خاطره جمعی هم نسلان من از اتحاد جماهیر شوری، چیزی جز ماه گرفتگی پیشانی میخاییل گرباچف نیست، در حالی که پدرانمان با آثار نویسنده های انقلابی شوروی و انقلابیون چپی و اعضای حزب توده آشنایی زیادی داشتند. کتاب «سیاحت نامه محرنامه» نوشته رضا علامه زاده، دریچه ای است به ظلم ها، خشونت ها، تقدیس گرایی هایی، اعتراف گیری ها و فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر مردم اتحاد جماهیر شوروی در دوره استالین.
رضا علامه زاده در حالی که مشغول تهیه فیلم مستندی از نویسندگان مشهور و مغضوب هیات حاکمه حزب و ک.گ.ب بود به مدارک و اسنادی دست یافته و یادداشت هایی را تهیه کرده است که دوران ژوزف استالین را به خوبی به تصویر می کشد. او در کتاب «سیاحت نامه محرنامه» سرنوشت میخاییل بولگاکف، آندره ئی پلاتونوف، اوسیپ ماندلشتام و ایزاک بابل را به زبانی داستانی بیان می کند.
برای ترسیم فضای حاکم بر فرهنگ روسیه این جمله ماکسیم گورکی(آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف) بهترین راهنما است: «دولت اتحاد شوروی، هر حقی را برای نویسندگان قایل است جز حق بد نوشتن!» دستگاه اطلاعاتی حزب کمونیست شوروی، ک.گ.ب اگر با محدود کردن و به فقر کشاندن چهره های فرهنگی مجبور به سکوتشان نمی شد، با استفاده از روش های ساده شکنجه با داغ و درفش هر آنچه می خواست از آن ها می گرفت و سرانجام یا به جوخه اعدام می سپردشان یا تبعید به ارودگاه های کار اجباری در سیبری!
برای درک کارکرد شکنجه کافی است اعترافات ایزاک بابل نویسنده مشهور روس را مدتی بعد از مرگ ماکسیم گورکی (چهره نخست ادبی دوران استالین و دوست بابل) و بعد از بازداشتش بخوانید: انقلاب برای من نوشتن را ممکن ساخت و راه من را به سوی کاری شاد و مفید باز کرد. فردگرایی ذاتی من و نظرات نادرست ادبی ام ونقوذ تروتسکیست ها که از آغاز فعالیت ادبی ام با آنها حشر و نشر داشته ام، مرا واداشت که این راه را ترک کنم. هر ساله نوشته هایم کمتر مفید به حال خواننده شوروی و بی از پیش دشمن او شد. به خاطر همین شکاف، چشمه ی الهام هنری ام شروع به خشک شدن کرد. … رستگاری در زندان به سراغم آمد. در همین چندماهی که در زندان بودم شاید بیش از تمام زندگی گذشته ام به ادارک رسیدم و نظراتم را دوباره بررسی کردم. اشتباهات و جرائم زندگی ام و نیز پوسیدیگی و خطاکاری گروهی که در میانشان بودم با روشنی وحشتناکی در مقابلم ظاهر شد. با تمام وجود احساس می کردم که آنها نه تنها دشمنان مردم شوروی و خائن بودند بلکه نگاهی به جهان ترویج می کردند که از هر جهت مقابل سادگی، روشنی، شادمانی و سلامتی جسمی و روانی بود.
ایزاک بابل تاکید می کند: «در طول بازجویی هایم که مملو از اشتیاق من به تطهیر و ندامت است، بی آن که به خودم رحم کنم جرائمم را بازشمردم.»
برای فهم این که چگونه اقلیتی توانستند میلیون ها چهره ی فرهنگی را محصور و محدود و چندصد میلیون نفر را کنترل کنند کافی است تعبیر میلوان جیلاس در کتاب «طبقه جدید» که ۱۳۵۲ توسط دانشگاه تهران به فارسی منتشر شده، درباره وضعیت اجتماعی شوروی را بخوانید : در یک کلام می توان گفت آن چه در شوروی و کشورهای اقمارش رخداده است به وجود آمدن طبقه جدیدی است که نه برده دار، نه زمین دار و نه سرمایه دار است ولی از تمامی امتیازات این سه طبقه در دوران های مختلف تاریخی بهره مندست. اعضاء این طبقه جدید مقامات بالای حزب کمونیست اند که مشاغل اصلی دولتی، نظامی و امنیتی را اشغال کرده اند.
