دنیای بی سامان

«دنیای بی سامان» یکی از بهترین کتاب های «امین معلوف» نویسنده لبنانی ساکن فرانسه است که به روانی هرچه بهتر توسط عبدالحسین نیک گوهر از فرانسوی به فارسی ترجمه شده و توسط «نشر نی» در سال ۱۳۹۱ منتشر است. {کتاب های امین معلوف در آمازون}

معلوف که دوران کودکی و جوانی اش را در لبنان سپری کرده و عمیقا با سنت های خاورمیانه ای بزرگ شده با سفر به فرانسه با ارزش های اروپایی نیز آشنا شده است و برداشت ها و جهان بینی واقع گرایانه اش از دنیای امروز را در کتاب «دنیای بی سامان: زمانی که تمدن های مان فرسوده می شوند» بیان کرده است.
معلوف با بیان ویژگی هایی از جهان امروز معتقد است در نظام تک قطبی حاکم شده بعد از سقوط کمونسیم، غرب دیگر به ارزش هایی که در مقابل کمونیستم به آن پایبند بود، وفادار نیست و جهانی سازی فرصتی برای جهانی تقابل هویت های مذهبی و طایفه ای فراهم کرده است. او همچنین از آمریکا به دلیل زیرپا گذاشتن ارزش های اخلاقی و سیاسی بعد از ۱۱ سپتامبر و جنگ های افغانستان و عراق به شدت انتقاد و پیش بینی می کند ماحصل این سیاست ها که با نام «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» انجام شده است چیزی جز شکوفایی تروریسم و جنگ در منطقه نیست.
این نویسنده لبنانی در این کتاب همچنین به آسیب شناسی نگاه سیاسیون جهان عرب به غرب نیز پرداخته است.
امین معلوف درباره جهان پیش رو نگرانی های عمیقی دارد:  این نگرانی یک شاگرد مکتب روشنگری است که اکنون دستآوردهایش را در معرض تردید و در برخی از کشورها در معرض نابودی می بیند؛ این نگرانی یک شیفته ی آزادی است که به گسترش آن به سرتاسر کره ی زمین باور داشت و اکنون دنیایی برایش آشکار می شود که آزادی، در آن جایی نخواهد داشت؛ این نگرانی یک هوادار گوناگونی هماهنگ فرهنگ هاست که اکنون مجبور است ناظر اوج گیری بنیادگرایی، خشونت، طرد و ناامیدی باشد؛ و این نگرانی قبل از هر چیز به سادگی، نگرانی یک عاشق زندگی است که نمی خواهد به نابودی ای که در کمین اش است، تمکین کند.

کتاب که با سخن مترجم آغاز می شود ۳ بخش با عناوین «پیروزی های فریبنده،‌ مشروعیت های گمشده و یقین های تخیلی» و یک پی گفتار با عنوان «ماقبل تاریخ خیلی طولانی» و نمایه دارد و در ۲۷۰ صفحه منتشر شده است.

امین معلوف فرزند رشدی معلوف – سیاستمدار و شاعر برجسته دهه شصت – است. پدرش در مجلات الجزیره و صفا کار می‌کرد. امین در لبنان و در دانشگاه فرانسوی سن ژوزف (مدرسه الاباء الیسوعین) تحصیل کرد. کار مطبوعاتی را در ۱۹۷۱ با روزنامه النهار آغاز کرد و تا ۱۹۷۶ به همکاری با این روزنامه ادامه داد. سپس از ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ در مجله المستقبل قلم زد و در همین سال به پاریس مهاجرت کرد. معلوف پس مدتی کار در سمت سردبیری مجله ژون آفریک روزنامه‌نگاری را رها کرد و خود را وقف رمان‌نویسی نمود.

پیروزی های فریبنده

«امین معلوف» در «دنیای بی سامان» که در سال ۲۰۰۹ نوشته است، با شرح ویژگی های جهان پس از فرو ریختن دیوار برلین و حملات ۱۱ سپتامبر، درگیری و تروریسم طولانی هویتی و مذهبی را در خاورمیانه مانند وقایع دردناک سوریه پیش بینی کرده است.

