رنج؛ آوردگاهی است که گوهر وجود آدمی را از غیر آن جدا می کند… سید مرتضی آوینی
درگیری های جدید ارتش عراق با منافقین؛ پیش بینی قدیمی سفیر ایران در بغداد: کمتر از یکسال دیگر بساط منافقین از عراق جمع می شود
درگیری روز جمعه ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ در کمپ/بازداشتگاه اشرف، و ادعای کشف یک مرکز هسته ای در اطراف تهران بار دیگر توجهات را به سازمان تروریستی منافقین (مجاهدین خلق یا منظمه مجاهدی خلق الایرانیه) جلب کرد. سابقه درگیری های ارتش عراق و منافقین به تیر ۱۳۸۸، ژوییه ۲۰۰۹ می رسد؛ ارتش عراق ۷ تیر ۸۸ با جمع آوری باقی مانده ی سلاح های بجا مانده از حمله ی آمریکایی ها به اشرف، آن ها را خلع سلاح کرده بود و ورود و خروج اعضایش را به سخت کنترل می کرد، هر چند که کامیون های مواد غذایی و مایحتاج آنها از طریق راه های منتهی به عربستان و کویت تامین می شد.
- ورود به بازداشتگاه هم خوش آمد دارد؟
بنابر اعلام یک منبع خبری به اصوات العراق درگیری ها جدید (۱۹فرودین ماه ۹۰) زمانی آغاز شد که ارتش عراق به دنبال راه اندازی ایستگاه امنیتی در گورستان کمپ اشرف بوده که با مقاومت اعضای عمدتاً سالخورده و کهنسال منافقین روبرو شده است و در این درگیری ها افرادی از هر دو طرف کشته و زخمی شده اند که بیشتر آنها از اعضای سازمان منافقین بوده اند.
بر اساس اطلاعات موجود کمپ اشرف در سال ۱۳۶۵ به سبب خوش خدمتی های منافقین به صدام، از سوی دیکتاتور سابق عراق در اختیار آن ها قرار گرفت. این کمپ در استان دیاله در فاصله ۱۰۰ کیلومتری بغداد و ۸۰ کیلومتری مرز ایران در شرق عراق قرار دارد.
به نظر می رسد ۳۴۰۰ عضو فرقه رجویه حاضر در عراق یا همان منافقین سخت ترین روزهای خود را سپری می کنند؛ چرا که از سویی با فشار افکار عمومی و سیاسی در عراق مجبور به ترک آنجا هستند و از سوی دیگر هیچ کشوری در جهان خواهان نگهداری آنها نیست. با این حال جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده است بیشتر اعضای این سازمان که نقشی در فعالیت های تروریستی نداشته اند می توانند به وطن بازگردند که تا کنون ۷۶۰ نفر نیز بازگشته اند؛ اما فرقه رجویه با ارعاب و تهدید اجازه خارج شدن اعضایش را از کمپ/بازداشتگاه اشرف نمی دهد.
شایان توجه است که چندی پیش سفیر ایران در بغداد در مصاحبه ای با روزنامه همشهری (۲۸ دی ماه ۱۳۸۹) پیش بینی کرده بود تا کمتر از یکسال دولت عراق، بساط منافقین را از آن کشور برچیند.
حسن دانایی فر به همشهری گفت: فشارهایی از بیرون بهخصوص از سوی آمریکاییها و اروپاییها وجود دارد که دولت عراق این ها را بیرون نکند اما بهنظر میرسد که دولت عراق مصمم است که بساط منافقین را بهزودی جمع کند.این «بهزودی» چه مدت است؟ فکر نمیکنم به یک سال برسد.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در بغداد ادامه داد: اینها بچههای خودمان هستند. من به نماینده سازمان ملل و صلیب سرخ هم گفتهام که ما معتقدیم تعداد قابل توجهی از این افراد اسیر دست کمتر ۱۰۰ نفر از فرماندهان هستند. ما رسما اعلام کردهایم یک گروه ۳۸ نفره و یک گروه ۴۲ نفره از اینها هستند که مجرماند. خیلی از آنها مجرم نیستند؛ خیلی شان بازگشتهاند. در دو مرحله بیش از ۷۵۰ نفر از اعضای سابق اردوگاه اشرف بازگشتهاند و در حال زندگی در ایران هستند. اتفاقا در روزهای جاری تعدادی از آنهایی که به ایران آمدهاند میروند در کنار پادگان با افراد درون پادگان صحبت میکنند. همسازمانیهای سابق خودشان را با اسم واقعی و اسم مستعار صدا میزنند و میگویند که ما رفتیم و اعدام نشدیم و محاکمه نشدیم و مشغول زندگی هستم.این تعداد، علاوه بر خانوادههایی است که میروند کنار پادگان اشرف و فرزندانشان را مطالبه میکنند. الان هم شرایطی فراهم شده که از آنجا میتوانند با بلندگو صدا کنند. مسئله اصلا قدرت نظامی نیست.
