روایت صادق خرازی از دلایل عدم پیگیری سرنوشت امام موسی صدر

دکتر سید محمد صادق خرازی در بخشی از گفتگوی خود با خبرآنلاین به دلایل عدم پیگیری پرونده ربایش امام موسی صدر به دست قذافی اشاره کرده است. این بخش از گفتگو را در زیر بازنشر می  کنم.

تحولات لیبی نام امام موسی صدر را مجددا بر سر زبان​ها انداخت. شما اخیرا هم در یادداشتی به سرنوشت امام موسی صدر اشاره کردید. خانواده ایشان بر این اعتقادند که مسئولان کشور ما آنچنان که باید برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر همت به خرج ندادند. نظر شما در اینباره چیست؟

بخش​هایی از سیستم سیاسی ایران در همه دولت​های بعد از انقلاب نمی‌خواست درگیر این موضوع شود و عناصری مانند مهدی هاشمی و افراد چپ سیاسی آن روز نا مهربانی‌هایی در قبال امام موسی صدر کردند که باید تاریخ نسبت به آن پرده​برداری کند.

پس از این واقعه، امام خمینی علاوه بر صدور اعلامیه و محکوم کردن این جنایت طی تلگرام‌هایی به یاسر عرفات و حافظ اسد از آنها خواستند که برای روشن شدن سرنوشت امام صدر و بازگشت ایشان با هرچه در توان دارند اقدام کنند. در مرحله حضور امام در پاریس نیز ایشان فرستاده ویژه‌ای (صادق قطب​زاده) را به لیبی اعزام کردند تا با سرهنگ قذافی درباره این موضوع مذاکره کند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز حضرت امام خمینی با جدیت این مساله را دنبال کردند. ایشان بارها می​فرمودند که : “آقای صدر را من بزرگ کرده​ام و جای ایشان در میان ما بسیار خالی است”.

تاثیر انقلاب اسلامی در لبنان و خروشی که در جامعه تشیع این کشور پدید آورد، تقریبا همه گروه​های لبنانی و فلسطینی، از راست تا چپ و نیز اسرائیل و آمریکا و کشورهای عرب را به شدت نگران کرد. زیرا قدرت گرفتن شیعه بویژه در جنوب لبنان باعث می​شد که از یک سو موازنه بین طوائف بر هم بخورد و بخصوص جناح‌ها و سازمان‌های چپ لبنانی و فلسطینی پایگاه‌های خود را بکلی از دست بدهند. به همین دلیل فعالیت گسترده​ای در ایران آغاز شد تا به هر قیمتی از اتصال جنوب لبنان به انقلاب اسلامی ممانعت شود و این روند تا ۱۹۸۲(۱۳۶۱) و خروج سازمان​های فلسطینی از لبنان به دنبال حمله گسترده اسرائیل و اضمحلال جناح چپ لبنانی ادامه یافت.

این تبلیغات از سوی جناح​های غیر اسلامی مانند حزب توده، منافقین (شخص رجوی) چریک​های فدایی خلق و نیز برخی از جناح​های مسلمان که قبلا در لبنان بوده و با سازمان​های فلسطینی بویزه فتح و جبهه خلق و جبهه دموکراتیک همکاری می​کردند صورت می​گرفت. در این میان نقش افرادی  نظیرآقای جلال فارسی و مرحوم محمد منتظری بسیار پر رنگ بود.

محمد منتظری که سرهنگ قذافی را به شدت انقلابی می​دانست و با جناح​های قومی و چپ​گرا در لبنان ارتباط نزدیکی داشت، با کمک​های مالی لیبی سازمانی موسوم به “ساتجا” تاسیس کرد و مجله “امید ایران” را به عنوان ارگان این سازمان انتشار داد. عمده فعالیت این سازمان و نیز نشریه وابسته به آن، تبلیغ برای سرهنگ قذافی و بدگویی از امام موسی صدر و ارگان​های شیعی در لبنان بود که سرگرد عبدالسلام جلود را به ایران آورد. به رغم مخالفت دکتر چمران با این کار، محمد منتظری و گروهش فرودگاه مهرآباد را اشغال کردند تا هواپیمای جلود را بر زمین بنشانند.

البته حضرت امام خمینی هرگز موافق سفر قذافی یا جلود به ایران نبودند و تاکید می​کردند که اینها اگر می​خواهند به ایران بیایند، باید آقای صدر را با خود بیاورند وگرنه آنها را نمی​پذیریم. عملا نیز عبدالسلام جلود با وجود حدود یک ماه اقامت در قم نتوانست با حضرت امام ملاقات کند.

همه این سناریو ها را سفیر یاسر عرفات در تهران، هانی الحسن و سفیر قذافی سعد مجبر، هماهنگ و رهبری می​کردند. با وجود اختلافات شدیدی که بین قذافی و عرفات در مورد راه حل مساله فلسطین وجود داشت و بارها حتی به اخراج نماینده عرفات از لیبی انجامید، این دو سفیر در تهران با یکدیگر کاملا هماهنگ عمل می​کردند. چرا که یک هدف یعنی ممانعت از پیگیری مساله امام صدر را دنبال می​کردند.