  • با پایان برخورد میان دو بلوک (شرق و غرب)، از دنیایی که در آن تقسیم بندی اساساً ایدئولوژیک بود و گفت و گو تمامی نداشت، به دنیایی گذر کرده ایم که در آن تقسیم بندی اساساً «هویتی» است و جای کمی برای گفت و گو دارد. هر کس تعلق هایش را به رخ دیگری می کشد، دیگران را تکفیر می کند، خودی ها را بسیج می کند، دشمنانش را شیطانی می نامد، آیا چیز دیگری برای گفتن باقی مانده است؟ رقبای امروز فصل مشترک کمی دارند!
  • از زمان سقوط دیوار برلین، پیوسته در دنیایی زندگی می کنیم که در آن تعلق های هویتی، به ویژه مولفه های دینی اش، تشدید شده اند، دنیایی که هم زیستی میان اجتماعات متفاوت انسانی به سبب آن هر روز دشوارتر می شود؛ و دنیایی که در آن دموکراسی در بازار مزایده های هویتی به حراج گذاشته می شود.
  • نخبگان دنیای عرب –مسلمان نه توسعه اقتصادی کسب خواهند کرد، نه آزادی های مدنی، نه دموکراسی، نه مدرنیته ی اجتماعی، آن چه نصیب شان خواهد شد چیزی جز نوعی استالینیسم ملی گرا نخواهد بود که از همه ی آنچه مایه درخشش رژیم شوری شده بودند بهره ای نداشت؛ (گفتمان بین المللی، سهم بزرگ در شکست دادن نازیسم در جنگ جهانی دوم، و توانایی اش در ساختن ابر قدرتی نظامی)؛ اما در عوض بدترین عیب هایش را بی کم و کاست کپی کرده بود، از جمله انحرافات بیگانه ستیزی، خشونت های پلیسی و مدیریت ناکارامد اقتصادی اش، همچنین مصادره قدرت به نفع یک حزب، یک دار و دسته و یک رهبر. رژیم لائیک صدام حسین از این لحاظ مثال آموزنده ای است.
  • آشکارا در برابر دو تفسیر تاریخ قرار داریم که پیرامون دو ادراک از «دشمن» متبلور شده اند. از نظر بعضی، اسلام قابلیت پذیرفتن ارزش های جهانی تبلیغ شده غرب را دارد؛ از نظر بعضی دیگر، غرب دارای اراده ی استیلای جهانی است که مسلمانان با امکانات محدودی که برایشان مانده است، در برابرش مقاومت خواهند کرد. –عراق هم زمان برای توجیه هر کدام از این تفسیرها کافی است.