دوستان بلندپایه
کتاب «دوستان بلندپایه» داستان-روایت مستندی است نوشته روزنامه نگار کهنه کار واشنگتن پست لیتون مک کارتنی درباره یکی از اولین و بزرگترین شرکت های پیمانکاری جهان: Bechtel بکتل. موسس شرکت در اوایل قرن ۲۰ با ورشکستی فعالیت های کشاورزی و دام داری اش، به سمت کارهای ساختمانی کشیده شد و توانست بعد از چند دهه تلاش پسرانش به عنوان یک کارآفرین موفق و رتبه ی اول شرکت های پیمانکاری آمریکا و جهان شرکت بکتل را در سود ۹ میلیارد دلاری غرق کند.
شرکت بکتل در اثنای جنگ جهانی دوم با ورود به صنایع جنگی در ساخت کشتی، هواپیما، خط لوله درآمد هنگفتی نصیب خود کرد و بعد از دوران جنگ فعالیت هایش را در ساخت نیروگاه های هسته ای، پالایشگاه ها، خطوط لوله وصنایع نفتی، کارخانجات صنعتی و راه سازی متمرکز کرد. این شرکت نقش اصلی را در تبدیل شدن عربستان به یک قدرت نفتی با حمایت از شرکت آرامکو ایفاء کرد.
پالایشگاه هایی که بکتل ساخت و انتقال تکنولوژی مربوط به آن باعث شد هند با آزمایش کلاهک های هسته ای خود به عنوان یک قدرت هسته ای ظهور کند. کتاب نشان می دهد در حالی که عموم مردم جهان فعالیت شرکت های آمریکایی را بدون نقص می دانند، اما اشتباهات فاحش شرکت بکتل که رتبه اول لیست شرکت های فنی – عمرانی بوده است، در ساخت نیروگاه هسته ای هند، موجب فجایع انسانی و زیست محیطی شده است؛ این اشتباهات نه تنها کم نشد بلکه در خود آمریکا هم تکرار شد.
کتاب دوستان بلندپایه همچین به ظرافت نفوذ شرکت های آمریکایی در ساخت قدرت، امنیت و سیاست ایالات متحده را نشان می دهد. یکی از نکات جالب توجه این است که چگونه شرکت فنی بکتل پوشش مناسب را برای فعالیت های سیا در سراسر جهان از کره جنوبی تا ایران و عربستان فراهم می کرده است به عنوان مثال بکتل نقش انکار ناپذیری در کودتای ۲۸ مرداد داشته است. این شرکت همچنین منافع اش با کودتای قذافی در لیبی بیش از قبل تامین شد.
این کتاب پیشتر در روزنامه فخیمه ی اطلاعات به صورت پاورقی چاپ می شد. خواندن این داستان مستند، نکات جالبی از کارآفرینی، جدیت و تلاش و شکست و پیروزی را در ذهن متبادر می کند. ترجمه ی این کتاب توسط محسن اشرفی به روانی هرچه تمام تر انجام شده است و شما با خواندن صفحه ی اول آن، نمی توانید تا به راحتی مطالعه اش را کنار بگذارید.
دوستان بلندپایه / نوشته ی لیتون مک کارتنی / ترجمه ی محسن اشرفی / چاپ اول: ۱۳۶۸ چاپ دوم: ۱۳۸۷ / انتشارات: اطلاعات / شمارگان: ۲۱۰۰ نسخه
ّfriends in high places the bechtel story the most secret corporation / Laton McCartney
مهار قدرت ایران؛ موضوع اصلی تصمیمسازی اوباما در خاورمیانه است
نویسندۀ پرسابقۀ نیویورکتایمز در تحلیل مفصلی به رفتار آمریکا و ایران در خاورمیانه پرداخت.
به گزارش خبرآنلاین، دیوید سنگر ۲۶ سال است که در نیویورکتایمز در مورد سیاست خارجی، جهانی شدن و تکثیر هستهای مینویسد. او عضو «شورای روابط خارجی» آمریکا نیز هست.
