دیدار با اژدها
دکتر میرجلال الدین کزازی
نشر قطره / چاپ اول: ۱۳۸۰/ ۹۶ صفحه
کتاب دیدار با اژدها، سفرنامه ای است خواندنی از چین، نوشته شده به دست توانای استاد ادبیات پارسی، دکتر میرجلال الدین کزازی.
کتاب از دو نظر خواندنی است: اول. خواندنی و شیرین است چرا که به دست استادی نوشته شده که پارسی را چون قند شیرین تر می کند و دوم به آن سبب که تصویری جالب و واقع گرایانه از رویدادهای فرهنگی و اجتماعی چین ترسیم می کند.
دکتر کزازی در یادداشت آغازین کتاب چنین نوشته است: دیدار با اژدها روزنگارهای سفری است کوتاه به چین. سرزمین چین به ویژه برای ما ایرانیان، سرزمینی است که از آن نکته ها می توانیم آموخت و آموزه ها می توانیم ستاند. بخشی گرانسنگ از فرهنگ ایران هنوز در این سرزمین نهفته مانده است و ایران برای چین در درازنای تاریخ، سرزمین مینو و معنا بوده است. چین امروز، اژدهایی است که پوست بر می افکند تا از خواب گران هزاره ها بیدار شود. بی گمان دیدار با اژدها دیداری بس فسونبار و خاطره انگیز می تواند بود.
چینیان همواره در ستایش از خوراک ملی خود گفته ای از مائو تسه تونگ را فرایاد می آورند که گفته است: «هر کس به جین بیاید و دیوار چین را نبیند و خوراک اردک چینی نخورد، زیانی بزرگ کرده است و همواره بر این دو دریغ خواهد خورد.» خوردن این خوراک نیز مانند چلو کباب ما آیینی ویژه دارد که می باید از آن آگاه بود.
چینیان می گویند: «انقلاب فرهنگی بزرگترین لغزش و خامکاری مائو بوده است. ای کاش که هرگز به چنین انقلابی دست نمی آلود! اما با این همه، ما او را بزرگ می داریم و سازنده چین نو می شماریم.»
انقلاب فرهنگی مائو مرز فرجامین دگرگونی بود، دگرگونیی بنیادین و همه سویه. مگر نه آن است که فرزانگان کهن، چونان قانونی خدشه ناپذیر در جهان شناسی و انسان شناسی می گفتند: « هر چه به مرز فرجامین خویش برسد، به وارونه ی خود دگرگون خواهد شد. کل شیٍ اذا جاوز حدّه انعکس ضدّه.» هر دگرگونی در دامنه ای روی می دهد و مرزی دارد؛ اگر از آن مرز در گذشت به دگردیسی می انجامد و از رویه ها و برون ها راه به ژرفا و درون ها می برد؛ انباشت و انبوهی دگرگونی در ویژگی ها و هنجارها، دیگرگشت چستی ها و چونی ها را در پی می آورد. چنین است که از درون جامعه ای فروبسته و جامعه گرا که آرمان آن «نان برای همه» است، جامعه ای باز و سرمایه دارانه سر بر می آورد که در آن کمترین کسان از بیشترین داشته ها برخوردارند و کمینه ای بیشینه ی مردمان را آشکار یا نهان در خدمت و فرمان خویش می گیرند. راست
آن است که امروز در چین نو، از آن جامعه ی فروبسته ی مائویی که در آن هر فرد یاخته ای از پیکره اجتماع شمرده می شد یا پیچی از مهره ای از کارخانه ی جمع، تنها نمادی که مانده است: داس و چکش؛ چکشی که آنچنان سبک شده است که میخی نمی تواند کوفت و داسی که آنچنان سبک شده است که خوشه ای نمی تواند درود.
آبریزگاه ساختمانی که بخش فارسی در آن است، سوراخی چند است بر فراز جویی خشک، بی هیچ آب و دستمال. آنگاه که بدین آبریزگاه روستایانه در آمدم، آن چنان دلزده و بیزار شدم که گفتم بماند تا زمانی دیگر.
از سر شوخی و شیطنت گفتم: «اگر اندرز مائو را به یکبارگی به کار می بستم، چینی را نکوتر می توانستم آموخت؛ مائو گفته است: اگر کسی به چین بیاید و دیوار چین نبیند و خوراک اردک چینی نخورد و زنی چینی نستاند، مرد نیست.»
راز پیشرفت و کامگاریشان در چیست؟ اندکی اندیشیدم سپس گفتم: «شاید در دو ویژگی بنیادین که با سرشت این مردم آمیخته است و کما بیش در همه ی آنان دیده می شود: کم جویی و خرسندی؛ تلاش و پشتکار. چینیان از سویی، پرتلاشند و در کار پیگیر و پایدار و از دیگر سوی، با باددستی و گزافه کاری بیگانه. می توان گفت که چینیان در سایه کم جویی و بیشکاری است که توانسته اند سرزمینشان را چنین آباد گردانند.»