    le dérèglement du monde
  • ایراد امروز من به دنیای عرب «فقر اخلاقی» اش است. ایراد من به دنیای غرب «گرایش آن به تبدیل وجدان اخلاقی اش به ابزار سلطه» است…. نتیجه این که غرب بی وقفه اعتبار اخلاقی اش را از دست می دهد و مخالفانش کلاً از اعتبار اخلاقی بی بهره اند.
  • «بیداری اقتصادی» این ملت های بزرگ شرق بی تردید به مثابه نمایان ترین نتیجه ناکامی سوسیالیسم دیوان سالارانه است. اگر از دیدگاه ماجرای انسانی به موضوع نگاه کنیم جای بسی شادمانی است، اما اگر از دیدگاه غرب نگاه کنیم، شادی با نگرانی آمیخته می شود زیرا این ابرقدرت های جدید صنعتی نه تنها شریک های اقتصادی هستند بلکه همچنین رقبای خطرناک و دشمنان بالقوه اند.
  • غرب به ویژه آمریکا درصدد هستند آن چه را که دیگر ممکن نیست با برتری اقتصادی یا با اقتدار اخلاقی حفظ کرد با برتری نظامی حفظ کنند.
  • دنیای غرب کور دلی های تاریخی و کمبودهای اخلاقی خاص خودش را دارد.
  • من بر سر این باور پابرجا مانده ام که تمدن غربی، بیش از هر تمدن دیگری، خلاق ارزش های عام بوده است اما در انتقال نامناسب آن ناتوان بوده است. قصوری که همه انسان ها از آن زیان دیده اند.
  • فرقه گرایی نفی ایده ی شهروندی است و نمی توان بر چنین پایه ای یک نظام سیاسی متمدن بنا کرد.
  • این شیفتگی (بعد از حملات ۱۱ سپتامبر) که با شعارهای پرطنین «خاورمیانه بزرگ»، سپس «خاورمیانه جدید» بازتاب یافته است، زمینه ساز جنگی طولانی خواهد بود.
  • خطای صدساله قدرت های غربی برخلاف تصور قالب این نیست که خواسته اند ارزش های شان را به بقیه دنیا تحمیل کنند، بلکه درست عکس آن است: قدرت های غربی ارزش های شان را در ارتباط شان با ملت های زیر سلطه پیوسته زیر پا گذاشته اند تا وقتی که این معما حل نشود خطر تکرار همان خطاها وجود خواهد داشت.
  • نخستین ارزش «عام گرایی» است، یعنی این که انسان یکی است. گوناگون اما یکی.
  • مصیبت غرب، امروز چون دیروز و طی قرن ها، این است که همواره میان تمایلش به مدنی سازی دنیا و اراده اش برای تسلط بر آن تقسیم شده است.
  • در غرب، بربریت امروز از جنس ناشکیبایی یا جزم اندیشی نیست، بلکه از جنس تکبر و بی اعتنایی به دیگری است. ارتش آمریکا در بین النهرین باستانی همچون یک اسب آبی در مزرعه لاله فرو می غلتد و به نام آزادی، دموکراسی، دفاع مشروع از خود و به نام حقوق بشر خشونت می ورزد، تخریب می کند و آدم می کشد. پس از مدتی پا به جا گذاشتن هفتصد هزار کشته، با یک عذرخواهی توک زبانی به خانه باز می گردد. می خواسته اند با تروریسم مبارزه کنند اما بازار تروریسم هیچ وقت تا به این حد شکوفا نبوده است.

مشروعیت های گمشده

در فصل دوم کتاب، معلوف با تبیین مشروعیت و ذکر مثال هایی از آتاتورک، خاندان پهلوی، جمال عبدالناصر معتقد است قضاوت دولت آمریکا که روی همه دنیا اثر می گذارد به موجب وکالتی نیست که جامعه جهانی به وی واگذار کرده است و بنابراین مشروعیت اش قابل اعتراض است.

امین معلوف: ما بدون قطب نما وارد قرن جدید شده ایم. از همان ماه های نخستین، حوادث نگران کننده ای رخ می دهند که ما را به این فکر می اندازند که دنیا، یک باره، در چندین عرصه با بی سامانی بزرگ روبه رو شده است- بی سامانی فکری، بی سامانی مالی، بی سامانی اقلیمی، بی سامانی ژئوپولیتیک و بی سامانی اخلاقی
  • مشروعیت باعث می شود که ملت ها و افراد بدون فشار زیاد، اقتدار نهادی را که در هیئت انسان ها شخصیت یافته است به پذیرند و آن را حامل ارزش های مشترک بدانند.
  • مشروعیت خواه از آن یک شخص باشد خواه یک سلسله پادشاهی، یک انقلاب یا جنبشی اجتماعی، لحظه ای فرا می رسد که دیگر کارساز نیست. آن وقت است که قدرت جدید جانشین قدرت دیگر ومشروعیت جدید جانشین مشروعیتی می شود که از اعتبار افتاده است.
  • شجاعت ایستادگی در برابر دشمنانی که به شکست ناپذیری شهرت داشتند و همچنین قابلیت پیروز شدن شان در میدان نبرد برای کمال پاشا مشروعیتش را به ارمغان آورد. این افسر سابق که یک شبه پدر ملت (آتاتورک) شده بود از این پس وکالت بلند مدتی داشت تا به میل خود از تو ترکیه و ترک ها را شکل دهد.
  • خاندان پهلوی در ایران برای حفظ قدرت مجبور شد ابتدا با بریتانیایی ها سپس با آمریکا متحد شود یعنی با آن هایی که ملت ایران آنان را چونان دشمنان شکوفایی و کرامت انسانی اش احساس می کرد. در برابر سرمشق آتاتورک، این یک ضد سرمشق است. به کسی که مردم او راحمایت شده ی قدرت های دشمن می شناسند، مشروعیت تعلق نمی گیرد و به هر کاری دست می زنند از نظر مردم بی اعتبار می شود.
  • چه بسیار اصلاحات ناکام شده اند چون امضای یک قدرت مورد تنفر مردم پای آن گذاشته شده بود! برعکس چه بسیار اعمال احمقانه تحسین شده اند چون حامل مهر مشروعیت مبارز بودند. رای دهندگان کم تر به اعتبار محتوای پیشنهاد و بیش تر به اعتبار اعتباری که به شخص پیشنهاد دهند دارند یا ندارند، نظرشان را اعلام می کنند.
  • برای هر جامعه انسانی فقدان مشروعیت صورتی از بی وزنی است که همه رفتارها را از قاعده مندی خارج می کند. وقتی که هیچ اقتدار و شخصیتی نمی تواند از اعتبار اخلاقی واقعی برخوردار باشد، وقتی که انسان ها به این باور می رسند که دنیا جنگلی است که در آن قانون قوی تر حاکم است و هر ضربه ای مجاز است راهی جز انحراف به سوی خشونت مرگبار، استبداد و هرج و مرج باقی نمی ماند.