آنچه درپی میآید متن کامل این گزارش است:
بعدازظهر روز سهشنبه در میانۀ ماه مارس [۲۴ اسفند ۱۳۸۹] در کاخ سفید، هنگامیکه رییسجمهور اوباما گفتوگوی مشاوران امنیتیاش را دربارۀ جنبههای مثبت و منفی بهکارگیری نیروی نظامی در لیبی میشنید، خیلی زود این مذاکرات به موضوع آثار چنین اقدامی بر ایران کشیده شد، کشوری که به لحاظ استراتژیک حیاتیتر است.
در این جلسه، «توماس ای. دونیلون» مشاور امنیت ملّی خاطر نشان کرد رهبران ایران هر حرکت اوباما را در جهان عرب زیر نظر دارند. او افزود ایرانیها قصور در حمایت از این گفتۀ اوباما را دربارۀ «فقدان مشروعیت رهبری» قذافی، نشانۀ ضعف تفسیر میکنند – و شاید به عنوان پیامی تعبیر کنند که اوباما در همۀ موارد و به صورت یکسان تمایلی برای حمایت از قولش ندارد؛ قول دربارۀ اینکه هرگز به ایران اجازه ندهد به توانایی تولید تسلیحات هستهای دستیابد.
هفتۀ گذشته، «بنیامین جِی. رودِس» دستیار ارشد اوباما در امور امنیت ملّی، که در این جلسه حضور داشته، مدعی شد: نباید مبالغه شود که این [ایران] یک عامل تعیینکننده بوده، یا حتی عاملی اصلی محسوب شده است». اما او افزود: تأثیر این اقدام [حمله به لیبی] بر ایران، همیشه در تصمیمها لحاظ شده است. در این مورد، او گفت: توانایی برای بهکارگیری این نوع نیروها در منطقه و با این سرعت – حتی درحالیکه در عراق و افغانستان مواجهۀ نظامی داریم – همراه با ماهیت این ائتلاف گسترده، پیام بسیار محکمی دربارۀ تواناییهایمان به ایران ارسال میکند؛ چه به لحاظ دیپلماتیک و چه از نظر نظامی.
جلسۀ آن بعدازظهر در کاخ سفید به وضوح واقعیتی را دربارۀ واکنشهای دولت اوباما به ناآرامیهای گسترده در منطقه نشان داد، که ندرتاً بیان شده: تیم اوباما هیچ تصوّر غلطی در مورد اهمیت سرهنگ قذافی ندارد. لیبی رویدادی کم اهمیت است. مهار قدرت ایران همچنان هدف اصلی آنها [تیم اوباما] در خاورمیانه است. هر تصمیمی – از لیبی گرفته تا یمن و بحرین و سوریه – تحت این منشور بررسی میشود که چگونه تصمیمات بر محاسبۀ استراتژی منطقهای اوباما تأثیر میگذارد: اینکه برنامۀ هستهای ایران چگونه کُند میشود و فرصت برای ظهور ناآرامی و شورشی موفق در ایران سرعت یابد.
در واقع، مسألۀ ایران هر حرکت شطرنج در این منطقه را پیچیدهتر میسازد. در پایان این دورۀ آشوب، کاخ سفید تغییراتی را بررسی میکند که به مثابۀ دگرگونی اروپا پس از فروپاشی دیوار برلین است، و پیروزی یا شکست احتمالاً با این پرسش مورد داوری قرار میگیرد که آیا ایران بلندپروازیهایش برای تبدیل شدن به قدرتمندترین نیروی منطقه را محقق خواهد ساخت.
هفتۀ گذشته، در کاخ سفید دراینبارۀ تصمیمگیری شد که به چه میزان از معترضانی که در خیابانهای سوریه و یمن هدف گلوله و یا در بحرین مورد ضربوشتم قرار میگیرند، حمایت شود. دستیاران کاخ سفید برای هر یک به جمعبندیهای نسبتاً پنهانی رسیدند؛ اینکه آیا ایرانیها سود خواهند برد، یا حداقل زمان استراحتی خواهند داشت.
تنها دو ماه و نیم قبل، مسائل متفاوت به نظر میرسید. در ژانویه، مقامات آمریکایی جداً اطمینان داشتند که ایران را به دام انداختهاند: تحریمهای جدید مؤثر واقع شده، روسها تسلیحات پیشرفتهای را که ایران برای دفع حملۀ اسراییل یا آمریکا میخواست، واگذار نکرده، و کرم رایانهای پیشرفته – موسوم به استاکسنت – به تلاشهای ایران برای غنیسازی اورانیوم آسیب رسانده است.
