روایت احمدی مقدم از «تردیدی» که باعث خاتمه جنگ شد

سیدصادق حسینی{خبرآنلاین}: اسماعیل احمدی مقدم که این روزها عملکردش مورد قضاوت و مقایسه مردم قرار گرفته، هر از گاهی با حضور در تلویزیون و در گفت و گو با رسانه ها به دفاع و توجیه عملکردش می پردازد.

فرمانده سابق ناجا در دوره محمود احمدی نژاد در گفت و گوی مفصلی با هفته نامه «رمز عبور»  به دفاع از عملکرد پلیس در جریان و بعد از انتخابات پرچالش ۱۳۸۸، رفتار پرنوسان محمود احمدی نژاد و انتقاد علی لاریجانی و اصلاح طلبان پرداخته و گفت و گویش را با روایتی از «پایان جنگ» خاتمه داده است.  این گفت و گو با عنوان افشاگری احمدی مقدم درباره احمدی نژاد و دستور احمدی نژاد برای بازداشت خاتمی بازتاب و واکنش داشت، اما بخش جنگ مصاحبه فرمانده پلیس کمتر مورد توجه قرار گرفت.

پیش از این آیت الله هاشمی رفسنجانی «درگیری‌های همه‌جانبه زمینی، هوایی و دریایی و جنگ شهرها و کشتی‌ها و موشک‌ها» را از جمله دلایل اصلی خاتمه جنگ عنوان کرده بود و محسن رضایی «اختلاف مسئولان سیاسی» را دلیل پایان جنگ دانسته بود. اما اسماعیل احمدی مقدم که مدت کوتاهی مسئولیت عملیات نیروی زمینی سپاه را در سال پایانی جنگ برعهده داشت از «تردید» به عنوان دلیل اصلی پایان جنگ یاد می کند.

او با ارایه روایتی تکان دهنده از «پایان جنگ» از رابطه سرد محسن رضایی فرمانده سابق سپاه و آیت الله هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ سخن به میان آورده و با انتقاد از محسن رضایی گفته: «به نظر من یک سال قبل هم آقا محسن می‌توانست همین را بنویسد و بدهد و کار به اینجا نکشد.»

اشاره احمدی مقدم به نامه معروف محسن رضایی درباره نیازهای نظامی برای پیروزی و خاتمه جنگ است که با عنوان «سرور مکرم حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای هاشمی، جانشین محترم فرماندهی کل قوا» در ۲ تیر ۱۳۶۷، ۲۷ روز پیش از قبول قطعنامه ۵۹۸ نوشته شده؛ نامه ای که طبق پیوست آن ایران تا پایان سال ۱۳۷۱ درگیر جنگ می شد.

فرمانده سپاه پاسداران در این نامه تاریخی با درخواست افزایش توان زرهی به ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰ هواپیما و «تلاش جدی برای ساخت سلاح‌های لیزری و…» خواسته بود «کلیه نیروهای بین ۱۷ تا ۵۰ سال شرعا مکلف باشند که سالانه چهار ماه در جبهه باشند.»

  روایت احمدی مقدم از پایان جنگ

سردار احمدی مقدم در روایتش از پایان جنگ، از «تردید» سخن گفته، تردیدی که به تعبیر او در بین «عموم مردم» و «مسئولین» به وجود آمده بود؛ «تردید در پیروزی».

او شرایط سال های پایانی جنگ تحمیلی را که مردم را به «تردید» رساند چنین توصیف می کند: «نیروی انسانی خیلی کم بود. نیروی انسانی ما عمدتاً شب عملیات می‌آمدند که یک شب عملیات کنند و بروند. در خط پدافندی نمی‌ماندند. انگیزه‌ها کاهش پیدا کرده و نیروها کم شده بودند. بعد از کربلای ۵ دیگر هیچ وقت نتوانستند نیروی زیادی را بسیج کنند.»

احمدی مقدم تاکید کرده: «در رسیدن به پیروزی تردید ایجاد شده بود. عده‌ای به عشق امام می‌آمدند، ولی دو دو تا چهار تا که می‌کردید می‌دیدید افکار عمومی به تردید افتاده بودند، مخصوصاً بعد از اینکه جنگ شهرها شروع شد. به لحاظ سیاسی در مسئولان تردید ایجاد شده بود و کم کم علناً می‌گفتند پول و امکانات نداریم، چرا باید ادامه بدهیم؟ اینکه نمی‌توانیم بجنگیم برای همه روشن بود، منتهی به نظر من مانده بودیم چه کسی مسئولیتش را به عهده بگیرد!»

