یادگاری‌های فاجعه‌بار احمدی‌نژاد برای دولت‌ها و نسل‌های بعدی

آفتاب : صادق حسینی– «ناجا در زمان دولت قبل نفتی را بابت جبران کسری بودجه و حقوق گرفته بود اما متاسفانه در آن زمان مقررات قانونی و پروتکل‌ها به درستی طی نشده بود» این بخشی از صحبت‌های سردار منتظر المهدی سخنگوی پلیس در رابطه با فساد بزرگ در ناجا است که به گفته‌ی او «توسط فرمانده وقت» به قوه قضاییه ارجاع شده؛ آخرین فساد افشا‌شده که از دولت قبل به یادگار مانده. دولت مهرورزی که با شعار عدالت‌پیشگی آمد اما این روزها مقامات عالی‌رتبه‌اش یا در زندان و مرخصی زندان هستند و یا در بازجویی و  بازداشت قوه قضاییه.

محمود احمدی‌نژاد برای ایرانیان با چند نماد شناخته می‌شود: ادبیات خاص، توجه ویژه به قانون، پول یارانه، مسکن مهر، دیدار از کشورهای ناشناخته، خانه‌نشینی ۱۰ روزه، وضع تحریم‌ها و در راس آن‌ها فساد؛ فسادی که در دوره‌ی او در تمام ابعاد گسترش یافت. چه به لحاظ رقم(با رکورد ۳۰۰۰میلیارد) چه به لحاظ تنوع(بانک‌ها، بیمه‌ها، وزارت‌خانه‌ها و نهادها) و از همه مهمتر چه به لحاظ ساختاری!

شاید احمدی‌نژاد حسن نیت داشت اما او با سوء‌مدیریت خود و استفاده از نیروهای غیر‌متخصص و ناکارآمد و بعضا با بن‌بست کشاندن روال‌های قانونی به گسترش فساد و آلوده‌کردن بنیاد دیوانی(بروکراسی) کشور اقدام کرد و کار را به جایی رساند که وزارت‌خانه‌ها و سازمان ها و نهادها برای تامین نیازهای خود مجبور به انجام فعالیت‌هایی خارج از وظایف‌شان شدند.

سئوال بدیهی این است که اساسا چرا دولت اصولگرای محمود احمدی‌نژاد اجازه داد نهادها و سازمان برای تامین نیازهای خود دست به سوداگری بزنند؟ آیا حضور این نهادها که به دریای اطلاعات و مجوزها و امکانات متصل هستند و ورای هرگونه نظارتی می‌توانند فعالیت کنند گسترش فساد نیست؟ آیا این فعالیت‌ها  محدود‌کننده فعالیت‌های اقتصادی مردم و بخش خصوصی نیست و موجب فرار سرمایه‌ها و نیروی انسانی از کشور نمی‌شود؟ از سوی دیگر در حالی که روشن است انجام سوداگری توسط نهادها به اعتماد مردم به آن‌ها آسیب جدی وارد می‌کند و به گسترش فساد دامن می‌زند آیا هیچ راه دیگری برای تامین مخارج‌شان وجود نداشته است؟

تنها «یادگار» محمود احمدی‌نژاد برای مردم، دولت تدبیر و امید حسن روحانی و نظام، «اتلاف منابع»، «ناپیدا‌بودن محل هزینه کرد بیش از ۵۷۸ میلیارد دلار درآمد نفتی سال های ۸۴ تا ۹۱» و «بی‌تدبیری دربرابر تحریم‌ها» نیست؛ بلکه «گسترش ساختاری فساد» و «سوداگر‌کردن» نهادها است که برای «دولت‌های بعدی» به «یادگار» مانده است.

دو جانی: تفاوت الدوری و بندر بن سلطان

عزت (عزه) ابراهیم الدوری و بندر بن سلطان بن عبدالعزیز هر دو از جمله مشاهیر جنایت علیه بشریت هستند. هر دوی آن ها دست شان به خون بی گناهان و غیرنظامیان تا سر مفصل آلوده است.