با توجه به قداستی که در آن زمان برای گروه​های فلسطینی در ایران قائل بودند، همه درها به روی هانی الحسن باز بود و او می​ توانست بسیار موثر عمل کند. کار به جایی رسید که مرحوم صادق خلخالی به لیبی سفر کرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی در لیبی با تمسخر گفت: “ببینید! من به لیبی آمده‌ام و بدون اینکه ربوده شوم به ایران بر می​گردم!” که البته این مصاحبه آقای خلخالی تاثیر منفی بسیار بدی بر شیعیان لبنان گذاشت.

سعد مجبر و هانی الحسن که از طریق مهدی هاشمی و بسیاری دیگر در بیت مرحوم بازرگان رسوخ کرده بودند.، هرجا کم می​آوردند به ایشان متوسل می​شدند و با سوء استفاده از روابط کارهای خود را پیش می​بردند،.

چنین بود که اقدامات متوقف شد و سال​ها طول کشید تا حقیقت سیاست‌ها و افکار یاسر عرفات و معمر قذافی بر کادرهای انقلاب که در آن زمان اطلاعات زیادی هم نسبت به مسائل منطقه نداشتند روشن شود. دخالت​های نمایندگان این دو – هانی الحسن و سعید مجبر- در امور داخلی ایران، موضوعی است که نیاز به تحقیق و پژوهشی ویژه دارد. این در حالی است که حتی برخی از شخصیت​هایی که تحت تاثیر آن​ها قرار نمی​گرفتند، با این گمان که امام موسی را کشته‌اند و پیگیری این مساله فایده​ای ندارد نیز با بی​تفاوتی حاضر نبودند کمکی به حل این مساله بکنند.

حاج میراسماعیل؛ پدر میرحسین موسوی درگذشت

حاج میر اسماعیل  پدر بزرگوار مهندس  میر حسین موسوی که چندی پیش در بستر بیماری بود؛ چهارشنبه ۱۰ فروردین ماه در ۱۰۳سالگی (متولد ۱۲۸۷) دارفانی را وداع گفت. چند روز گذشته، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با ایشان دیدار و عیادت کرده بودند.

حاج میر اسماعیل موسوی، تاجری خیر و در شهر خامنه صاحب نام بود . وی برای موفقیت و رونق تجارت برنج و چای همراه همسر و ۳ پسر و ۲ دخترش به تهران عزیمت کرد و در محله ی درخونگاه ( از محلات جنوبی شهر تهران ) ساکن شد. حاج میراسماعییل پسر عمه ی مرحوم حاج شیخ سیدجواد خامنه ای ، پدر آیت الله سید علی خامنه ای بود. مرحوم حاج میراسماعیل بسیار مانوس با قرآن کریم بود و در مغازه اش علاوه بر آن تفاسیر مختلف دیده می شد.

صابرین کسانی هستند که اگر مصیبی به ایشان رسد گویند؛ همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. درگذشت ایشان را به خانواده ارجمند موسوی تسلیت می گویم.

 

دوگانه ی نجف زاده – سارکوزی

من هم از جفنگیات منزجر کننده نجف زاده؛ خوشم نمی آید؛ که همانا؛ کیهان تصویری بود؛ اما حرکت فرانسوی ها ؛ ازهمان دست کارهایی است ؛ که دیگران را برای انجامش؛ مواخذه و محاکمه ؛ می کنند؛ کور که نیستم؛ کرهم نیستیم، پاریس نرفته هم نیستیم؛ در سرتاسر این کشور، آرمان آزادی خواهی؛ و ؛ حقوق بشر؛ ارزش است. یا شاید باید گفت؛ ارزش بود؛ به هر حال؛ اخراج یک نوچه برادر حسین در پاریس؛ با ادعای تحریک افکار عمومی علیه دولت سارکوزی؛ همان قدر خنده دار است که؛ اتهام اقدام علیه امنیت ملی؛ از طریق ایجاد ترافیک و بوق زدن در خیابان.

به بهانه ی اخراجی های ۳؛ اعتراض یک اخراجی

نوروز امسال نیز ده‌نمکی با اکران سری جدید اخراجی ها بار دیگر خبرساز شد و اعتراضاتی را برانگیخت؛ معترضین سیاسی وضعیت حاکم بر کشور گمان می کنند اخراجی های ده‌نمکی توهینی است به رهبران سیاسی شان.

اخراجی های ۳، در این مدت اظهار نظرهای متفاوتی را برانگیخته است و عده ای تلاش دارند با تبلیغ تحریم فیلم، سینماروها را با تحکم به دیدن جدایی نادر از سیمین فیلم تحسین شده ی اصغر فرهادی رهنمون کنند. این نوع رفتار و ادبیات  نرفتن/رفتن امتداد همان رفتار اجباری بردن مردم به بهشت است؛ یا همان دموکراسی ویلسونی.
همچنین رفتن یا نرفتن این عده تاثیری در فروش اخراجی های ۳ ندارد. دلیلش هم روشن است: ده‌نمکی مخاطب عام را هدف قرار داده، همان هایی که کمدی ها مستهجن و فیلم فارسی های دوران احمدی ن‍ژاد را می بینند. طبیعی است مردم حتی بخاطر دیدن آن دختران زیباروی هم که شده به سینما می روند حتی اگر معترض وضع موجود باشند. بهمین دلیل هم اخراجی ها باز پرفروش ترین فیلم سینمای معاصر می شود، هرچند که ممکن است پرمخاطب ترین نباشد.