فرمانده سابق بسیج در بخشی از این گفت و گوی مفصل از دلخوری محسن رضایی از هاشمی رفسنجانی به واسطه انتصاب میرحسین موسوی به عنوان رییس و سردار فیروزآبادی به عنوان جانشین ستاد فرماندهی جنگ نیز سخن گفته و از ماجرای سرکار گذاشتن  آقاییان هاشمی و روحانی توسط محسن رضایی در عملیات ماهوت در بانه سخن گفته و افزوده است: «آقا محسن وقتی دید این ساختار شده و بهزاد هم هست، خیلی برآشفت. یادم هست در گلف بودیم که گفت خود آقایان هم بیایند اداره کنند!»

آیت الله هاشمی رفسنجانی در روزشمار ۹ خرداد ۱۳۶۷ درباره مخالفت با انتصاب محسن رضایی به ریاست ستاد فرماندهی جنگ چنین نوشته: «درباره ستاد جدید فرماندهی بحث کردیم و به این نتیجه رسیدیم که مناسب ترین فرد، فعلا آقای [میرحسین موسوی ] نخست وزیر است. همگی از فرماندهان بالای سپاه اظهار نارضایتی داشتند. این روزها به خاطر دو شکست فاو و شلمچه، فرماندهان سپاه سخت مورد تهاجم قرار دارند و از اینکه در ستاد فرماندهی حاکمیت پید ا کنند، مخالفت شدید می‌شود. اول شب آقایان [علی] شهبازی، [منصور] ستاری و [مصطفی] ترابی آمدند و مخالفت شدیدی با ریاست آقای محسن رضائی در ستاد ابراز کردند و خواستار ریاست دکتر روحانی شدند.»

  روایت هاشمی رفسنجانی از پایان جنگ

آیت الله هاشمی رفسنجانی «وقتی که درگیری‌های همه‌جانبه زمینی، هوایی و دریایی و جنگ شهرها و کشتی‌ها و موشک‌ها اوج گرفت» با پیشنهاد رییس جمهور و با حکم حضرت امام(ره) جانشینی فرماندهی کل قوا را برعهده گرفت. او «نگرانی» از وقوع فاجعه انسانی در پی حملات شیمیایی به شهرهای بزرگ ایران از جمله تهران از سویی و «مجموعه ای از عوامل به ویژه حضور آمریکا» و «نامه آقای رضایی» را از دلایل پایان جنگ دانسته اند.

وی درباره پایان جنگ در دیدار با اعضای روزنامه ابتکار در سال ۱۳۹۲ چنین می گوید: «زمانی بود که به اتفاق دکتر روحانی در حلبچه (اسفند ۱۳۶۶)، درو شدن انسان‌ها را دیدیم و یک لحظه این احساس در من ایجاد نگرانی کرد که اگر صدام این جنایت را در کرمانشاه، تبریز یا حتی تهران تکرار کند، چه فاجعه انسانی به‌وجود خواهد آمد؟! تصمیم گرفتم برای ختم جنگ، به اتفاق سایر سران قوا و مسئولان جنگ با امام(ره) صحبت کنیم و با توجه به مجموعه عوامل، به ویژه حضور آمریکا در خلیج فارس و نامه آقای رضایی درباره نیازها، امام به عنوان رهبری که صلابت و انعطاف از ویژگی‌های ایشان بود، پذیرفتند.»

عضو شورای عالی دفاع که در یادداشت اش درباره جنگ که ۲۹ شهریور ۱۳۸۹ منتشر شد امام را چنین توصیف می کند«صلابت و انعطاف و قاطعیت و قبول استدلال از ویژگی‌های ایشان بود» با اشاره به جلسه‌ای که با مسئولان عالی رتبه برای ختم جنگ پیش امام داشتند، گفت: «وقتی امام با احساس نگرانی از وعده‌ای که داده شده، جملات سابق برای ادامه جنگ تا «۲۰ سال» و «تا آخرین قطره خون» را یادآوری کردند، پیشنهاد کردم به عنوان جانشین شما بپذیرم و پس از پایان ماجرا، شما مرا محاکمه فرمایید که پس از سال‌ها هنوز شیرینی نگاه مهربان امام را پس از ردّ این پیشنهاد احساس می‌کنم.»