عزت ابراهیم دستش به خون ایرانیان، شیعیان عراق و کردها آلوده بود و بندر بن سلطان دستش به خون هزار بی گناه عراقی، سوری، لبنانی، یمنی، بحرینی و ایرانی آلوده.

عزت ابراهیم اما یک تفاوت آشکار با بندر بن سلطان دارد. او مرد جنگ بود و اصالتا در تمام این جنگ های ناجوانمردانه شرکت می کرد و دست آخر هم در میدان جنگ به درک واصل شد.

اما؛ بندر بن سلطان نامرد جنگ است؛ و همه جا وکالتا و نیابتا آدم می کشد. همو بود که خون لبنانی های از بعد از ترور مشکوک رفیق حریری در شیشه می کند. همو است که با دلارهای نفتی در عراق، سوریه و لبنان آدم کش اجاره می کند و مردم را می کشد.

ابراهیم الدوری به درک واصل شد؛ بندر بن سلطان هم به اسلاف جنایت کارش می پیوندد. الدوری و بن سلطان سعودی برای عقیده ی باطل شان و برای کمپانی جنگ شان به هر جنایتی دست زدند. برایشان خون عرب و غیر عرب فرق نداشت و با ترور و تشدید جنگ قومی مذهبی، اهداف شان را دنبال می کردند؛ الدوری در جنگ با مرگ رو درو شد و بندر بن سلطان بعید است جرات چنین مواجهه ای داشته باشد؛

الدوری مرد جنگ بود و بندر بن سلطان نامرد جنگ.

منتشر شده در عصر ایران / تسنیم

بررسی واکنش های متناقض به مذاکرات هسته ای: دلواپسان امروز و حامیان دیروز (+لینک)

عصر ایران ؛ صادق حسینی– دلواپسان امروز که تمام همّ و غمّ خود را مصروف از تخطئه تیم مذاکراه کننده ایرانی در لوزان کرده اند، در روزگاری که سعید جلیلی مسؤول مذاکرات هسته ای بود، از توافقی که ایران را عملا از حق غنی سازی اش محروم می کرد، حمایت می کردند و آن را پیروزی بزرگ ایران می دانستند!

ادامه خواندن “بررسی واکنش های متناقض به مذاکرات هسته ای: دلواپسان امروز و حامیان دیروز (+لینک)”

چهره هایی در یک آینه: خاطرات اشرف پهلوی

کتاب «چهره هایی در یک آینه: خاطرات اشرف پهلوی» ترجمه کتاب Faces in a Mirror: Memoirs from Exile است که در سال ۱۹۸۰/۱۳۵۸ تدوین شده  بخش هایی از زندگی اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا شاه را روایت می کند. اشرف در این کتاب بخش های مختلف زندگی اش را در ۹ بخش و یک پیوست و چندعکس روایت می کند: رضاخان/ چهره هایی در یک آینه/ عروسی ها/ سال های جنگ/ پلنگ سیاه/ محمد مصدق/ سفیر سیار/ آغاز یک پایان/ تبعید.

اشرف در کتاب خاطراتش بدون اشاره به جزییات رویدادهای مهم زندگی اش از جمله کودتای ۲۸ مرداد و دوران انقلاب و دوران پس از انقلاب، به ذکر کلیاتی از زندگی اش بسنده کرده. او سعی کرده علاوه بر انتقاد از نگاه آمریکا و غرب به مسایل ایران، با اشاره به وضعیت اقتصادی مردم ایران در دهه ۲۰ و ۳۰،  دستاوردهای پهلوی دوم در توسعه زیرساخت های انسانی و اقتصادی و اجتماعی را بیان کند.

اشرف پهلوی محمدمصدق را چنین توصیف می کند: در این ایام حساس و سرنوشت ساز در تاریخ نفت ایران بود که یک نابغه ی ماکیاولی مشرب پا به میدان گذاشت: روشنفکر، متعصب،  عوامفریب، سخنرانی دارای جاذبه ی جادویی و بالاتر از همه هنرپیشه ای کامل عیار و زبردست.

