به نظرم اصولگرایان باید خیلی ناچار شده باشند که بخواهند حول شخصیتی مثل آقای مصباح یزدی به «وحدت» برسند. البته نمی خواهم به سوابق معظم له در انقلاب و دفاع مقدس و زاویه فکری ایشان نسبت به امام و نیروهای انقلاب اشاره کنم و یا به شان علمی ایشان توجه بدم؛
اما معظم له در سیاست وقتی در میان این همه نیروی اصولگرا؛ در روی زمین و زیر زمین به «کامران لنکرانی» می رسند؛ نشان می دهد بیش از آن که به وحدت و آرمان اصولگرایی پایبند باشند؛ به گروهک و هم فکرانشان توجه دارند.
راز دلواپس شدن قالیباف
سیدصادق حسینی، منتشر شده در خبرآنلاین: بازنشر: ایسنا، عصر ایران، انصاف، ایرنا، نامه, آفتاب، عصر خبر؛ اعتماد، مثلث, پارسینه, پیام نو, سلام نو, خرداد؛ روزگار نو, پویش، آخرین: محمدباقر قالیباف چندی است بیش از گذشته بر اصولگرایی اش تکیه می کند. انتصاباتش هم این را نشان می دهد؛ او شهاب مرادی واعظ و کارشناس امور خانواده و از اعضای ارشد ستاد انتخاباتی اش را به ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران منصوب کرد و امروی یک روحانی دیگر را نیز معاون اجتماعی خود کرد. در عرصه اجرایی نیز سعی کرده بیش از دوره ی نخست اش از نیروهای اصولگرا استفاده کند. همچنین شنیده شده قالیباف فضاهای تبلیغاتی تهران را در یک قرارداد به موسسه اوج واگذار کرده؛ همان موسسه ای که بیلبوردهای «صداقت آمریکایی» و «با یک گل بهار نمی شه» جنجال آفرید.
قالیباف این روزها، بر اصولگرایی اش چاشنی دلواپسی هم افزوده؛ او به ناگاه دلواپس حجاب و معاشرت مردم نیز شده است؛ برای همین بعد از ۹ سال که از حضورش در شهرداری می گذرد به یک باره دستور تفکیک جنسیتی صادر کرده و برای توجیه تصمیم اش در نمازجمعه تهران می گوید: «ما غیرت دینی داریم، حرف ما این است که نباید اجازه دهیم یک خانم در طول زمان معاشرت بیشتری با نامحرمان داشته باشد تا با محرمان خود و شوهر و فرزندش، زیرا این موضوع کانون خانواده را تحت تاثیر منفی قرار میدهد.»
البته روشن است وضعیت پوشش و تعاملات اجتماعی زنان و بانوان کارمند شهرداری تهران و در نگاهی کلان تر در جامعه تفاوت عجیب و قریبی با چند سال قبل و دوره محمود احمدی نژاد نکرده اما چرا محمدباقر قالیباف بعد از ۹ سال سعی دارد مظاهر دینی و اصولگرایانه خود را عیان تر کند؟ قالیبافی که به نظر نمی رسد سقف سابقه ی حرفه ای اش بیش از شهرداری تهران ارتقاء یابد چه نیازی دارد که بعد از این همه سال ناگهان به تقویت مناسک اصولگرایانه اش به پردازد؟ و سئوال اساسی تر این است که آیا این همه رنگ و بوی اصولگرایی محمدباقر قالیباف «اصیل» است یا …؟
محمدباقر قالیباف یک خاستگاه اصولگرایی دارد و یک جذابیت اجتماعی، همین جذابیت بود که او را واداشت در انتخابات ۸۴ به خواستگاه اصولگرایی بی توجهی و پشت کند و طوری تبلیغ کند که صدای اصولگرایان را در بیاورد. بی توجهی ای که بین او و اصولگرایان فاصله انداخت و برچسب «فرصت طلبی» برایش به ارمغان آورد. بی توجهی ای که هنوز میان اون و اصولگرایان اصیل فاصله انداخته. درگیری بین هواداران اش و هواداران یکی دیگر از اصولگرایان در سالگرد ۱۳ آبان ۹۲ همین را نشان می دهد که بسیاری از اصولگراها او را چندان اصولگرا نمی دانند!
قالیباف بعد از انتخابات ۸۴ از آن جایی که هنوز رویای ریاست جمهوری در سر داشت، سعی کرد با حمله های رسانه ای و سیاسی به محمود احمدی نژاد که روزی محبوب همه ی اصولگرایان بود؛ رابطه بینابینی بین گرایشات اصولگرایانه و جذابیت اجتماعی اش برقرار کند. او با همین سیاست وارد انتخابات ۹۲ شد و خوب پیش می رفت تا آن جا که «آقا سعید» وارد کارزار شد و خواب خوش «آقا باقر» را برهم زد. بعد از حضور جلیلی، موج «من سرهنگ نیستم» و «حمله ی گازنبری» حسن روحانی کار قالیباف را پیش از روز رای گیری تمام کرد.
انتخابات ۹۲ برای قالیباف از چند جهت شکست در پی داشت: اول این که متهم به پیمان شکنی در ائتلاف ۱+۲ شد، دوم ماندن او در کنار سایر کاندیداهای اصول گرا باعث شکست سیاسی این جریان شد و سوم «آقای شهردار» فهمید تهرانی ها به «محمدباقر قالیباف متولد طرقبه» و «تیم مشهدی» اش روی خوشی ندارند و محبوبیت و مشروعیت اش در تهران بسیار پایین است.
با گذشت یک سال از شکست سنگین سال ۱۳۹۲ و ۹ سال از شکست تلخ و پر حرف و حدیث سال ۱۳۸۴، به نظر می رسد «محمدباقر قالیباف» که نمی خواهد جا پای «محسن رضایی» به عنوان «پای ثابت انتخابات ها» بگذارد و باردیگر بخت از پیش معلومش را بر سر صندوق رای ریاست جمهوری بگذارد، تصمیم گرفته حداقل «وجهه سیاسی» اش را در میان اصولگرایان تقویت کند. قالیباف که تکنوکراتی میانه رو است در میان اعتدالیون راه به جایی ندارد و برای حفظ ظاهر هم که شده مرزبندی با اصلاح طلبان دارد؛ لازم است برای حفظ و ماندگاری اش در جریان اصول گرایی همراه همین «موج های دلواپسانه» حرکت کند حتی اگر به آن چندان اعتقاد نداشته باشد.