به هرحال دیدن این فیلم نه ذره ای از طبقه اجتماعی و فرهنگی مخاطب کم می کند نه سطح فرهنگ آن ها را بالامی برد، اما دیدنش آستانه تحمل را افزایش می دهد. امیر قادری نویسنده سینمایی تعبیر جالبی درباره اخراجی های ۳ دارد: فیلمی تازه از سری اخراجی‌ها؛ دیگر تنها یک فیلم سینمایی نیست. سازندگان‌اش هم بعید می‌دانم چنین ادعایی داشته باشند. اخراجی‌ها۳ یک بسته ایدئولوژیک، سینمایی، سیاسی، تجاری است. کم و بیش همه این وجوه را در خود جای داده و رعایت می‌کند.

دوستانی که فیلم را دیده اند ۲ نکته می گویند: اول اینکه اخراجی ها به تمام گروه های سیاسی طعنه زده است؛ البته طعنه هایی با چاشنی اخلاقی و رفتاری ده‌نمکی. دوم: تمام دختران زیبا روی و متبرج سینمای ایران که باید مورد ارتقاء اجتماعی توسط سردار رادان قرار گیرند در این فیلم حضور دارند.

یادداشتی که در زیر بازنشر می شود را به بهانه ی اعتراض مسعود ده‌نمکی به جایزه نبردن فیلمش در جشنواره فیلم فجر، ۲۵ بهمن ۱۳۸۵ در دومین وبلاگ صادق مدیا نوشتم.

اعتراض یک اخراجی

مسعود ده نمکی از آن دست نیروهایی است که دیر به بلوغ می رسند. از اواسط دهه هفتاد به بعد که موجی از رادیکالیزم فضای جامعه را دربرگرفت همیشه چندنام به گوش آشناتر می نمود: طبرزدی، انصار حزب الله، الله کرم، ده نمکی و پروازی. شنیدن چنین اسم هایی برای مردم یادآور خشونت و ناسزا پراکنی و فشار (از همه نوعش) بود. چه باک که امروز فضای جامعه رادیکالیزم افراطی پر کرده است.

در همان ایام که در مدارس امام صادق و معلم، خواستگاه اندیشه های راست درس می خواندم، با این که عمیقا به ارزش های انقلاب و دفاع مقدس معتقد بودم و به هرحال خود را از نظر فکری در جبهه چپ  خط امامی تعریف می کردم، یکی از چالش های اصلی ام تراژدی حزب الله ایران بود. حزب اللهی که برخلاف مشی اصیل خود، یا ناسزا می گفت، یا فشار می داد، یا تجمعات را برهم می زد، یا باعث سقط جنین زنی باردار (چه ناخواسته) می شد.
چالش آن روز من این بود که ما هم خود را حزب اللهی می دانیم با بازتعریف خودمان، لکن نه تنها هیچ سنخیتی با این گونه برخوردها نداریم، بلکه اساسا معتقدیم این کارها جز مخدوش کردن چهره طیف مذهبی (چه راستی ها و چه چپ ها) و از بین بردن رابطه نسل جدید با نسل قبل (انقطاع نسل‌ها) و خراب کردن ارزش ها، ثمر دیگری ندارد.
هرچند که این طرز فکر ما هزینه هایی هم برایمان داشت در آن سنین. جانوری دوپا به نام محمدگلزاری یک بار توسط این عده کتک مفصلی خورد، خود من هم نهایتا از این مدارس اخراج شدم. البته اوج تقابل آن دوران ما به انتخابات ۱۳۷۶ رسید.
بگذریم، اما چیزی که این خاطرات را در ذهنم عیان کرد، تغییرات یکی از آن چهره های ویژه دهه هفتاد بود. ده نمکی که از لثارات، انصارحزب الله، جبهه، شلمچه، فکه و …. نام خود را در میان نسلی که از جنگ بوی آن را شنیده بودند به عنوان یک رزمنده مجاهد و ارزشی و رادیکال جا انداخت. اما سیر تطور فکری و بلوغ اندیشه ای ده نمکی، نهایتا از او چهره ای معتدل و ارزشی ساخت. چهره ای که دیگر به جای فشار و ناسزا دادن سعی کرد با زبانی دیگر و با مخاطبی بیشتر، پیام خود را برساند و نهایتاً فیلم ساز شد، حتی اگر وی در اندیشه ها و منطق استنتاجیش تغییر نکرده باشد همین تغییر گفتمان نیز جالب است و جای تامل دارد.