اما آن پیشرفتها با ظهور «بهار عربی» دگرگون شد. ناگهان مقامات عربی که طی دو سال گذشته برای اِعمال فشار به ایران با واشنگتن نقشه کشیده بودند – برای نمونه تکّه کلام افشا شدۀ شاه عربستان در اسناد ویکیلیکس مبنی بر «قطع سر مار» – بهجای نگرانی در مورد سانتریفیوژهای در حال گردش سوخت هستهای در نطنز، بیشتر نگران خیابانهای خودشان شدند. و حواس شهروندان اروپایی و آمریکایی پرت شد، همزمان نفتِ بشکهای ۱۰۸ دلار بسیاری از تحریمهایی را از بین برد، تحریمهایی که کاخ سفید امیدوار بود شهروندان ایرانی را متقاعد سازد برنامۀ هستهای نسبت به بهای فزایندهاش نمیارزد.
بنابراین هنگامیکه کاخ سفید از منظر ایران به منطقه نگریست، چه دید؟
درس و عبرت لیبی
اوباما در سخنرانی دوشنبه شب خود استدلال کرد که لیبی نمونۀ ویژهای است، یک مسؤولیت اخلاقی فوری برای محافظت از لیبیاییهایی که توسط نیروهای قذافی شکار میشدند و فرصتی بروز توانایی آمریکا که او آن را «بیمانند» (یعنی کثرت تکنولوژیها، مانند موشکهای تامهوک، پارازیت اندازی الکترونیک و شناسایی) توصیف کرد. اینها تواناییهای مشابهی هستند که در هر حملهای به پایگاههای ایران ضرورت دارند. مسؤولان ارشد دولت اوباما میدانند که این تواناییها در مورد ایران بهکار گرفته خواهد شد. اما مسأله این است که ایران چگونه واکنش نشان خواهد داد.
یکی از مسؤولانی که در گفتوگوهای پیرامون لیبی شرکت داشته و ضمناً مایل نیست نامش فاش شود، گفت: شما به دو شیوه میتوانید استدلال کنید؛ ممکن است حمله به لیبی، ایرانیها را ترغیب کند تا کاری را که سالها انجام ندادهاند انجام دهند، یعنی به میز مذاکره بازگردند. اما این احتمال نیز وجود دارد که استدلال کنید این اقدام تندروها را وارد بازی کند، یعنی افرادی که میگویند تنها راه محفوظ ماندن در برابر آمریکا و اسراییل دستیابی به بمب و تسریع در این زمینه است.
برگۀ همپیمانان عرب
هنگامیکه با متحدان عربی روبرو هستیم که شرمساری کمی از شلیک به معترضان در خیابان دارند و همزمان درصدد تضعیف ایران هستند، مسأله پیچیدهتر میشود. عربستان سعودی و بحرین نمونههای درجه یکی هستند. سعودیها به ایران به عنوان بزرگترین تهدید نسبت به جاهطلبیهای منطقهایشان مینگرند و در بسیاری از تلاشهای آمریکا برای محدود کردن تهران همکاری کردهاند. با این وجود، روابط میان ریاض و واشنگتن به ندرت تا این حد پرتنش بوده است: برای شاه عربستان، تصمیم اوباما برای رها کردن حسنی مبارک، نشانۀ ضعف بود و هشدار نسبت به این موضوع که در صورت بروز اعتراضات دموکراتیک در عربستان، ممکن است رییسجمهور آمریکا شاه سعودی را قربانی کند.
شاید این موضوع توضیح دهد که چرا هنگامیکه سعودیها سربازانشان برای کمک به سرکوب اعتراضات اکثریت شیعی در بحرین روانه کردند، کوچکترین صدایی از کاخ سفید درنیامد. همان قدر که اوباما میخواهد شاهد به ثمر رسیدن آرمانهای دموکراتیک معترضان باشد، و بر اصلاحات در بحرین تأکید میکند، تمایلی ندارد که واژگونی حکومتی را ببیند که میزبان ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا است.
معمای سوریه
سالها ایالات متحده بیهوده تلاش کرده تا «بشار اسد» رییسجمهور سوریه را از ایران جدا کند و همراه اسراییل سازد. آمریکا میترسد که اگر حکومت اسد واژگون شود، فاجعهای رخ داده و سوریه را پیشبینیناپذیر و خطرناک سازد، که خوفی منطقی و عقلانی است. اما در هفتههای اخیر کاخ سفید به این جمعبندی رسید که در صورت سرنگونی اسد آمریکا چیز کمتری برای از دست دادن دارد تا ایران. و، چنانکه بعضی در شورای جنگ اوباما یادآوری کردهاند، اگر معترضان در سوریه موفق شوند، ایران بعدی خواهد بود.