سیاحت نامه محرمانه
رضا علامه زاده
چاپ اول: ۱۳۸۴، هزار نسخه
شابک: ۸-۲۲۵-۳۵۱-۹۶۴
انتشارات: نگاه
سناریوی نچسب ترور سفیر عربستان در آمریکا؛ وقتی مرغ پخته خنده اش می گیرد

وزیر دادگستری آمریکا دو ایرانی به نام های “غلام شکوری” و “منصور ارباب سیار” را به تلاش برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن متهم کرد و از بازداشت یک ماه پیش منصور ارباب نصیر ایرانی – آمریکایی ۵۶ ساله در فرودگاه جان اف کندی نیویورک خبر داد. مقامات آمریکایی نیروی قدس سپاه پاسداران را مسئول طراحی این عملیات معرفی کردند و گفتند باراک اوباما از پنج ماه پیش این عملیات امنیتی را زیرنظر داشت! آن ها کشف این عملیات را یک پیروزی بزرگ برای سیستم امنیتی ایالات متحده خواندند! چند نکته در این رابطه به نظرم می رسد.
بهار عربی و شکنندگی عربستان
شرایط سیاسی حاضر و بهار عربی که اوضاع منطقه و اعراب را دگرگون کرده، بیشترین نگرانی را در هیات حاکمه متحجر و اقتدارگرای عربستان سعودی ایجاد کرده است نه ایران. عربستان این منبع بنیادگرایی دینی و مصدر تروریسم دینی که اینک اسلافش، تونس و مصر، دگرگون شده اند و با چنگ و دندان از بحرین و یمن محافظت می کند تا حاکمیت های خودکامه اش باقی بمانند، بیشترین ترس و نگرانی را از بهار عربی دارد. از سوی دیگر بعید نیست عربستان که ایران را مسئول ناآرامی های سیاسی-اجتماعی روزهای اخیر خود می داند، آمریکا را مجبور به پذیرش چنین سناریویی برای به انفعال کشاندن ایران کرده باشند.
مرغ پخته هم خنده اش می گیرد!
ادعای این که عامل این سناریو که به ادعای آمریکایی ها ، عضو نیروی قدس است برود به یک ناشناس دیگر که کارتل مواد مخدر در مکزیک است سفارش کار دهد، مرغ پخته را هم به خنده می اندازد. این چه نیروی عملیاتی است که چنین طرحی را می رود در یک بزرگراه، جار می زند! این حرف شبیه ادعای دریافت یک میلیارد دلار توسط اصلاح طلبان از عربستان سعودی است!
تحریم بیشتر؟!
در حالی که روابط خارجی ایران محدود شده است به کشورهای همجوار و پیکسل هایی در نقشه جغرافی، اگر با طرح این سناریو به دنبال افزایش فشار سیاسی بر روی مقامات تهران هستند که بعید است دستاوردی داشته باشد. با این همه تحریم نظامی، هوایی، اقتصادی و تکنولوژیک، با یکی دو تحریم بیشتر، وضعیت ما خیلی تفاوتی نمی کند.
آگهی تبلیغاتی آمریکا برای نیروی قدس
پخش این سناریو نکته جالب دیگری هم دارد؛ نیروی قدس با هزینه آمریکاهایی بسیار توانمند نشان داده شد. آنگونه که آمریکایی کشف این سناریو خیالی! را دستاوردی بزرگ برای خود می پندارند، شهروند خاورمیانه ای که دل خوشی از سیاست های آمریکا ندارد و رفتار دوگانه آنها در حوزه حقوق بشر و دموکراسی و حمایت شان از حکام مرتجع را لمس می کند برداشت متفاوتی از این اتفاق می کند.

شب ۱۸ مهر ۱۳۹۰ از آن شب های ماندگار شد؛ ایران ۶ بر صفر بحرین را درهم شکست، رونمایی از سناریوی جدید آمریکا برای ایران و موافقت حماس با مبادله گلعاد شالیط خلبان اسراییلی با ۱۰۰۰ فلسطینی.