ده نمکی بعد از ۲ فیلم مستند فقر و فحشا و کدام استقلال کدام پیروزی، اولین فیلم بلند سینمایی خود را با نام اخراجی ها ساخت.  دوستانی که فیلم را دیدند فضای جالبی را از آن ترسیم می کردند. همان فضایی که خالی است از کلیشه های تکراری رزمندگانی که همیشه در حال عبادت و گریه زاری هستند یا رزمندگانی که در عشق زن و ایران زمین درگیرند.
اما شاید انتخاب عنوان اخراجی از سوی وی، نهیبی هم زند به خود او الان که از آن دوستان رادیکالش فاصله گرفته است. همانانی که در ۲۰ سال گذشته همواره داد و فغان کردند و ناسزا گفتند و به این و آن؛ و امروز که صاحب منصب شدند علاوه بر این که کماکان همان نسخه و رویه را دنبال می کنند در کار خود چنان پیشرفته اند که اوضاع اقتصادی ما چنین است و اوضاع سیاسی داخلی و خارجی چنان، تهدیدهای پیاپی این چنین و داد مردم آن چنان.
فحاشان دیروز و فشلان امروز نشان دادند که نه تنها هیچ در چنته ندارند بلکه فضایی هم برای شنیدن نقد و نظر دیگران متصور نیستند می خواهد مرحوم روزنامه شرق باشد که برچسب ها زدندش و یا بازتاب درون نظام اصولگرا!!
در چنین فضایی که با نام عدالت و مهرورزی، گردن عدالت و مهرورزی می زنند چه باک که فلان فیلم را نبینند و ارزشش ندهند؟ ده‌نمکی از چه رو آن چنان فغان و ناله سر می دهد: وا عدالتا! که روزی خود از آنان بوده و این قماش آدم ها را بیشتر از دیگران می شناسد!

بحرین؛ عراق می شود برای سعودی

سه شنبه ۲۴ اسفند و ۱۵ فبریه خاورمیانه شاهد تحولات عجیبی بود. از یک سو اعراب در مقابل خشونت قذافی و قتل عام مردم لیبی سکوت کردند و از دیگر سو حکومت های  مرتجع شان تصمیم گرفتند  نیروهای خود را به عنوان سپر جزیره! عازم بحرین کنند تا با کمک خاندانِ حاکمِ نماینده ی  اقلیت، مردم را سرکوب و قتل عام کنند؛ و همه ی این تحولات با چراغ سبز آمریکای! دوست دار دموکراسی و حقوق بشر انجام گرفته است.

ترس حکام مرتجع و دیکتاتور عرب از این است که موج تحولات به پایه های حکومت شان برسد و شیب انتقادات بیش از این شده و سرنگون شوند، پس برای نشان دادن چنگ و دندان به مردم خود، به بحرین لشکر کشیدند.

به نظرم سکوت در مقابل جنایات قذافی که به نوعی دادن چراغ سبز از سوی غرب به وی است،  تعلل بیش از همیشه آنها برای اعلام منطقه پرواز ممنوع و لشکر کشی اعراب توخالی (که با خود ننگ شکست های خفت بار از اسراییل را حمل می کنند)  به بحرین در راستای هم هستند تا شاید بتوانند در کوتاه مدت مقابل تغییرات برق آسای و دومینوی خاورمیانه  و شمال آفریقا که تقریبا از ۲ سال پیش با تغییر آرایش سیاسی در عراق آغاز شد، را بگیرند. اما این هم یک اشتباه راهبردی دیگر برای آمریکا است؛ همان اشتباهی که برای ایالات متحده، شکست در پرونده سیاسی عراق را به همراه داشت و بر چهره ی ابرقدرتی اش ترک انداخت.

جریان اعتراضات بحرین ۸۰۰ هزار نفری با اکثریت شیعه، از جنس هما اعتراضاتی است که مردم ایران سردم‌دارش بوده و هستند: اعتراض به حاکمیتی خودکامه؛ فسادی فراگیر و ناکارآمدی عیان. اگر آمریکا با حضور نظامی در عراق، توانست به هدف کوتاه مدتش که سقوط صدام بود برسد، در عوض با طولانی شدن حضورش و پدیدار شدن ناکارآمدی اش در عرصه های امنیتی، سیاسی و اجرایی، باعث تخریب چهره اش شد با این حال  آمریکا پشت توان رسانه ای اش پنهان شده تا روند سقوط  به چشم نیاید.

افزایش اعتماد به نفس مردم  خاورمیانه، در پی  مقاومت مردم عراق با حضور طولانی آمریکا از سویی و شکست های پیاپی اسراییل در جنگ سی و سه روزه و پرونده سیاسی لبنان و روند  پیروزی حزب الله موجب تقویت روحیه ی مردم کشورهای منطقه شده است؛ نگاه کنید به مقاومت جانانه مردم مصر و لیبی و بحرین و یمن. این روحیه نوید بخش هویت و آینده ای جدید برای منطقه است؛ هویتی که دیگر mbc و رقص و آواز نمادش نیست.

این بار عربستان، بدل آمریکا شده است و با مداخله نظامی اش در اعتراضات داخلی مردم بحرین، فرصتی ایجاد کرده تا به خونخواهی و حمایت، بحرینیون در مقابل خشونت ارتش وهابیون به مقابله برخیزند. طبیعی است چنانچه خشونت ارتش سعودی علیه معترضین و شیعیان بحرین اوج بگیرد، تمام جهان اسلام به ویژه  تشیع از افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، عربستان، یمن، ترکیه  و لبنان برای دفاع بر می خیزند. امروز در سایت های عراقی می خواندم که برخی از اعضاء جنبش صدر برای کمک به برادران خود در بحرین اعلام آمادگی کرده اند و این تازه اول کار است.