ناآرامیهای عربی بسیاری از اسراییلیها را مطمئن ساخت که آمریکا و متحدان عربش پریشانتر از آن هستند که بهصورت موثقی تهدید کنند که با وجود تمام هزینههایش، بلندپروازی هستهای ایران را متوقف خواهند کرد، گرچه «دونیلون» قول داد که «چشم از توپ بر نمیداریم». درون [رژیم صهیونیستی] اسراییل، این بحث درگفته است که اسراییل تا چه مدتی میتواند از عهدۀ مواجهه با این مسأله برآید؛ چراکه این ترس وجود دارد که واکنش ایران نسبت به ناآرامیهای منطقه احتمالاً مسابقهای برای بمب باشد. این موضوع میتواند برای اوباما بدترین نتیجه را بوجود آورد – جنگ میان ایران و اسراییل – و همین ملاحظه به تنهایی جای خطای کمی برای دولت اوباما میگذارد.
ترجمه: رضا دانشمندی
روایت صادق خرازی از دلایل عدم پیگیری سرنوشت امام موسی صدر
دکتر سید محمد صادق خرازی در بخشی از گفتگوی خود با خبرآنلاین به دلایل عدم پیگیری پرونده ربایش امام موسی صدر به دست قذافی اشاره کرده است. این بخش از گفتگو را در زیر بازنشر می کنم.
تحولات لیبی نام امام موسی صدر را مجددا بر سر زبانها انداخت. شما اخیرا هم در یادداشتی به سرنوشت امام موسی صدر اشاره کردید. خانواده ایشان بر این اعتقادند که مسئولان کشور ما آنچنان که باید برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر همت به خرج ندادند. نظر شما در اینباره چیست؟
بخشهایی از سیستم سیاسی ایران در همه دولتهای بعد از انقلاب نمیخواست درگیر این موضوع شود و عناصری مانند مهدی هاشمی و افراد چپ سیاسی آن روز نا مهربانیهایی در قبال امام موسی صدر کردند که باید تاریخ نسبت به آن پردهبرداری کند.
پس از این واقعه، امام خمینی علاوه بر صدور اعلامیه و محکوم کردن این جنایت طی تلگرامهایی به یاسر عرفات و حافظ اسد از آنها خواستند که برای روشن شدن سرنوشت امام صدر و بازگشت ایشان با هرچه در توان دارند اقدام کنند. در مرحله حضور امام در پاریس نیز ایشان فرستاده ویژهای (صادق قطبزاده) را به لیبی اعزام کردند تا با سرهنگ قذافی درباره این موضوع مذاکره کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز حضرت امام خمینی با جدیت این مساله را دنبال کردند. ایشان بارها میفرمودند که : “آقای صدر را من بزرگ کردهام و جای ایشان در میان ما بسیار خالی است”.
تاثیر انقلاب اسلامی در لبنان و خروشی که در جامعه تشیع این کشور پدید آورد، تقریبا همه گروههای لبنانی و فلسطینی، از راست تا چپ و نیز اسرائیل و آمریکا و کشورهای عرب را به شدت نگران کرد. زیرا قدرت گرفتن شیعه بویژه در جنوب لبنان باعث میشد که از یک سو موازنه بین طوائف بر هم بخورد و بخصوص جناحها و سازمانهای چپ لبنانی و فلسطینی پایگاههای خود را بکلی از دست بدهند. به همین دلیل فعالیت گستردهای در ایران آغاز شد تا به هر قیمتی از اتصال جنوب لبنان به انقلاب اسلامی ممانعت شود و این روند تا ۱۹۸۲(۱۳۶۱) و خروج سازمانهای فلسطینی از لبنان به دنبال حمله گسترده اسرائیل و اضمحلال جناح چپ لبنانی ادامه یافت.
این تبلیغات از سوی جناحهای غیر اسلامی مانند حزب توده، منافقین (شخص رجوی) چریکهای فدایی خلق و نیز برخی از جناحهای مسلمان که قبلا در لبنان بوده و با سازمانهای فلسطینی بویزه فتح و جبهه خلق و جبهه دموکراتیک همکاری میکردند صورت میگرفت. در این میان نقش افرادی نظیرآقای جلال فارسی و مرحوم محمد منتظری بسیار پر رنگ بود.