روایت محسن رضایی از خاتمه جنگ
آقا محسن! فرمانده سپاه در دوران جنگ در گفت و گویی با بیان این که «جنگ در پایان مرداد خاتمه یافت نه تیر ۱۳۶۷» چرا که «دشمن حتی در اوائل مرداد ماه دوباره خرمشهر را محاصره می کند جاده اهواز به خرمشهر را می گیرد» معتقد است بین «امام و مسئولان سیاسی اختلاف بود» اما او نیز کمبود نیرو و مباحث اقتصادی را از جمله دلایل اصلی خاتمه جنگ می داند.
محسن رضایی صحبت هایش درباره پایان جنگ را چنین جمع بندی می کند: « بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ من مطمئن شدم که امام بهترین کار را کرد. چون اگر قطعنامه ۵۹۸ را امام نمی پذیرفت جبهه های جنگ متحول نمی‌شد. به‌این خاطر که ما در تیرماه کمبود نیرو داشتیم، اقتصاد جنگ به شدت ضعیف شده بود.»

«فساد» در فوتبال بزرگ تر از فساد در جامعه نیست

{بازنشر در انتخاب} سید صادق حسینی در هفته نامه «طلوع صبح» نوشت: در دوره ی پایانی دولت محمود احمدی نژاد که اکنون رییس جمهور اصول گرای سابق است، جامعه فوتبال بیش از هر زمان دیگری نظاره گر اتهام «فساد» به خود بود. اگر تا پیش از آن جسته گریخته درباره فساد و مسایل اخلاقی در فوتبال حرفی به میان می آمد چندی است که سیل اخبار و واکنش های مربوط به «فساد» در فوتبال آن چنان اوج گرفته که هر از چندی به مساله روز کشور تبدیل می شود و نمایندگان مجلس در نطق هایی آتشین درباره اش اظهار نظر می کنند.

به عنوان نمونه محمد تقی رهبر رییس مجمع نمایندگان روحانی مجلس گفت: «مجلس نسبت به این گونه رفتارهای غیراخلاقی حساس است و وظیفه ی خود را در این زمینه انجام می دهد»، نماینده ی دیگری کار را به آنجا رساند که گفت: «فدراسیون فوتبال بی اخلاق ترین نهاد ورزشی کشور است» و آن دیگری با اعلام تشکیل «کارگروه بررسی فساد در فوتبال» در کمیسیون اصل نود مجلس از «ورود وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی» به موضوع «رشوه» و «فساد» در فوتبال خبر داد.

این واکنش های یک طرف ماجراست و اما در طرف دیگر که مردم باشندچندان واکنشی به «اتهام های پر سر و صدای فساد و بی اخلاقی در فوتبال» به وجود نیامد. به عنوان مثال وضعیت سکوها، هواداران، اقبال مردم به مدارس فوتبال و حتی میزان خرید و بازدید رسانه های فوتبالی قبل و بعد از این اتهامات تغییر قابل توجهی نداشت.

روشن است مردمی که اخبار بازداشت معاونان عالی رتبه دولت محمود احمدی نژاد و فساد بزرگ بانکی، پرونده بیمه ایران، آمارهای نادرست، پخش نوار در مجلس و بسیاری موارد دیگر را دیده و شنیده اند متوجه می شوند «مشکلات اخلاقی در فوتبال» موضوع جدیدی نیست که به یک باره از پشت ابر غفلت نمایان شده باشد.

مردم انتظار دارند همان گونه که مسوولان، نمایندگان مجلس و رسانه ها این قدر انرژی برای اتهام «فساد» در فوتبال خرج کردند در برابر بی اخلاقی ها، ناراستی ها و فسادهایی که در طول سالیان گذشته در کشور اتفاق افتاد نیز انرژی و توان خرج می کردند. واکنش به موقع به « فساد و بی اخلاقی ها» علاوه بر این که از اصول اخلاق است تضمین کننده اصالت انتقاد و واکنش نیز هست به این معنی که مردم متوجه می شوند منتقد همواره اخلاق را مد نظر داشته و به خاطر مصالح سیاسی، گروهی و جناحی انتقادات را بیان نمی کند.

از سوی دیگر فوتبالی ها و فوتبالیست ها بخش از همین جامعه ی ایرانی هستند، آن ها نه در خارج زندگی می کنند و نه از رویدادهای جامعه بی اطلاع هستند. آن ها هم در تعاملات روزانه شان، ارباب رجوع نهادها و سازمان های دولتی و حاکمیتی هستند، آن ها هم در همین فضای زندگی ایرانی زندگی می کنند، و در جزیره ای با تعاملات فقط فوتبالی زندگی نمی کنند. روشن است هر چقدر جامعه ایرانی در طول سال های اخیر اخلاقی و پیشرو بوده، جامعه فوتبال نیز اخلاقی و پیشرو بوده و هرچقدر جامعه دچار تحول اخلاقی و ارزشی شده است آن ها نیز شده اند.