این دستاورد مداخله شتاب زده آمریکا و  متحدان منطقه ای اش است که گور خود را به دست خود می کنند: نحن أبناء ذاک الإمام الذی قال أبالموت تهددنی یا إبن الطلقاء.

استراتژی عملیات ایذایی

بعد از مدت ها یک یادداشت سیاسی واقع بینانه که نگاه جامعی از فعالیت سیاسی در ایران  دارد، را در خبرآنلاین خواندم که در اینجا بازنشرش می کنم. لب مطلب یادداشت سید محسن فرجادی است که:در فقدان احزاب واجد شرایط است که جبهه های سیاسی جور آنها را می کشند و یدک کش گروههای پر شمار صنفی و سیاسی می شوند تا مگر اینگونه رفتارهای سیاسی سر و سامانی بگیرد. در انتخابات ریاست جمهوری دهم میرحسین موسوی اصرار داشت که بگوید مستقل است و حمایت گروههای اصلاح طلب را نخواسته و محمود احمدی نژاد نیز بر بی نیازی اش از اصولگرایان اصرار داشت. این اصرار مقدمه ای برای حذف تدریجی دو جناح سیاسی و از آن پس غیرمسئولیت پذیر کردن رفتارهای سیاسی بود. دو رقیب، خود را حزبی تمام می دانستند در حالی که بر اساس قواعد حزبی مسئولیت پذیری و پاسخگویی وجود نداشت. چرا که هر حزب باید در برابر هر تصمیم و رفتار پاسخگو باشد و استدلالی داشته باشد.غیبت احزاب رسمی مجالی برای تحرک یافتن شبه‌حزب ها و گروههای سیال سیاسی شد تا در قالب ستادهای انتخاباتی فعالیت کنند.

به نظرم گذشت سه دهه از عمر جمهوری اسلامی، نشان می دهد ساخت سیاسی به دلیل واهمه از تکرار تجربه تلخ حزب توده و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) هیچ گاه به دنبال ایجاد بستر حضور احزاب مستقل سیاسی نبوده است. تجربه دولت سازندگی، اصلاحات و مهروزی اصولگرایان موید این است که  ساخت سیاسی و گروه های حاکم، به جای فعالیت مستقل سیاسی عمدتا با استفاده از راه کارهای کوتاه مدت و حمایت و تقویت احزاب وابسته (کارگزاران، مشارکت، گروه های اصولگرا) سعی کردند خلاء احزاب را پر کنند و در این میان با سوء استفاده از فعالان رسانه ای، مسئولیت کرده ی سیاسی خود را بر دوش این گروه واسط مدنی بیاندازند؛ سوء استفاده ای که بازداشت و زندان های طویل المدت فعالان رسانه ای، حکایت جاری و زنده ی این روزهاست.

 

سید محسن فرجادی: انتخابات ریاست جمهوری دهم فصلی بی دوام در فعالیت های سیاسی کشومان بود. هرچقدر هم که ایرانیان سیاست زده باشند اما مزه تلاش و اضطراب سیاسی هر از چندی باید مزه مزه شود؛ آنچه که به نیازی فصلی تبدیل شده تا در بعضی انتخابات ها خود را نشان دهد و بخشی از جامعه را به تکاپوی رقابت وادارد .

آنچه در شب های انتخابات در شهر می گذشت همین حکایت بود که جوانان را بر سر شوق آورده بود و مسن ترها را تماشاچی کرده بود و پیرمردها را به یاد دوران کودکی و نوجوانی شان می انداخت.

سیر نزولی انفعال از پیرها تا جوان ها هم حکایت از قوه و توانایی های بدنی و انرژی که باید صرف می شد داشت و هم حکایت خامی جوان ترهاست که برای چه چیزی حنجره می درند و می دوند! – البته این استدلال پیرترها بوده و هست –

انتخابات ریاست جمهوری دهم در دوره ای واقع شد که حداقل دو حزب فراگیر این سو و آن سو وجود نداشتند تا به سازماندهی رقابت بپردازند و سر و شکلی قاعده مند به رفتارها بدهند.

ظاهرا سیاسیون دو جناح هم بدشان نمی آید که حزبی نباشد و به تبع آن پرورش سیاسی نیز رخ ندهد! شاید الان بگویید حزب هایی که بودند راهم بستند! از چه می گویی؟

ولی آیا حزبی که بازی سیاست را فقط به شرط «برد»، درست و به قاعده می داند و برای روزهای شکست نسخه ای برای پیش رو ندارد و در روزهایی که پس از ۸۴ حاشیه نشین قدرت شد تلاشی برای ساماندهی خود نکرد می تواند راهبرِ بخشی از سلایق سیاسی باشد.