نگاه اشرف پهلوی به دموکراسی نیز جالب است: از آنجا که دستگاه دموکراسی در سرزمین ما وارداتی بود، ما با نوعی نیروهای پذیرنده-پس زننده روبرو شدیم که هر بوته نشاء شده ای با آن مواجه می شود. می توانستیم مثل آمریکایی ها انتخابات به راه اندازیم و بدون توجه و علاقه صرفا برای خالی نبودن عریضه روش پارلمانی انگلیسی ها را در پیش بگیریم، اما در کنه ذهن مردم و بسیاری از سیاست مداران ما این روش پارلمانی بیشتر ظاهری و برای خالی نبودن عریضه بود تا ناشی از حس عمیق اعتقاد و ایمان به قصد استفاده ی سازنده و راهگشا از حکومت. رشد و تکامل روانشناسی دموکراسی به سبک شرقی نیاز به زمان داشت و همیشه این امکان وجود داشتکه این روند را مداخله ی خارجی یا بحران های داخلی قطع کند یا از هم بپاشد.

خواهر محمدرضا شاه درباره نحوه زمام داری برادرش چنین می نویسد: او تشخیص داده بود که منافع ایران در بلند مدت در صورتی به بهترین وجه حفظ می شود که خود او زمان حکومت را به قوت در دست بگیرد و سپس و به تدریج که نظام سیاسی ما  پختگی، توانایی و انعطاف لازم را به دست می آورد که بتواند اصول دموکراتیک را با خصلت ملی ایرانی سازگاری دهد، قدرت را واگذار کند.

اشرف با انتقاد از نگاه دیپلمات های غربی از این که فقط سنت های خودشان را می شناسند درباره آمریکایی ها می گوید: بسیاری از سیاست مداران آمریکایی، هنگام داوری درباره مسایل داخلی ایران مرتکب اشتباه های فاحشی شده اند، زیرا اصرار داشته اند که تصورات آمریکایی از «شیوه ی درست جریان امور» و روش های آمریکایی برای تحقق این تصورات آرمانی خود را بر آن ها نیز اطلاق کنند.

اشرف پهلوی که در دوران پهلوی دوم سفیر ایران در سازمان ملل متحد بود با انتقاد از ساختاز این سازمان در کتاب اش نوشته: سخت اعتقاد دارم که سازمان ملل متحد از نظر سیاسی نباید  بازتابی از صحنه ی سیاسی جهان باشد، با آن ابرقدرت هایی که هرگونه وسیله در اختیار دارند که به میل و اراده ی خودساخته ای ملت های کوچکتر را نادیده بگیرند. بر این باورکه حق وتو نادرست است زیرا یک کشور می تواند اراده ی خود را بر رای و نظر ۱۴۰ کشور کوچکتر تحمیل کند.

عضو موثر خاندان پهلوی درباره درآمد چندبرابری نفت می گوید: این پول نو یافته ی نفت یک حس امنیت کاذب به وجود آورد. این حس که تمام مشکلات به آسانی قابل حل است و می توانیم هر چیزی که دلمان خواست بخریم.

اشرف بیان این که آمریکایی(جنرال هایزر) که آمدند تا ارتش را به نقع انقلابیون آرام کنند با بدبینی نسبت به مسولین ارتش و ساواک می نویسد: اعتقاد دارم که فردوست حتما اطلاعات حیاتی را از شاه قایم می کرده و در واقع در طی آخرین سال های حکومت شاه با خمینی مذاکرات فعالانه داشته است.

چهره هایی در یک آینه: خاطرات اشرف پهلوی
ترجمه: هرمز عبدالهی
ناشر: فرزان
چاپ اول: ۱۳۷۷/ چاپ چهارم: ۱۳۹۱
Faces in a Mirror: Memoirs from Exile Hardcover – May, 1980

تمدید توافق هسته ای و ناچاری دلواپسان

سیدصادق حسینی / روزنامه نگار: منتشر شده در: عصر ایران؛ بازنشر: انصاف نیوز/ مذاکرات پیچده ی هسته ای میان ایران با قدرت های جهانی یک گام دیگر به جلو رفت و بازهم طبق معمول برخی چنان دلواپس شدند که تیتر یک صفحه ی اول شان را «هیچ» زدند.