درود بر تو، ای میهنِ مِهین، ای ایران، ای سرزمین اهورایی پاک که پرتو فرهنگت جهان را برافروخته است! نازانم که در تو زاده ام و در تو می زیم؛ باشد که در آن روز ناگزیر که بی گمان فرا خواهد آمد، در خاک پاک تو بتوانم آرمید! ایدون باد!
درباره استاد: میرجلال الدین کزازی در دیماه ۱۳۲۷ در کرمانشاه در خانواده ای فرهیخته و فرهنگی که بنیادگذار آموزش نوین در این سامان است، چشم به جهان گشود. خوگیری به مطالعه و دلبستگی پرشور به ایران و فرهنگ گرانسنگ و جهانی آن را از پدر که مردی آزادمنش و فراخ اندیش و مردم دوست بود به یادگار ستاند. دوره دبستان را در مدرسه آلیانس کرمانشاه گذرانید و از سالیان دانش آموزی با زبان و ادب فرانسوی آشنایی گرفت. سپس دوره دبیرستان را در مدرسه رازی به فرجام آورد و آنگاه برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادب پارسی که در چشم او رشته و دانشی است گرامی و سپند، به تهران رفت و در دانشکده ادبیات فارسی و علوم انسانی دانشگاه تهران دوره های گوناگون آموزشی را سپری کرد و به سال ۱۳۷۰ به اخذ درجه دکتری در این رشته نائل آمد.




با گذشت بیش از هفت ماه از انتخابات مجلس عراق، پس از فراز و نشیب های فراوان میان احزاب و گروه ها، عصر جمعه ۹ مهرماه (اول اکتبر) دکتر نوری المالکی از سوی ائتلاف فراگیر اتحاد ملی به عنوان نامزد نخست وزیری، معرفی شد؛ این معرفی در حالی صورت گرفت که مجلس اعلی و حزب فضیلت (مجلس اعلا حدود ۳۰ کرسی و حزب فضیلت دارای ۷ کرسی از مجموع ۷۰ کرسی ائتلاف ملی است) در آن حضور نداشتند.
به نظر این اخبار شتاب دهنده انتخاب مالکی از سوی ائتلاف فراگیر اتحاد ملی شیعیان بود تا این که در نهایت امروز جمعه بدون حضور مجلس اعلا به رهبری سید عمار حکیم و حزب فضیلت، تحالف وطنی (ائتلاف دولت قانون و ائتلاف ملی عراق) نوری مالکی را با اکثریت آرا به عنوان نامزد نخست وزیری انتخاب کرد.
امسال هم هفته دفاع مقدس که با آغاز تجاوز ارتش بعثی عراق شروع می شود! خاتمه یافت. وقتی خاطره جمعی را واکاوی می کنیم بدون تردید سینما یکی از خاطره سازان آن است. نگاهی به کارنامه
در حالی که در دهه قبل از اخراجی ها، مردم با حاج کاظم و عباس و آن اطلاعاتی، سلحشور، انس و الفتی داشتند و آن را همراه با شرایط روز خود می پنداشتند و با دیالوگ های آن القه و موانستی داشتند، خیلی سخت است که با لهجه ی آذری زننده اکبر عبدی و هجویات ده نمکی در اخراجی ها پیوند برقرار کنند. پس ساعتی می خنندند و بعد، از دفاع مقدس به روایت ده نمکی، یادی نمی کنند و چیزی در خاطر نمی سپارند.
ای شقایق های آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد.
احسان باکری، فرزند شهید حمید باکری از فرماندهان دفاع مقدس، پس از چند ساعت بازداشت، با فشار و پیگری جمعی از فرماندهان دفاع مقدس و همرزمان پدر و عمویش دقایقی پیش آزاد شد و به خانه برگشت. احسان باکری عصر چهارشنبه ۳۱ شهریورماه و در سال روز آغاز جنگ تحمیلی، پس از اعتراض به ضرب و شتم مادرش توسط ماموران لباس شخصی در جلوی منزل مهدی کروبی، بازداشت شده بود که دقایقی پیش آزاد شد و به خانه بازگشت.


مسکی
حمق و نادانند که نمی توانند منافع خود را تشخیص دهند پس ما چون انسان دوست هستیم باید آن ها را به خاطر مصالح خودشان منزوی و کنترل کنیم و بهترین روش برای این کار استفاده از تبلیغات است… از آن جایی که ما شریف و استثنایی هستیم از تبلیغات در کار خیر و برای اطمینان از این که توده های ناآگاه و احمق منزوی شده اند و کاری با تصمیم گیری ندارند استفاده می کنند. همین تفکر را در دکترین لنین می توانید بیابید. نازی ها هم همین تفکر را برگزیدند.
وقتی دشمنان/ مخالفان مرتکب جرم می شوند، عملشان جرم است و ما می توانیم بدون هیچ مجازاتی در مورد آن ها اغراق کنیم یا دروغ بگوییم. اما وقتی خود مرتکب جرم می شویم، اصولا جرمی واقع نشده است.
امسال بیش از هر زمان دیگری یاد این شعر مولانا و آواز مسحور کننده بیژن کامکار بودم.