احزاب به هزار و یک دلیل که صدها بار مرور شده در این سرزمین در زمینی سست بنا شده اند و اینگونه است که نمی توان توقعی از اجرایی شدن کارویژهای آنها داشت.

تلاش برای کسب قدرت در نظام سیاسی موجود اولین و اصلی ترین وضیفه احزاب به حساب می آید. کارویژه ای که برای تحقق آن باید برنامه داشت، جمعی را برای کسب قدرت آموزش داد و ساختاری برای پیشبرد برنامه ها داشت.

در فقدان احزاب واجد شرایط است که جبهه های سیاسی جور آنها را می کشند و یدک کش گروههای پر شمار صنفی و سیاسی می شوند تا مگر اینگونه رفتارهای سیاسی سر و سامانی بگیرد.

در انتخابات ریاست جمهوری دهم میرحسین موسوی اصرار داشت که بگوید مستقل است و حمایت گروههای اصلاح طلب را نخواسته و محمود احمدی نژاد نیز بر بی نیازی اش از اصولگرایان اصرار داشت.

این اصرار مقدمه ای برای حذف تدریجی دو جناح سیاسی و از آن پس غیرمسئولیت پذیر کردن رفتارهای سیاسی بود. دو رقیب، خود را حزبی تمام می دانستند در حالی که بر اساس قواعد حزبی مسئولیت پذیری و پاسخگویی وجود نداشت. چرا که هر حزب باید در برابر هر تصمیم و رفتار پاسخگو باشد و استدلالی داشته باشد.

غیبت احزاب رسمی مجالی برای تحرک یافتن شبه‌حزب ها و گروههای سیال سیاسی شد تا در قالب ستادهای انتخاباتی فعالیت کنند.

در کشوری که احزاب بیشتر هویتی «فصلی» دارند باید عمر این گروههای بی شناسنامه و بی‌کار در غیر انتخابات نیز محدود باشد اما تجربه دو سال اخیر نشان داده رفتارهای خارج از قواعد دو جناح سیاسی که مسئولیت آن را کسی بر عهده نمی گیرد کاهش که نیافته هیچ، بیشتر هم شده است. تا جایی که اگر پیش از این رفتارهای افراطی گرایانه بخشی از دو جناح با تشر یکی از بزرگان آن جناح سیاسی متوقف می شد اما تمامی تذکرهای چهره های سیاسی شناخته شده و دلسوزان نظام در دو سال اخیر نتوانسته جلوی اقدامات و اظهارات آتش افروزانه و بی اساس عده ای را بگیرد.

مقام معظم رهبری روز پنجشنبه در دیدار اعضای مجلس خبرگان ضمن برشمردن عوامل تضعیف جمهوری اسلامی در مذمت و محکومیت شدید رفتارهای خلاف اخلاق فرمودند: فضای اهانت و هتک حرمت، مخالف اسلام، خلاف شرع و خلاف عقل سیاسی است و موجب خشم خداوند می شود.

ایشان پیش از این نیز در ۱۴ خرداد در خطبه های نماز جمعه که در حرم امام خمینی(ره) برگزار شد در سخنان خود به موضوع «تقوای اجتماعی و سیاسی» پرداختند و با اشاره به آیه « یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا » توجه به چگونگی اظهار نظرهای فردی و اجتماعی را متذکر شدند. موضوعی که پیش از آن در جریان خطبه نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸  درباره آن تذکر داده بودند.

آیت الله خامنه ای در این زمینه تصریح کردند:«تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، … ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ درباره‌ى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما درباره‌ى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جاده‌ى تقواست.»

رهبر انقلاب در تفسیر این آیه قرآن،خاطر نشان کردند:«قول سدید، یعنى استوار و درست؛ … اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم.»

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه خود در ۷ دی ماه نیز ذیل بحثِ موارد استثناء از حکم حرمت غیبت، در پاسخ به سؤالی پیرامون صدق غیبت در مواردی چون ذکر در نوشته، وبلاگ یا ضبط صوت و تصویر و انتقال آن، به نکات مهمی در تبیین احکام آن اشاره و تصریح کردند:

«این چیزى که امروز مورد ابتلاست در جامعه‌ى ما، از همان چیزهائى است که بایست از همین ادله‌ى غیبت بفهمیم که درست نیست؛ این وضعى که وجود دارد درست نیست. البته انتقاد منطقى، گفتن حرف صحیح اینقدر حرفهاى آشکار وجود دارد که انسان اگر ذکر آنها را بکند، اصلاً هم غیبت نیست، و میتواند انسان نقد بکند. بله مسلّم است، امروز یک جریان صحیح و حقّى در جامعه‌ى ما وجود دارد، جریانهاى باطلى هم وجود دارد که به انواع و اقسام طرق میخواهند جامعه را خراب کنند، انقلاب را منحرف کنند؛ در این شکى نیست. آدمهائى هم در رأس این جریانات هستند. چه لزومى دارد که انسان به این آدمها تهمت بزند. چه لزومى دارد که غیبت اینها را بکند. حرف آشکار اینقدر دارند؛ همان حرفهاى آشکار را بیان بکنند، تبیین بکنند، توضیح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هیچ نیازى به غیبت کردن نیست که آدم بگوید حالا ما براى اصلاح مثلاً غیبت میکنیم.»