محمد منتظری که سرهنگ قذافی را به شدت انقلابی میدانست و با جناحهای قومی و چپگرا در لبنان ارتباط نزدیکی داشت، با کمکهای مالی لیبی سازمانی موسوم به “ساتجا” تاسیس کرد و مجله “امید ایران” را به عنوان ارگان این سازمان انتشار داد. عمده فعالیت این سازمان و نیز نشریه وابسته به آن، تبلیغ برای سرهنگ قذافی و بدگویی از امام موسی صدر و ارگانهای شیعی در لبنان بود که سرگرد عبدالسلام جلود را به ایران آورد. به رغم مخالفت دکتر چمران با این کار، محمد منتظری و گروهش فرودگاه مهرآباد را اشغال کردند تا هواپیمای جلود را بر زمین بنشانند.
البته حضرت امام خمینی هرگز موافق سفر قذافی یا جلود به ایران نبودند و تاکید میکردند که اینها اگر میخواهند به ایران بیایند، باید آقای صدر را با خود بیاورند وگرنه آنها را نمیپذیریم. عملا نیز عبدالسلام جلود با وجود حدود یک ماه اقامت در قم نتوانست با حضرت امام ملاقات کند.
همه این سناریو ها را سفیر یاسر عرفات در تهران، هانی الحسن و سفیر قذافی سعد مجبر، هماهنگ و رهبری میکردند. با وجود اختلافات شدیدی که بین قذافی و عرفات در مورد راه حل مساله فلسطین وجود داشت و بارها حتی به اخراج نماینده عرفات از لیبی انجامید، این دو سفیر در تهران با یکدیگر کاملا هماهنگ عمل میکردند. چرا که یک هدف یعنی ممانعت از پیگیری مساله امام صدر را دنبال میکردند.
با توجه به قداستی که در آن زمان برای گروههای فلسطینی در ایران قائل بودند، همه درها به روی هانی الحسن باز بود و او می توانست بسیار موثر عمل کند. کار به جایی رسید که مرحوم صادق خلخالی به لیبی سفر کرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی در لیبی با تمسخر گفت: “ببینید! من به لیبی آمدهام و بدون اینکه ربوده شوم به ایران بر میگردم!” که البته این مصاحبه آقای خلخالی تاثیر منفی بسیار بدی بر شیعیان لبنان گذاشت.
سعد مجبر و هانی الحسن که از طریق مهدی هاشمی و بسیاری دیگر در بیت مرحوم بازرگان رسوخ کرده بودند.، هرجا کم میآوردند به ایشان متوسل میشدند و با سوء استفاده از روابط کارهای خود را پیش میبردند،.
چنین بود که اقدامات متوقف شد و سالها طول کشید تا حقیقت سیاستها و افکار یاسر عرفات و معمر قذافی بر کادرهای انقلاب که در آن زمان اطلاعات زیادی هم نسبت به مسائل منطقه نداشتند روشن شود. دخالتهای نمایندگان این دو – هانی الحسن و سعید مجبر- در امور داخلی ایران، موضوعی است که نیاز به تحقیق و پژوهشی ویژه دارد. این در حالی است که حتی برخی از شخصیتهایی که تحت تاثیر آنها قرار نمیگرفتند، با این گمان که امام موسی را کشتهاند و پیگیری این مساله فایدهای ندارد نیز با بیتفاوتی حاضر نبودند کمکی به حل این مساله بکنند.
حاج میراسماعیل؛ پدر میرحسین موسوی درگذشت
حاج میر اسماعیل پدر بزرگوار مهندس میر حسین موسوی که چندی پیش در بستر بیماری بود؛ چهارشنبه ۱۰ فروردین ماه در ۱۰۳سالگی (متولد ۱۲۸۷) دارفانی را وداع گفت. چند روز گذشته، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با ایشان دیدار و عیادت کرده بودند.
حاج میر اسماعیل موسوی، تاجری خیر و در شهر خامنه صاحب نام بود . وی برای موفقیت و رونق تجارت برنج و چای همراه همسر و ۳ پسر و ۲ دخترش به تهران عزیمت کرد و در محله ی درخونگاه ( از محلات جنوبی شهر تهران ) ساکن شد. حاج میراسماعییل پسر عمه ی مرحوم حاج شیخ سیدجواد خامنه ای ، پدر آیت الله سید علی خامنه ای بود. مرحوم حاج میراسماعیل بسیار مانوس با قرآن کریم بود و در مغازه اش علاوه بر آن تفاسیر مختلف دیده می شد.