دلواپسان یادشان رفته که در زمان آن هایی که فقط بیانیه می خواندند کار به جایی رسیده بود که می خواستند ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیم غنی شده ایران را بدهند به ترکیه(ماده ۵) تا ترک ها و برزیل از آغاز مذاکرات ایران با ۱+۵ استقبال کنند!(ماده ۹).*

تمدید توافق هسته ای و ناچاری دلواپسان

صرف نظر از این که نشانه ها خبر از انجام توافق نهایی می دادند و مشخص است در لحظه ی آخر تغییر صورت گرفت و تمدید مذاکرات اعلام شد، نکته ای که غرب به خوبی آن را درک کرده و این بار می خواهد از آن استفاده کند، فرصتی است که جمهوری اسلامی ایران به آنها داده. ایران به آن هایی که یک بار در توافق نامه سعدآباد(مهر ۱۳۸۲) به گفته محمدالبرادعی دبیرکل پیشین آژانس انرژی اتمی «پیشنهادهای مضحک در برابر گام مثبت ایران» داده بودند، فرصت داده در برابر گام ها متناسب به اعتمادسازی بپردازند و نشان دهند که «تغییر» کرده اند.

نشانه ها می گوید غرب نمی خواهد دوباره اشتباه محاسباتی انجام دهد و فرصت تعامل با ایران را از دست بدهد. آمریکا نیز یادش نرفته که «استراتژی تعطیلی سانتریفیوژ قبل از مذاکره اش» به چرخش ۱۸۰۰۰ هزار سانتریفیوژ و در نهایت غنی سازی ۲۰درصد انجامیده مجبور است گام های اعتمادزا و سازنده بردارد، هرچند که در تبلیغات جور دیگری آن را نشان دهد. آمریکا و قدرت های اروپایی به خوبی می دانند در صورت تکرار اشتباهات و پشت پا زدن به تعهدات صورت گرفته و ترک مذاکرات، دانش هسته ای بومی شده این امکان را به ایران می دهد که غنی سازی از سر گرفته شود.

اما در این سو؛ دلواپس داخلی ظاهرا یادشان رفته که دانش هسته ای دستاوردی است که نه تعلیق می شود و نه متوقف. دلواپسان داخلی که این روزها غیر از رای عدم اعتماد به وزاری علوم مجالی برای ابراز وجود ندارند مجبورند مخالف خوانی کنند تا در نظر مردم که به خوبی دستاوردهای آن ها را می فهمند «هیچ» انگاشته نشوند.

* در اردیبهشت ۱۳۸۹ محمود احمدی نژاد رئیس جمهور، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و منوچهر متکی وزیر امور خارجه بیانیه ای ۱۰ ماده ای با ترکیه و برزیل در تهران امضاء کردند.

ناطق نوری: به ماموران شاه چند تا هوک زدم و فرار کردم

حاج احمد ناطق نوری

ورزش را یک چیز اضافی تصور کردند/ اسم وزارت کاری نمی کند/ الویت های وزارت خانه را نمی دانیم/ وزارت یک تیم خبره و کاربلد نیاز دارد/ نسبت به دولت احمدی نژاد هنوز تغییری در دولت ایجاد نشده/ گودرزی آدم صاف و ساده ای است/مهرعلیزاده ناشی گری کرد
سید صادق حسینی: تحریریه خانواده بزرگ ورزش: احمد ناطق نوری بچه حمام چال گذر لوطی صالح و بچه محل لوطی معروف تهران اکبر گیل گیلی می گوید: «اگر بوکس بلد نبودم ای بسا در جریان راه پیمایی های سال ۴۲ توسط مامورین از بین رفته بودم؛ وقتی محاصره شدم به هرکدام شان یک هوک چپ و راست زدم و فرار کردم.»

