اگر فردی از افراد این جامعه بدون چاپلوسی و تملق، بدون انتظار پاداش یا بیم و امید، از طرز اداره ی مملکت، از حکومت و سلطنت، به طور غیر مستقیم انتقاد کند، این جرم است؟ آن هم جرم لایغفر؟….
آقای دادستان ما که از این پس در زندان هستیم و شما و هیات حاکمه بر کارهای مسلط، ولی بترسید از روزی که این ناراحتی ها و اعتراضات دامنه یابد و کار فتنه و آشوب بالا بگیرد و هستی و حیات ملت به خطر بیفتد. وَاتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ .. بترسید از آن فتنه ای که اگر در رسد تنها دامن ستمکاران شما را نمی گیرد و بدانید که خدا سنگین عقاب است.
خلاصه و لبّ و لباب رژیم مشروطه ی ایران این است که مشروطیت برای تحدید سلطنت آمده است نه برای تنفیذ و استقرار قدرت و سلطه ی آن.
دفاعیات مهندس عزت الله سحابی در دادگاه تجدید نظر نظامی، فروردین ۱۳۴۳
آقای طالقانی به من گفتند مایل هستی نواب صفوی را ببینی؟… در آنجا دیدم که مرحوم نواب، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی، محمدمهدی عبدخدایی و چهار پنج نفر دیگر از یاران نواب نشسته اند و قرآن می خوانند. خلیل زیارت عاشورا می خواند و گریه می کرد. حال عجیبی داشتند، مانند حال و هوای شب عاشورا و اصحاب حضرت سید الشهداء… فداییان اسلام فعال ترین و موثرترین و محسوس ترین گروه اسلامی آن ایام بودند (دهه ۱۳۲۰) و واقعاً غریب بودند و هیچ کس از آن ها حمایت نمی کرد. شاید طالقانی یکی از موارد نادر بود که علی رغم همه خطرهایی که در آن دوران وجود داشت و برای سر فداییان اسلام جایزه تعیین شده بود، به آنها پناه داد و پشتیبانی کرد.
دکتر مصدق بارها این حرف را زد که ملیت ما از اسلامیت ما جدا نیست. یعنی نظر مصدق این بود که بدون اسلام، ملیت ایرانی باقی نمی ماند. این نظریه سیاسی مصدق بود. در احمد آباد در طبقه ی بالای مقبره مصدق، اتاقی بود که سال های تبعید خود را در آنجا زندگی می کرد. در آن اتاق بر روی طاقچه یک مجسمه ی گاندی و یک عکس حضرت محمد قرار داشت. مصدق ایام تنهایی و غربتش را با این دو گذراند.
بخش هایی از کتاب نیم قرن خاطره و تجربه، خاطرات مهندس عزت الله سحابی از دوران کودکی تا انقلاب ۱۳۵۷