احوالات خانه پدری

میلاد پناه مردم، حضرت امام رضا علیه السلام مبارک

۱. گرفتاری های کاری کمتر مجال نوشتن می دهد لیک این نکته چند وقتی است ذهن مرا مشغول کرده. هر چه مردم سیاست زده ترند از امنیت و رفاه کمتری برخورداند.  روش زندگی مردمان این جزایر کوچک پایین خلیج فارس را تامل کنید. در حالی که هِر را از بِر کمتر تشخیص می دهند سیاست را به حکام واگذار و انتظار امنیت و رفاه و آرامش را از آنان درخواست می کنند. برای یک شهروند قطری، بحرینی و یمینی و اماراتی اهمیت چندانی ندارد که حکومتش در مقابل حماس و فتح و سوریه و حزب الله و ایران چه موضعی اتخاذ می کند، مهم برایش این است که این حکومت حتما خودکامه، در درجه اول امنیت و سپس رفاه و توسعه برایش فراهم سازد. به عبارت دیگر اولین الویت مردمان خانه است و بعد خارج خانه.
اما در این سوی چگونه است: مردم خسته از سیاست بازی و سیاست سازی های ریاکارانه در حالی که آرزوی امنیت و رفاه دارند، لیک چراغشان همچنان بر خانه روا نیست. باید برای مردم ما مهم باشد که سرنوشت حماس و فتح  چه می شود. باید نگران عراق باشند. اولیت نه خانه و امنیت آن بل همسایه و همسایگان است.

۲. مستند تکان دهنده داوطلب مرگ شبکه دو که پخش شد، گفتم چگونه است حال مردمی که برایشان این همه دستگاه امنیتی، اطلاعاتی، بازرسی و نظامی فعال است و آن وقت در محلات پایتختش اشرار و اوباش چنین فعال در تمامی صحنه ها حضور دارند و آرامش نیم بند را می ربایند و تازه بعد از نود و بوقی نیروهای انتظامی پیدایشان می شود و مدتی آرامش باز می گردد و چندی بعد دوباره روز از نو روزی از نو: نوچه ها جای بزرگترها می نشینند. خیلی وحشتناک بود: اعترافات جوان ۲۲ ساله که چگونه قمه را وارد گردن و سینه دیگری کرده بود…

۳. اگر عدم استقبال مردم از دولت در دور تازه سفرهای استانی حتما بخشی از کابوس دولتیان را تشکیل می دهد  استقبال مردم مشهد از خاتمی هم بخش مهم دیگری از این کابوس است. دوستی می گفت شهرداری مشهد تمام پلاکاردهای خوش آمد گویی سید محمد خاتمی را جمع کرده است نهایت محدودیت را برای برنامه های ایشان اعمال کرده اند. گزارش تصویری خاتمی در مشهد بهترین گواه است.¼br> خاتمی: بدترین فساد دروغ گفتن به مردم است

۴. گزارش های تصویری:  عمامه گذاری اولین باران تهران 

بزغاله ها بزغاله ها کجایید

۱. بزغاله های عزیز! خوب به سلامتی و به فرموده مسئله هسته ای هم که حل شد. فقط من نمی دونم چرا حجم و نوع تهدیدها و تحدیدها رو به افزایش است. یا شاید هم این نوعی حل شدن است که ما درکش نمی کنیم و باید به آسمان وصل باشی. بعد از نتایج جالب گفتمان «ماکردیم و شد» رییس جمهور گفتمان جدیدی بر بکار بردند: گفتمان بزغاله ها!

۲. تابناک خاطره جالبی از امام نقل کرده است:…گویا در پاکت پولی که به آقای «….» بابت جلسات روضه دادید اشتباهی صورت گرفته و مبلغ آن بسیار ناچیز بود، شاید با پاکت دیگری اشتباه شده است. آقا فرمودند: «نه، اشتباهی در کار نبود. ما از ایشان دعوت کردیم تا در وصف ائمه و معصومین ـ علیهم السلام ـ سخن بگوید، نه این‌که از خمینی تعریف کند. منبری که در آن از خمینی تعریف شود، بیش از این نمی‌ارزد!».