امین معلوف از آمریکا به دلیل زیرپا گذاشتن ارزش های اخلاقی و سیاسی بعد از ۱۱ سپتامبر و جنگ های افغانستان و عراق به شدت انتقاد و پیش بینی می کند ماحصل این سیاست ها که با نام «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» انجام شده است چیزی جز شکوفایی تروریسم و جنگ در منطقه نیست.

یقین های تخیلی

در فصل آخر کتاب، نویسنده بر نقش فرهنگ در ساختن جامعه تاکید می کند: قرن بیست و یکم یا با فرهنگ نجات می باید یا غرق خواهد شد.

امین معلوف دنیا را این گونه می بیند: دنیایی که واگرایی وخیم در روابط بین المللی از مشخصات آن است. دنیایی که طعمه ی قبیله گرایی هویتی خودخواهی لعنتی است و دنیایی که در آن مقبولیت اخلاقی کالایی نایاب است؛ دنیایی که در آن بحران های بزرگ عموماً ملت ها، گروه های اجتماعی، شرکت های بزرگ و افراد را به جای ابراز همبستگی یا سخاوتمندی به سوی حفظ منافع خصوصی شان ترغیب می کند.

  • اسلام گرایی سیاسی با برتری یافتن در بطن جامعه های مسلمان و عرب به هزینه ملی گرایی و نیز مارکسیسم، به مغلوب کردن این آموزه ها اکتفا نکرد بلکه سعی کرد آن را با خود همگون و منطبق کند. گویا ترین نمونه آن انقلاب ایران در ۱۹۷۹ است، انقلابی دینی البته اما در عین حال ملی گرا، ضد سلطنت، ضد غربی، ضد اسراییلی و هوادار توده ها مستضعف. سنتزی نیرومند که تاثیری تعیین کننده بر کل دنیای اسلام اعمال خواهد کرد.
  • یک درس بزرگ قرنی که به پایان رسید این است که ایدئولوژی ها می گذرند و ادیان باقی می مانند. وانگهی باورهای شان کم تر از تعلق هایشان اما بر پایه تعلق باورهای شان بازسازی می شوند.
  • آن چه ادیان را بالقوه تخریب ناپذیر می کند آن است که لنگرگاه هویتی پایداری به پیروان عرضه می کند. در مراحل مختلف تاریخ همبستگی های دیگری جدیدتر و متجددتر –طبقه،ملت- به نظر می رسید اعتبار مسلطی دارند. اما این دین است که تاکنون حرف آخر را زده است.
  • دین نشان داده است که به دشواری مستقر می شود، به دشواری مهار می شود و غیر ممکن است آن را ریشه کن کرد. آن هایی که می خواستند آن را به موزه تاریخ بفرستند خودشان خیلی زودتر از وقت به آن جا تبعید شده اند در حالی که دین خودش را شکوفا فاتح و اغلب حتی فراگیر نشان می دهد.
  • هر باور دینی مستعد بی نهایت تفسیر است و این تفسیرها بیش تر به مسیر تاریخی جامعه های انسانی بستگی دارند تا به متون مقدس.
  • یکی از تراژدی های دنیای اسلام تعدی دائمی سیاست به حوزه دین است.
  • از لحظه ای که ملتی تصویر یک برنده را کسب می کند همه آن جه تمدنش را می سازد با نگرشی احترام آمیز مورد توجه تمام دنیا قرار می گیرد.
  • پرسشی که برای جامعه های مسلمانان در این عصر عسرت مطرح است رابطه میان دولت و سیاست نیست بلکه رابطه میان دین و تاریخ، دین و هویت و میان دین و عزت است.
  • یکی از پیامدهای شوم جهانی سازی این است که فرقه گرایی را جهانی کرده است. سقوط ایدئولوژی ها باعث اوج گیری تظاهرات هویتی و هواداران آن شده است و انقلاب اطلاعاتی نیز شبکه روابط محکم و بی واسطه ای را ورای دریاها بیابان ها و ورای همه مرزها ایجاد کرده است.
  • از زمانی که هویت ها بر ایدئولوژی ها غالب آمده اند جامعه های انسانی در برابر حوادث سیاسی برحسب تعلق های دینی شان واکنش نشان می دهند.