صابرین کسانی هستند که اگر مصیبی به ایشان رسد گویند؛ همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم. درگذشت ایشان را به خانواده ارجمند موسوی تسلیت می گویم.
دوگانه ی نجف زاده – سارکوزی
من هم از جفنگیات منزجر کننده نجف زاده؛ خوشم نمی آید؛ که همانا؛ کیهان تصویری بود؛ اما حرکت فرانسوی ها ؛ ازهمان دست کارهایی است ؛ که دیگران را برای انجامش؛ مواخذه و محاکمه ؛ می کنند؛ کور که نیستم؛ کرهم نیستیم، پاریس نرفته هم نیستیم؛ در سرتاسر این کشور، آرمان آزادی خواهی؛ و ؛ حقوق بشر؛ ارزش است. یا شاید باید گفت؛ ارزش بود؛ به هر حال؛ اخراج یک نوچه برادر حسین در پاریس؛ با ادعای تحریک افکار عمومی علیه دولت سارکوزی؛ همان قدر خنده دار است که؛ اتهام اقدام علیه امنیت ملی؛ از طریق ایجاد ترافیک و بوق زدن در خیابان.
به بهانه ی اخراجی های ۳؛ اعتراض یک اخراجی
نوروز امسال نیز دهنمکی با اکران سری جدید اخراجی ها بار دیگر خبرساز شد و اعتراضاتی را برانگیخت؛ معترضین سیاسی وضعیت حاکم بر کشور گمان می کنند اخراجی های دهنمکی توهینی است به رهبران سیاسی شان.
اخراجی های ۳، در این مدت اظهار نظرهای متفاوتی را برانگیخته است و عده ای تلاش دارند با تبلیغ تحریم فیلم، سینماروها را با تحکم به دیدن جدایی نادر از سیمین فیلم تحسین شده ی اصغر فرهادی رهنمون کنند. این نوع رفتار و ادبیات نرفتن/رفتن امتداد همان رفتار اجباری بردن مردم به بهشت است؛ یا همان دموکراسی ویلسونی.
همچنین رفتن یا نرفتن این عده تاثیری در فروش اخراجی های ۳ ندارد. دلیلش هم روشن است: دهنمکی مخاطب عام را هدف قرار داده، همان هایی که کمدی ها مستهجن و فیلم فارسی های دوران احمدی نژاد را می بینند. طبیعی است مردم حتی بخاطر دیدن آن دختران زیباروی هم که شده به سینما می روند حتی اگر معترض وضع موجود باشند. بهمین دلیل هم اخراجی ها باز پرفروش ترین فیلم سینمای معاصر می شود، هرچند که ممکن است پرمخاطب ترین نباشد.
به هرحال دیدن این فیلم نه ذره ای از طبقه اجتماعی و فرهنگی مخاطب کم می کند نه سطح فرهنگ آن ها را بالامی برد، اما دیدنش آستانه تحمل را افزایش می دهد. امیر قادری نویسنده سینمایی تعبیر جالبی درباره اخراجی های ۳ دارد: فیلمی تازه از سری اخراجیها؛ دیگر تنها یک فیلم سینمایی نیست. سازندگاناش هم بعید میدانم چنین ادعایی داشته باشند. اخراجیها۳ یک بسته ایدئولوژیک، سینمایی، سیاسی، تجاری است. کم و بیش همه این وجوه را در خود جای داده و رعایت میکند.
دوستانی که فیلم را دیده اند ۲ نکته می گویند: اول اینکه اخراجی ها به تمام گروه های سیاسی طعنه زده است؛ البته طعنه هایی با چاشنی اخلاقی و رفتاری دهنمکی. دوم: تمام دختران زیبا روی و متبرج سینمای ایران که باید مورد ارتقاء اجتماعی توسط سردار رادان قرار گیرند در این فیلم حضور دارند.
یادداشتی که در زیر بازنشر می شود را به بهانه ی اعتراض مسعود دهنمکی به جایزه نبردن فیلمش در جشنواره فیلم فجر، ۲۵ بهمن ۱۳۸۵ در دومین وبلاگ صادق مدیا نوشتم.