سخنان روز پنجشنبه رهبر انقلاب نشان داد که پرونده آنهایی که هیچ کس «مسئولیت» آنها را بر عهده نمی گیرد و رفتارهای خارج از قاعده آنها هزینه هایی را برای چهره های حقیقی و حقوقی ایجاد می کند هنوز باز است. ایشان در سال ۸۹ تذکرات صریحی نسبت به این جریان داشته اند. جریانی که معلوم نیست از روی جهل یا علم بر طبل افتراق می کوبند و فتنه را شعله ور نگه می دارند.

همه حرفهای حاشیه‌آفرین و حاشیه‌ساز چه درباره مکتب سازی چه راهپیمایی سازی از جنس همین جریان مسئولیت ناپذیر است که حیات خود را در عملیات هایی ایذایی می جوید.

غوغاسازی و جنجال آفرینی های بی سرانجام کارویژه این جریان بی هویت شده تا در میان کوران مسائل اساسی کشور با اقدامات و اظهاراتی همه چیز را در حاشیه قرار داده و آنها به بازی سازی عبث خود بپردازند. سخنان روز پنجشنبه رهبر انقلاب در آخرین روزهای سال ۸۹ یک پیام جدی می تواند داشته باشد و آن اینکه زمینه های اجرای استراتژی عملیات ایذایی که در دو سوی جناح های سیاسی بر اساس آن عمل می شود باید برچیده شود.

منع هرگونه هتک حرمت و رفتارهای غیر اخلاقی و توهین آمیز از سوی رهبری

پنج شنبه ۱۹ اسفندماه رهبری در جمع اعضای مجلس خبرگان صحبت هایی داشتند که جامعه مدت ها بود انتظارش را می کشید؛ ایشان در حالی که فکر کنم برای اولین بار از وبلاگ اسم برد، تاکید کرد: برخی جوانان با اخلاص، مؤمن و خوب، متأسفانه تصور میکنند اینزگونه اقدامات وظیفه است اما این رفتارها، دقیقاً خلاف و عکس وظیفه است. گمان می کنم اشاره مستقیم رهبری به وبلاگ ها، به نوشته ها حسین قدیانی، اصولگرای افراطی بازگردد که نوشته هایش، مملو از فحاشی، توهین و نسبت خلاف دادن به چهره های سیاسی است، از هاشمی رفسجانی و خانواده اش تا اخوان لاریجانی و سایرین.

دفتر رهبری این بخش از سخنان ایشان را چنین منتشر کرده است: ایشان، انتقاد، مخالفت و “بیان صریح و شجاعانه عقاید” را بدون اشکال برشمردند اما افزودند: همه این مسائل باید بدور از “هتک حرمت و اهانت و فحاشی”، بیان شود تا اعصاب جامعه و آرامش مردم را بر هم نزند و همه در این زمینه مسئولند.
رهبر انقلاب اسلامی در سخنانی صریح به همه بویژه جوانان افزودند: پیام من به همه کسانی که حرف می زنند و یا در مطبوعات، وبلاگ ها و محیط های دیگر می نویسند این است که مخالفت کردن، رد کردن و محکوم کردن یک فکر سیاسی و دینی یک چیز است و ابتلای به رفتار غیر اخلاقی و دشنام و هتک حرمت چیز دیگر. من این مسائل غیر اخلاقی را قاطعانه و بطور کامل رد می کنم و نباید انجام شود.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به یک اشتباه فاحش و تصور کاملاً غلط افزودند: برخی جوانان با اخلاص، مؤمن و خوب، متأسفانه تصور میکنند اینگونه اقدامات وظیفه است اما این رفتارها، دقیقاً خلاف و عکس وظیفه است.
ایشان در همین زمینه، توجه به نفوذیها و دخالتهای دشمنان را نیز ضروری دانستند و افزودند: همانگونه که امام نیز می فرمود: گاهی نفوذی ها وارد اجتماعات اشخاص مؤمن و مخلص می شوند و آنها را به حرکتی انحرافی می کشانند که از این هم، نباید غفلت کرد.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر پرهیز از غفلتهای ناشی از احساساتی شدن افزودند: از همه، بخصوص جوانان عزیز می خواهم که نگذارند فضای غیبت، تهمت، هتاکی و شکسته شدن حریم ها ادامه پیدا کند که اگر ادامه یابد مانند یک بیماری به همه چیز سرایت میکند.
حضرت آیت الله خامنه ای در همین زمینه، به برخی رفتارهای غیر اخلاقی در بعضی نماز جمعه ها یا محیط های درس اشاره و تأکید کردند: این رفتارها، غلط اندر غلط است.
رهبر انقلاب اسلامی در جمع بندی این بخش از سخنانشان خاطر نشان کردند: “رفتارهای غیر اخلاقی و توهین آمیز، مخالف مصلحت انقلاب و کشور است، موجب  اختلاف و دو دستگی می شود و به شکوه و عظمت نظام اسلامی ضربه می زند و به جوانان نصیحت می کنم کاملاً از آن خودداری کنند”.