احمد ۷۷ ساله برادر بزرگتر حاج علی اکبر و برادر کوچکتر شهید عباس ناطق نوری است که در جریان ترور حسن‌علی منصور حضور مسلحانه داشت. او با رفع محدویت بوکس در اواخر دهه ۶۰، به قول خودش فدراسیون را در یک کیف سامسونت تحویل گرفت. خودش این طور تعریف می کند:« آقای غفوری فرد به دنبال کسی بود که خودی باشد و بتواند فدراسیون را راه بیندازد. دوستان من را به ایشان معرفی کردند.»

ادامه خواندن “ناطق نوری: به ماموران شاه چند تا هوک زدم و فرار کردم”

دنیامالی: وزارت ورزش روحانی و احمدی‌نژاد تفاوتی نکرده است

وزارت ورزش استقلال فدراسیون ها را به رسمیت نمی شناسد/ ورزش به سمت اتلاف منابع می رود/ پس منظور شما این است مهم ترین اولویت فقط اصلاح فرایند است؟/خردجمعی در ورزش حاکم نیست/ هر وقت دلشان خواست تصمیم می گیرند آدم ها را بردارند/نگاه تمامیت خواهی در وزارت ورزش رونق بیشتری گرفته/کسانی که نتوانستند از تدریس ۴ واحد درسی فراتر روند مسئول شدند

 

سیدصادق حسینی: تحریریه خانواده بزرگ ورزش: بازنشر: تابناک/عصر ایران/ همشهری: ۲۱ آبان ۱۳۹۳/ عصرخبر/  پارسینه/اعتدال/صراط/ بی باک/ احمد دنیامالی از جمله مدیران اجرایی سطح بالایی بود که در دهه ۸۰ وارد ورزش شد. سابقه ی درخشان اجرایی اش باعث شد خیلی زود در ورزش موفق شود و  امروز علاوه بر مسولیت های اجتماعی(شورای شهر) و اقتصادی(بخش خصوصی) به عنوان یک چهره ورزشی موفق مطرح است.

دنیامالی در کنار کریم صفایی از جمله رییس فدراسیون هایی بود که به دستور محمود احمدی‌نژاد چندماه مانده به بازی های المپیک برکنار شد. برکناری ای که حاشیه های زیادی  در پی داشت و ورزش ایران را تا مرز تعلیق در المپیک کشاند. با انتخاب حسن روحانی، او از جمله ۱۳ نفر عضو کمیته تعیین وزیر ورزش بود، کمیته ای که وزیر ورزش های معرفی شده به ورزش انتخاب آن ها نبود. دنیامالی سال گذشته در انتخابات فدراسیون قایقرانی شرکت کرد و رای مجمع را گرفت اما به دلیل قانون دوشغله ها و در حالی که رفتنش از شورای شهر تهران موجب تضعیف موقعیت دوست اش محمدباقر قالیباف می شد، مجبور شد از فدراسیون استعفا دهد. اما این همه ی ماجرا نبود چرا که در مجمع انتخاباتی بعد در حالی که وزارت ورزش گزینه ی دیگری برای این فدراسیون در نظر گرفته بود، این غلامرضا امینی نامزد مورد حمایت او بود که رای آورد.

ادامه خواندن “دنیامالی: وزارت ورزش روحانی و احمدی‌نژاد تفاوتی نکرده است”

«حسینی» ماندن عاشقی می طلبد

صادق حسینیسیدصادق حسینی: روزنامه نگار؛ {منتشر شده در روزنامه همشهری}: زنگ می زند که دل‌نوشته ای برای عاشوراء بنویس. گیج و حیران و بهت زده حرف هایش را شنیده/نشنیده  خداحافظی می کنم.  برای روزنامه نگار جماعت که قلم و کیبرد اش، لحظه ای برای نوشتن مطلبی درباره موضوعات سیاسی و اجتماعی درنگ نمی کند و واژه ها را روی کاغذ و مانیتور به رگباری می نویسد، نوشتن علی الاصول برایش سخت نیست. اما با این موضوع کارم به جایی رسیده که نوشتن تنها کلمه ای هم برایم دشوار است.