مسعود ده نمکی از آن دست نیروهایی است که دیر به بلوغ می رسند. از اواسط دهه هفتاد به بعد که موجی از رادیکالیزم فضای جامعه را دربرگرفت همیشه چندنام به گوش آشناتر می نمود: طبرزدی، انصار حزب الله، الله کرم، ده نمکی و پروازی. شنیدن چنین اسم هایی برای مردم یادآور خشونت و ناسزا پراکنی و فشار (از همه نوعش) بود. چه باک که امروز فضای جامعه رادیکالیزم افراطی پر کرده است.
در همان ایام که در مدارس امام صادق و معلم، خواستگاه اندیشه های راست درس می خواندم، با این که عمیقا به ارزش های انقلاب و دفاع مقدس معتقد بودم و به هرحال خود را از نظر فکری در جبهه چپ خط امامی تعریف می کردم، یکی از چالش های اصلی ام تراژدی حزب الله ایران بود. حزب اللهی که برخلاف مشی اصیل خود، یا ناسزا می گفت، یا فشار می داد، یا تجمعات را برهم می زد، یا باعث سقط جنین زنی باردار (چه ناخواسته) می شد.
چالش آن روز من این بود که ما هم خود را حزب اللهی می دانیم با بازتعریف خودمان، لکن نه تنها هیچ سنخیتی با این گونه برخوردها نداریم، بلکه اساسا معتقدیم این کارها جز مخدوش کردن چهره طیف مذهبی (چه راستی ها و چه چپ ها) و از بین بردن رابطه نسل جدید با نسل قبل (انقطاع نسلها) و خراب کردن ارزش ها، ثمر دیگری ندارد.
هرچند که این طرز فکر ما هزینه هایی هم برایمان داشت در آن سنین. جانوری دوپا به نام محمدگلزاری یک بار توسط این عده کتک مفصلی خورد، خود من هم نهایتا از این مدارس اخراج شدم. البته اوج تقابل آن دوران ما به انتخابات ۱۳۷۶ رسید.
بگذریم، اما چیزی که این خاطرات را در ذهنم عیان کرد، تغییرات یکی از آن چهره های ویژه دهه هفتاد بود. ده نمکی که از لثارات، انصارحزب الله، جبهه، شلمچه، فکه و …. نام خود را در میان نسلی که از جنگ بوی آن را شنیده بودند به عنوان یک رزمنده مجاهد و ارزشی و رادیکال جا انداخت. اما سیر تطور فکری و بلوغ اندیشه ای ده نمکی، نهایتا از او چهره ای معتدل و ارزشی ساخت. چهره ای که دیگر به جای فشار و ناسزا دادن سعی کرد با زبانی دیگر و با مخاطبی بیشتر، پیام خود را برساند و نهایتاً فیلم ساز شد، حتی اگر وی در اندیشه ها و منطق استنتاجیش تغییر نکرده باشد همین تغییر گفتمان نیز جالب است و جای تامل دارد.
ده نمکی بعد از ۲ فیلم مستند فقر و فحشا و کدام استقلال کدام پیروزی، اولین فیلم بلند سینمایی خود را با نام اخراجی ها ساخت. دوستانی که فیلم را دیدند فضای جالبی را از آن ترسیم می کردند. همان فضایی که خالی است از کلیشه های تکراری رزمندگانی که همیشه در حال عبادت و گریه زاری هستند یا رزمندگانی که در عشق زن و ایران زمین درگیرند.
اما شاید انتخاب عنوان اخراجی از سوی وی، نهیبی هم زند به خود او الان که از آن دوستان رادیکالش فاصله گرفته است. همانانی که در ۲۰ سال گذشته همواره داد و فغان کردند و ناسزا گفتند و به این و آن؛ و امروز که صاحب منصب شدند علاوه بر این که کماکان همان نسخه و رویه را دنبال می کنند در کار خود چنان پیشرفته اند که اوضاع اقتصادی ما چنین است و اوضاع سیاسی داخلی و خارجی چنان، تهدیدهای پیاپی این چنین و داد مردم آن چنان.
فحاشان دیروز و فشلان امروز نشان دادند که نه تنها هیچ در چنته ندارند بلکه فضایی هم برای شنیدن نقد و نظر دیگران متصور نیستند می خواهد مرحوم روزنامه شرق باشد که برچسب ها زدندش و یا بازتاب درون نظام اصولگرا!!
در چنین فضایی که با نام عدالت و مهرورزی، گردن عدالت و مهرورزی می زنند چه باک که فلان فیلم را نبینند و ارزشش ندهند؟ دهنمکی از چه رو آن چنان فغان و ناله سر می دهد: وا عدالتا! که روزی خود از آنان بوده و این قماش آدم ها را بیشتر از دیگران می شناسد!