تیتریکاتور: هاشمی از ریاست خبرگان رفت؛ مهدی کنی با وضعیت جسمی نامناسب ریاست خبرگان را قبول کرد

در این سه شنبه تاریخی که کلی مناسبت با هم گره خورده است، هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان کناری گیری کرد تا مهدوی کنی که وضع جسمی مساعدی ندارد، با ۶۳ رای، ریاست این نهاد را برعهده بگیرد.

فکر کنید دست روزگار بچرخد و ماه دیگر آقای مهدوی کنی رحمت برود، جریانی شکل می گیرد که : هاشمی! هاشمی! مهدوی رو تو کشتی! البته نویسنده منش و روش آقای مهدوی کنی را به عنوان سیاست مدار با خلاق و میانه رو می ستاید و آرزوی سلامتی و توفیق خدمت برای معظم له دارد. با این حال تصور تیترهای بعد از این اتفاق موقعیت طنزی خلق می کند.

رجا نیوز: دانشگاهیان کشور با تجمع در مقابل قوه قضاییه خواستار رسیدگی به پرونده مرگ مشکوک رئیس خبرگان رهبری شدند/ آملی لاریجانی: با هیچ کس مماشات نمی کنیم
فائزه: پدرم همیشه مظلوم و در موضع اتهام بوده است
فاطمه رجبی: نقش هاشمی در رحلت آیت الله مشکینی هم باید بررسی شود
آینده: اتهام قتل به آیت الله العظمی هاشمی برای جلوگیری از مرجعیت ایشان است
خبرآنلاین: شهید آیت الله مهدوی کنی رابطه نزدیکی با شهید آیت الله هاشمی رفسنجانی داشت
سایت آقای هاشمی: آیت الله هاشمی گفته بودند با مهدوی کنی رقابت نمی کنند
کیهان: تذکر محرمانه  یکی از مقامات عالی رتبه نظام به هاشمی درخصوص توبه از گناه قتل نفس زکیه
هفته نامه ۹ دی: سران فتنه را محاکمه کنید
حسینیان: هاشمی با شهید سعید امامی خیلی نزدیک بود
سعید تاجیک حمله کننده به فائزه: بزنم لهت کنم؛ قاتل؛ شریک جرم، بزنم؟
حسین قدیانی: مبارک ایرانی باید برود
جهان نیوز: مدارک فساد اداری رییس هلال احمر موجود است
جرس: مستندات از برنامه ریزی برادر حسین حکایت دارد
بالاترین: مهدوی کنی را کشتند تا به گردن هاشمی بیاندازد
کسینجر جهان اسلام دکتر عباسی: هاشمی تحت تاثیر سریال صهیونیستی فرار از زندان، این سناریو را طراحی کرد. من در تز های دانشجویانم بارها نسبت به این سناریوها هشدار داده بودم
اکبر گنجی: نگفتم شاه کلید، عالیجناب سرخ پوش است؟
شهبازی: این قبیل قتل ها، تسویه حساب ماسونی محافل لژنشین است
احمد خاتمی در گفت وگو با فارس: هاشمی، آمر بوده، مباشر قتل را محاکمه کنید
ایرنا: ردپای مهدی هاشمی در منزل شهید آیت الله مهدوی کنی پیدا شده است
نگرانی جنتی از جوانمرگ شدن: کاندیدای ریاست خبرگان نیستم/ مصباح: من هم کار علمی می کنم
جوان: فائزه پدرش را تحریک به قتل کرده بود
عصرایران: مهدی کنی از بهشت امام صادق تا بهشت ابدی / ناگفته های آیت الله از شب اجلاس خبرگان
مشرق بررسی می کند: از فوت حاج احمد تا مرگ مشکوک کنی
نوری زاده: دو روز قبل از مرگ ، در خانه هاشمی چایی خورده و به رئیس دفترش گفته بود نمی دانم چرا سرم درد گرفته
تابناک: پیام دکتر محسن رضایی به مناسبت درگذشت اسوه اخلاق
قالیباف: حتما باید آقای مهدوی کنی فوت می کرد تا آقای هاشمی از سیاست کنار برود
علی لاریجانی: بسیار خوب ایشون هم که فوت کردند، دستور کار بعدی رو قرائت کنند
احمدی ن‍‍ژاد: ملت ایران، ملت با نشاطی است، ملت ایران عاشق اسلام ایرانی است، ما امروز در اوج رفاه اقتصادی هستیم، هدف مندی با شدت ادامه می یابد
رحیمی معاون اول دولت: به آقای مهدوی کنی از قبل اطلاع داده بودند که چه زمانی فوت می کنند
سیدمحمد خاتمی: درگذشت این عالِم فرزانه ی عالَم سیاست، فرصتی مغتنمی است تا اخلاق را گرامی بداریم
مشرق: در شنود تلفنی ف. ه. گفته است نامردا انتقام می گیریم
ستون خوانندگان کیهان: ما خواستار محاکمه و قتل عام هاشمی و خانواده اش هستیم
ورزی: سریال آیت الله مهدوی کنی را در ۳۰ روز می سازم
۲۰:۳۰: پیش بینی خبرنگار ما درست در آمد