می مانم که چه بنویسم و چطور بنویسم؛ می مانم که چه بنویسم که هم رضایت پروردگار در آن باشد هم حضرت سیدالشهداء از آن راضی. من  می مانم و نوشتن منظومه ای از بهترین ها: «حماسه ی شکیبایی»، «صلابت بندگی» و «رشادت حسینی».

چه دل نوشته ای می توانم بنویسم برای کسی که همه ی آنچه را داشت در راه خدا و در مقابل «لشگریان جهل مقدس» داد و هیچ نگفت جز: «الهی إلهی رضاً برضاک، تسلیماً لأمرک، صَبراً عَلى‏ قَضائِک، یا رَبِّ لا اله سواک»؛  که حضرت باقر علیه السلام در این مصیبت فرمود: «یعقوب را یک یوسف گم شده چنان بگریست علیه السلام، که چشم هایش سفید شد من ده کس از اجداد خود یعنی حسین و قبیله او را در کربلا گم کرده‌ام، کم از آن که در فراق ایشان دیده‌ها سفید کنم.»

نوشتن و گفتن از حسین (علیه السلام) که همه ی «حق» بود و دشمنانش همه ی «ظلم»، «دل مخلص» و «ضمیر روشنی» می خواهد که من متصف به آن ها نیستم، اما می توانم از «حسینی» ماندن بنویسم که امام موسی صدر می گوید: محدود کردن عاشورا فقط به عزاداری سیدالشهداء جفایی است به جنبش سرخ حسینی.

«حسینی» ماندن آنچنان که بارها داستان و روضه اش را شنیده ایم، «حق خواه» و «ظلم ستیز و ذلت ناپذیر» و «بخشنده» بودن است. «حق خواه» است آن جا که می فرماید: «لا یکمل العقل إلا باتباع الحق؛ عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق»؛ «ظلم ستیز و ذلت ناپذیر» است که فرمود «هیهات من الذله»، و بخشنده است  آن چنان که حر بن یزید ریاحی را می پذیرد و نکو می دارد: « أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ».

و صدالبته شاید بیش از همه ی این ها، «حسینی» ماندن رسم «عاشق و معشوقی» است: آن جا که حبیب ابن مظاهر اسدی، مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین می گویند که اگر هزار بار ما را بکشند و خاکسترمان به باد دهند و زنده کنند دست از «تو» بر نمی داریم. آن جا که علی اکبر «فقطعه بالسیوف اربا اربا» شد و با تبسم رفت، آن طور که ابولفضل؛عباس ابن علی رفت آب بیاورد‌ و بی دست و بی مشک بازگشت؛ «رسم عشق بازی» با حسین بجا آوردند و حضرت سیدالشهداء نیز «رسم عشق بازی» اش با «خدا» را با «علی اصغر» به جا آورد.

«رسم عاشقی حسین» را وقتی فهمیدم که ۱۴ سال پیش، عصر عرفه ای به کربلا رسیدم و نتوانستم وارد حرم اش شوم، حرمی که آن روزهای عصر صدام خیلی شلوغ نبود. ۲ روز گذشت و باز نتوانستم به زیارتش بروم. شب آخر، آرام آرام وقتی چشم باز کردم کنار ضریح شش گوشه اش بودم و نفهمیدم که چگونه آمدم و چگونه رسیدم؛ داستانی که هربار بعدش تکرار می شود؛ تا نخواهد اشک نخواهی داشت و تا نخواهد وارد حرم‌اش نمی شوی.

