرداد

عکس: صادق حسینیده سال از دوم خرداد به چشم بر هم زدنی گذشت.  ده سال پیش در دوران تحصیل شکافی عیان بین دو طرف انتخابات در مدرسه به وجود آمده بود. شکافی که خاطره انگیز بود برای ما. دوستان دیگر هم که در مدارس خوب تهران تحصیل می کردند کم و بیش چنین وضعی داشتند. از صالح ربیعی و محمد گلزاری که در دبیرستان معلم آتشی افروختند تا ما که در مجتمع خواجه نصیرالدین طوسی جنجال ها ایجاد کردیم.

 

عکس: صادق حسینیده سال پیش با اعتقاد به حرکت فرهنگی و رویکرد ایمانی فرزند متعهد و باتقوای امام، بستر اندیشه ای ذهنمان را ساختیم و امروز با همان اعتقاد که فزون تر است تلاش می کنیم البته کماکام معتقدم کمی چاشنی خشونت لازم است!

دیروز هم که آقا مصطفی خبر داده بودند با اشتیاق رفتم و البته خیلی چهره های آشنایی دیدم از سیاسیون معتدل و غیر معتدل تا همکاران سابق.

سید مهربان و با اخلاق بر دستاوردها و برنامه های دوم خرداد تاکید نکرد که افکار عمومی خود بهترین گواه است تنها گفت: ما می خواهیم که جهان ما را به مهربانی بشناسد و نه از ما بهراسد.

اولین دهه دوم خرداد در جمع زیادی از طرفداران در حالی برگزار شد که هیچ اطلاع رسانی عمومی نشده بود.

عکس: صادق حسینی

دوم خرداد برای ما صرف نظر از یک انتخاب سیاسی، یک انتخاب فرهنگی نیز بود، انتخابی که در مقابل اندیشه دخالت و مدیریت تمام عیار در عرصه های فرهنگی، تدبیر اعتماد به مردم، آسان گیری و خوش خلقی در فرهنگ معمول شد.

در این دوره ی مهرورزی شاید مردم راحت تر متوجه وجه تمایزات این دو دیدگاه فرهنگی بشوند. دیدگاهی که همه مجرمند غیر از حلقه دوستان.

افزایش ممیزی های فرهنگی، افرایش خود سانسوری رسانه ها، مهرورزی در داستان حجاب و داستان هایی که خود شاهد آن هستید بهترین شاخص برای ارزیابی این دو رویکرد فرهنگی است.

به هر حال رویکرد اصلاح طلبی ای که نه در دام تجددخواهی و فرنگ نشینی بیفتد و نه در دام قشری گری و بازی سیاسی، رویکردی است که از اندیشه و خرد سرچشمه می گیرد و حتما از افراطی گری دوری می کند.

حجاب؛ برخورد نزدیک از نوع نهم

یکم- ایام برخورد با نسوان بی تقید روزهای ملال آور ایران را همچنان رقم می زند. تراژدی که بارها تجربه شده است باردیگر اما در قالب مهرورزی و رافت اسلامی گریبانگیر نسوان بی تقید را چنین گرفته است. در این باره پیشتر نوشته بودم اما بازهم چند نکته به ذهنم رسید:

 

اول: این نوع برخورد های حکومتی در نهایت موجب از بین رفتن فرهنگ امر به معروف می شود. برخوردهایی چنین عمومی که با انگشت نما کردن زنان خاتمه می یابد، در نهایت موجب از بین رفتن فرهنگ امر به معروف می شود و هکذا ازیاد منکر.

 

دوم: سئوال؟ به واقع همه نسوان بی تقید جزء باندهای تبهکار و مانکن اجاره ای و … هستند؟ این ادبیات که در توجیه برخوردها از سوی مسئولان استفاده می شود، بیانگر این واقعیت است که در دولت مهروز نهم همه مجرمند مگر خلافش ثابت شود. چنین اظهارات پوچ و احمقانه ای به واقع در شان چه کسانی است؟

سوم: بازدید و دست بوسی شتاب زده فرمانده ناجا نشان جایگاه متزلزل طرح بین مردم است. جایی که حتی دینداران از این نوع برخورد گله مندند برای موجه نشان دادن کار ناگریز به مراجع رجوع می شود و از آنان هزینه.

روز گذشته حوالی میدان ولی عصر بودم، یگان های پلیس را دیدم که در کوچه ها موضع گرفته بودند. آن طرف تر مامورانی بودند که به مردم تذکر می دادند و دورترش مردمانی نظاره گر که گاه پوزخند و گاه قهقه می زدند.
آبا این همان مکتبی است که آبروی مسلمانش از مکه بالاتر است؟
تصور کنید چه جملاتی بین دو طرف رد و بدل می شود:
برادر یا خواهر ارشادگر:خواهر! اون جای شما از حد متعارف مشخص تر؟ خواهر: حد متعارف اونجام چقدره؟برادر:  n سانتی متر. خواهر: می شه یه جوری نشون بدید که متوجه بشم. برادر با دست اشاره ای می کند و خواهر متوجه می شد که از این به بعد اونجاش باید چه جوری باشه.

دوم- بوسه احمدی نژاد بر دست معلم کودکی خود، البته از آن جهت تامل بر انگیز است که گفتند: دیدار اتفاقی بود! به همین جهت خانم معلم چنین دستکش بت شکنی دست کرده بود.

با این حال از خواندن موضع احمقانه روزنامه حزب الله خیلی خندیدیم. آنجا که این حرکت را با آغاز فعالیت مسیحیان در سست کردن ایمان مسلمانان اندلس یکی دانسته بود.

هر کسی الا خران این روزنامه می فهمد که در این کار هیچ ربحی نمایان نیست و سپاسی است از تلاش معلم ! راستی شما معلم کلاس اول یا معلمین دبستان خودتون را به یاد دارد؟

سوم- اصولاْ آدم بدبینی نیستم اما این جریان نشریات دانشجویی و توهین آنها با ساحت قدسی اسلام به نظر یه مقداری مشکوک است. از اون جهت که واکنش به آنها در مقابل سئوالات توهین آمیز وزارت آموزش و پرورش دولت نهم اصلا قابل ملاحظه نیست. به قولی عمل و عکس العمل با هم نمی خواند. به نظر می رسد با این اتفاق ناگوار علاوه بر بهم ریختن فضای عمومی دانشگاه ها، بستر برخورد با دانشجویان نیز فراهم می شود.