۳. دیپلمات قهرمان خوش آمدی به ایران! بعد از ۲۷۲ روز اسارت در بند آمریکایی ها ۲ تن از ۵ دیپلمات به گروگان گرفته شده در اربیل آزاد شدند. هرچند که ایران نشان داده برای احقاق حقوق ایرانیان خارج از کشور خیلی تلاش می کند مثل تلاش های طاقت فرسای آزادسازی امام موسی صدر که ۳۰ سال است در حال به نتیجه رسیدن است.
گزارش تصویری فارس از بازگشت دیپلمات ها

۴. چهاردهمین نمایشگاه مطبوعات امسال از این جهت  قابل توجه است که جدا از نمایشگاه کتاب برگزار می شود و هم بین المللی. پوستر این دوره که یکی از ضعیف ترن پوسترهای سال های اخیر است ترکیبی است چند آنتن رادیو وایرلس ! که کمترین ربطی به مطبوعات و رسانه چه از نوع الکترونیکی و چاپی ندارد. داستان رسانه حرفه ای در ایران به جهت محدودیت های قانونی (رادیو-تلویزیون) و اعمال سلیقه های فراوان و مشکلات مالی تا رسیدن به فضای حرفه ای و نیمچه آرمانی فاصله زیادی دارد. روزنامه ای که به شماره ۳۰-۴۰ نرسیده تعطیل می شود و روزنامه نگارانی که هر روز بیکار می شوند، فضایی برای رشد و آزاد اندیشی مصرح در قانون اساسی نمی دهد. جایی که روزنامه نگاران سپربلای سیاسیون می شوند و پیاده نظام آنها، مجالی برای رشد حرفه ای ندارد.

سخت ترین امتحان خدا؛ صبر

  شهادت حضرت امام صادق (ع)، زداینده بدعت ها و متحجران تسلیت باد. … ویژه نامه

علی ربیعیخبر کوتاه و تلخ تصادف محمدجواد ربیعی حسابی چنان شوکی داشت که باورش برای ما که با صالح و حسن بیشتر رفاقت داشتیم، سخت بود چه رسد به پدر بزرگوارش. چند سالی است حضرت عزاییل که سلام ما بر او  با این خانواده قرارداد دارد و هرسال عزیزی را ازشان می گیرد: مادربزرگ، مادر و حالا محمد جواد معصوم. محمد جواد که از فوت مادر یگانه همدم علی ربیعی شده بود،بعد از سه هفته کما، رفتنش داغ بدون جبرانی بر دل و روح عباد گذاشت و به قولی کمرش را شکست.�
می گویند وقتی به پیامبری گفتند همسرت مرد، گفت صبر می کنم. وقتی گفتند: بیماری ات آزارمان می دهد، شهر را ترک کن، گفت صبر می کنم. وقتی گفتند: پسرت فوت کرد، گفت صبر می کنم. اینجا بود که امین وحی فرمود خدا ترا به مقام صبر رسانده است. این داغی است که کمر مرد را می شکند و تحملش چنان گران… و چه کشید اباعبدالله وقتی علی اکبر را به میدان فرستاد: اولادنا اکبادنا….
صبح جمعه که برای تشییع پیکر رفتم، من مردی دیدم که  هرگز کسی را چنین ندیده بودم و تصور نمی کردم. مردی که تهی شده بود از امید. مردی که دیدنش سخت بود.
حالا فهمیدم که چرا ۳ هفته بعد از مرگ مغزی محمدجواد اجازه نمی داد از دستگاه جدایش کنند. خدایش صبر دهد….
:: تکمله: گزارش تصویری ایسنا