امید و انتظار این است که «بزرگ کردن و برجسته سازی» اتهام «بی اخلاقی» در فوتبال به خاطر نیات «اصلاح طلبانه» صورت گرفته باشد و نه از روی خارج شدن از «روزمرگی» و «مدیریت افکار عمومی».

منتقدان امروز صادق خرازی چه کسانی هستند؟/جریانی که خود را مالک ۶ دانگ اصلاحات می داند

صادق حسینی{خبرآنلاین}: مصاحبه ی اخیر صادق خرازی با هفته نامه مثلث، حسابی حال فعالان سیاسی را جا آورد و بسیاری را شوکه کرد؛ آن جا که او به برخی ها طعنه زد که «من اصلاح‌طلبی که نمادش خارج از کشور باشد و پول بگیرد را قبول ندارم. اینکه بروند و اتهام بزنند و بدو بیراه بگویند و شانتاژ کنند را قبول ندارم. کسانی را یادم است که در دورانی که سفیر بودم با خارجی‌ها مذاکره می‌کردند و به دشمن ‌گرا می‌دادند؛ من آنها را به‌عنوان اصلاح‌طلب قبول ندارم. لیست‌شان را هم دارم و اگر قرار باشد روزی ارائه دهم، ارائه خواهم داد.»

چهره های اصلاح طلب، مانند محمدعلی ابطحی و عبدالله رمضان زاده بلافاصله جواب او را دادند که:«لیست دیپلمات های قاچاقچی نسخ خطی کتاب های قدیمی در جیب کیست. البته قاچاق زیر خاکی هم اضافه کنید راه دوری نمی رود.» همچنین در بسیاری از محافل و جلسات و گروه های مجازی نیز فعالان اصلاح طلب واکنش های تندی به خرازی نشان دادند.

از آن سوی ماجرا نیز فعال سیاسی آن روزهای مشارکت و عضو موسس ندا در مقام دفاع از خرازی به ابطحی چنین نوشت:« تعدادی از دوستان با رفتارهای کاملا شخصی و غیر منصفانه این سوال را به صورت جدی در ذهن ما ایجاد کردید که اگر در دوران اصلاحات هم همین رفتارهای شخصی، خصلتی و تسویه حساب گونه فعلی را در برخورد با رقبا داشتیم، پس زمین گیر شدن اصلاحات چیز عجیبی نبوده و اگر نبود این رفتار و دشمن تراشی های بیجا و بی مورد قطعا اصلاحات ثمرات بیشتری داشت.»

البته ترش رویی اصلاح طلبان با خرازی مدت ها پیش از این مصاحبه شکل گرفت. خرازی از زمان تاسیس «ندا» یش همواره مورد حمله طیف تند روی اصلاح طلبان بود. در حالی که خرازی خود و حزبش را «اصلاح طلب» می دانست، خیلی ها او و حزبش را «بدلی»، «دست ساز» و «غیرخودی» می دانستند. برخوردهایی که یادآور برخوردهای تند برخی از اصلاح طلبان با تاسیس حزب «اعتماد ملی» است!

به عنوان نمونه هنگامی که مهدی کروبی دبیرکل آن روزهای حزب «اعتماد ملی» فعالیت های حزبش برای مجلس هشتم را شروع کرده بود یکی از اعضای جبهه مشارکت که امروز البته در «حزب ندا» فعال است گفته بود«کروبی سرلیست الیگودرز» شود. حالا ظاهرا فقط جای مهاجم و مدافع عوض شده و جوانان و فعالانی که آن روز به حزب جدید التاسیس «اعتماد ملی» می تاختند، امروز و در آستانه ی میانسانی و احتمالا پختگی در مقام دفاع قرار گرفته اند.

در این واکنش ها و حملات رسانه ای و مجازی، آن چیز که خیلی خودنمایی کرد، همان تفکر و رفتار «اقتدارگرایی» و «جزم اندیشی» است. این که یک فعال سیاسی ادعایی بکند و طرف دیگر جواب آن ادعا را بدهد البته امری جاری سیاست است اما این که گروهی خود را مالک شش دانگ یک جریان سیاسی و فکری بداند و سایرین را «غیر خودی» فرض کند، نشان از بلوغ و پختگی سیاسی نیست. آفتی که البته اصولگرایان نیز با آن دست به گریبانند!

این هجمه به فعالان سیاسی یک حزب جدید التاسیس اصلاح طلب نشان می دهد در پس ۸ سال خانه نشینی اصلاح طلبان، گروه های «احساسی» و «تندروی» آنان، اگر فرصت بیابند «دایره اصلاحات و فعالیت سیاسی» را چنان می بندند که کسی غیر از خود به آن راه نداشته باشد.