اربعین هم که رفتم مبهوت همین حس و حال بودم که می شود بعد از پیاده روی و رد کردن تیرها و موکب ها و رسیدن به حرم‌اش به زیارت اش برسم؟ که صدای مرد عراقی که  کمربندش را روی دشداشه ی سیاه بلندش بسته بود و چفیه اش را مانند عشایر جنوبی به سرش بسته بود، شنیدم. بغلش تشتی بود پر از تربت و به سر و صورت زایرین اربعین می مالید؛ با صدایی گریان می خواند: «هله بالزوار؛ هله بالابطال؛ هله بالشباب؛ هله بالزوار الحسین؛ هله بالزوار ابوسجاد» بند دلم پاره شد که من کجا و زائری اباعبدلله کجا. همان جا بود که مزه «رسم عاشقی حسین» را دوباره فهمیدم؛ همان نهیب بود که به من می گفت: عاشق حسین «ظلم ستیز» است و «ذلت گریز»؛ همان جاست که می فهمی فریاد «هیهات من الذله» تا ابد حیات بشر طنین دارد: «ابد والله لن ننسى حسیناه»

جان و خون مردم مهم است؛ چه در «کوبانی» چه در هرجای دیگری

جنگ سوریه وارد چهارمین سال خود شد
جنگ سوریه وارد چهارمین سال خود شد

کوبانی؛ امروز مورد توجه بسیاری قرار گرفته تا جایی که برخی سقوط کوبانی را انحطاط اخلاقی جامعه جهانی و دولت های منطقه دانسته اند. این واکنش ها و هم دردی ها البته انسانی و قابل تقدیر است اما این نتیجه گیری آن قدر خنده دار و سطحی است که نمی شود به آن نپرداخت. 
سخن این است که از ۴ سال پیش و در اوج سردی و تلخی رابطه ی حاکمیت ایران با بخشی از طبقه متوسط و نخبگان، در عکس العمل طبیعی موضع حاکمیت در برابر سوریه را قبول نداشتند و یک صدا همه پشت همین جریان های مسلح بودند که با پیروزی این ها، بهار دموکراسی در پس بهار عربی می آید.
یادم می آید که آن زمان با بسیاری از دوستان همین بحث را داشتم که نمی شود از دل این همه خون ریزی و جنایت توقع برقراری دموکراسی را داشت. این البته به معنی ندیدن اشتباهات بشار اسد در مواجهه با اعتراضات مردمی و اصیل بخشی از مردم سوریه نیست. اما این واضح بود که نسبتی میان آن اعتراضات و این جنگ وجود ندارد که اگر داشت و اگر حاکمیت سوریه مشروعیت مردمی اش را از دست داده بود نمی توانست چهارسال در برابر این جنگ ناجوانمردانه دوام بیاورد.
سقوط «کوبانی» یا همان «عین العرب» در مقابل جنایات و قتل عام های گسترده این کارگران جهل مقدس، چیزی نیست جز یک جنایت دیگر؛ جنایت های قبل کمتر دیده و پرداخت شد چون می شد آن را به گردن بشار اسد انداخت و چون هنوز ایالات متحده خام خواب های عربستان و ترکیه و قطر بود که نظام بشار اسد تا سه ماه، شش ماه، نه ماه و یک سال دیگر سقوط می کند؛ حالا که ۴ سال از وعده های بندر بن سلطان و اسلافش گذشته و آمریکا چهره اش مخدوش تر از قبل شده، در موضعی انفعالی با «بمباران درمانی» می خواهد افتضاح سیاسی/حقوقی اش را سرهم بندی کند.
سقوط کوبانی انحطاط نیست؛ یک سقوط انسانی و یک جنایت دیگر است در دایره المعارف جنایات جنگی افراطی ها و اقتدارگراهای مذهبی؛ انحطاط این است که دولت هایی که دست شان در خون نوزاد و کودک و زن و مرد سوری و عراقی است، بدون عذرخواهی و بدون هیچ تنبیهی امروز مدعی باشند.

چرا وزیر ورزش این‌قدر خبرساز شده؟

صادق حسینی: خانواده بزرگ ورزش؛ بازنشر:عصر ایران/  شفاف/عصر خبرنامه / صدای ایران/ روزنامه آرمان/   محمود گودرزی آخرین گزینه معرفی شده به مجلس و آخرین وزیر اضافه شده به دولت تدبیر و امید بود که از ۲۶ آبان ۱۳۹۲ کار خود را آغاز کرد. دوران وزارت گودرزی را باید به دو بخش تقسیم کرد: دوران پیش از تمدید قرارداد کروش و دوران پس از آن. در دوره نخست او تا پس از بازگشت تیم ملی فوتبال از جام جهانی چندان ظهور و بروزی در رسانه ها نداشت و حاشیه را از حوزه کلان ورزش کم کرده بود؛ تنها موضوع ورزش تا پیش از آن ایام بحث برگزاری انتخابات فدراسیون های ورزشی بود که یا برگزار شده و یا  طبق روال در جریان بود.

اما با بازگشت تیم ملی فوتبال همه چیز به ناگاه تغییر کرد و دوره دوم مدیریت گودرزی آغاز شد؛ وزیر ورزش که در موافقت تمدید قرارداد کروش گفته بود «ما علاقه‌مند به ادامه فعالیت با کروش به عنوان سرمربی تیم فوتبال کشورمان هستیم چرا که وی در کار خود موفق بوده» نظرش را تغییر داد  و در  آستانه امضای تمدید قرار کروش، در نشست خبری با تهدید کفاشیان به برکناری، آشکارا و صریح چنین مخالفتش را اعلام کرد «نتایج تیم‌ملی ما با دوره‌های گذشته که در جام‌جهانی حضور داشتیم فرقی نکرده بنابراین دیگر باخت شرافتمندانه معنایی ندارد. با این روند مشخص است که در دور آینده باز هم دو باخت و یک مساوی می‌گیریم و تا ابد این رویه ادامه خواهد داشت. اگر قرار به کسب همان نتایج باشد چه تفاوتی میان کار مربی فعلی که همه از او تعریف می‌کنند با مربی که برای اولین‌بار تیم را به جام‌جهانی برده وجود داشته؟»

بعد از این مخالفت آشکار، وزیر ورزش که خود را مقابل افکار عمومی می دید که او را مسوول شکست مذاکرات با کروش می دانست بار دیگر نظرش را تغییر داد و این بار از طریق سخنگو و مدیر مرکز اطلاع رسانی وزارت ورزش در برنامه تلویزیونی نود گفته شد «کروش همین فردا بیاید قراردادش را امضاء کند»!

هنوز موضوع کروش داغ است که بار دیگر وزارت ورزش و وزیرش خبرساز شدند، این بار با برکنار علی دایی سرمربی ناموفق و مدیرعامل باشگاه پرسپولیس. در حالی که این بار و با تجربه قبل وزیر ورزش مایل نبود نامی از وزارت خانه اش در میان باشد اما این هر دو گفتند که برکناری ها با دستور شخص وزیر ورزش و جوانان توسط سیاسی رییس هیات مدیره انجام شده است. اظهاراتی که واکنش سریع روابط عمومی وزارت ورزش را در پی داشت « وزارت  ورزش و جوانان به هیچ عنوان در امور دو باشگاه استقلال و پرسپولیس دخالتی ندارد و هیات مدیره این باشگاه ها را مسئول امور می داند.»

صرف نظر از نگاه فنی به موضوع ورود وزیر ورزش به تمدید قرارداد سرمربی تیم ملی فوتبال و تغییرات باشگاه پرسپولیس، سوال اصلی این است که چرا وزیر ورزش سکوت ۸ماهه خود را این چنین با سروصدا شکسته؟ و اصولا چرا در دولت تدبیر و امید که «آرامش و حاشیه گریزی» از ویژگی های بارز آن است، این وزارت خانه تا این حد «پر از سروصدای خالی» است.

در هنگامه ایی که دولت پرونده های مهمی مانند خروج از رکود و تورم، اشتغال زایی، هدفمندی یارانه ها و مذاکرات هسته ای را دارد چرا باید در ورزشی که به قول رییس جمهور «ورزش هم سلامت ، هم نشاط و هم فرهنگ است. ورزش هنرهای زیادی دارد گاهی گره مشکلات عرصه دیپلماسی را هم باز می کند» این قدر حاشیه در این مدت کوتاه به وجود بیاید؟ شاید چرایی ورود رسانه ای و پرسروصدای وزیر ورزش به این مسایل را باید در مسایل غیر ورزشی جستجو کرد!