پیش از «دنیای بی سامان» دو کتاب دیگر نیز از «امین معلوف» به نام های «هویت های مرگبار» در سال ۱۳۸۹ و «جنگ های صلیبی به روایت اعراب» در سال ۱۳۹۰ توسط استاد عبدالحسین نیک گوهر به فارسی ترجمه شده و نشر نی آن ها را منتشر کرده است.

ظرفیت اجتماعی ورزشی ها افزایش می یابد؟

سید صادق حسینیصادق حسینی، خبرآنلاین {بازنشر: عصر ایران، عصر خبر، مدال نیوز، راه دانشجو ، صراط، سر زندگی} ورزش به عنوان یکی از جذابترین مسایل مورد توجه مردم به ویژه نسل جوان که ۶۰درصد هرم جمعیتی کشور را تشکیل می دهند، همواره در انتخابات ها مورد توجه بوده است به همین دلیل سیاسیون تلاش می کنند تا از چهره های محبوب و مطرح ورزشی برای تبلیغ خود بهره گیرند. اما آیا سهم ورزش از عرصه سیاست، همان ژست ها و کمپین های تبلیغاتی است؟

همین نگاه های تبلیغاتی و ابزاری به چهره های ورزشی بود که نخبگان ورزشی جوان و تحصیل کرده را بر آن داشت تا با حضور در عرصه های اجتماعی و سیاسی، بخشی از مطالبات ورزش را پیگیری کنند. چنین بود که محمود خسروی وفا رییس موفق فدراسیون جانبازان و رسول خادم قهرمان کشتی المپیک با پرچم اصول گرایی وارد شورای شهر دوم (۱۳۸۱-۱۳۸۵) تهران) شدند و پس از آن ها امیررضا خادم در سال ۱۳۸۲ نامزد تهران فهرست اصولگرای آبادگران در انتخابات مجلس هفتم (۱۳۸۲-۱۳۸۶) به عنوان نفر سوم وارد مجلس شد، هر چند که در انتخابات مجلس هشتم شصتم شد. بعد از خادم ها، علیرضا دبیر قهرمان کشتی آزاد المپیک نیز وارد عرصه انتخابات شد و با شگفتی توانست به عنوان نامزد مستقل وارد انتخابات شورای سوم تهران شود. هادی ساعی قهرمان تکواندو المپیک نیز با حضور در میانه فهرست اصلاح طلبان به شورای شهر تهران راه یافت.
با چنین پیشینه ای سئوال جامعه ورزش از نمایندگان ورزشی این است که چقدر توانسته اند پاسخگوی «مطالبات ورزش» باشند؟ آیا ورزشی ها توانسته اند با بهره گیری از مشاورین خود در تصمیم های اساسی نقش آفرین باشند؟ آیا توانسته اند نگاه عمدتاً «حیات خلوتی» سیاسیون مدعی مدیریت و توانمندی را به ورزشی ها تغییر دهند و به عبارت ساده تر توانسته اند نقش «بازیگر» اصلی را در موضوعات بازی کنند یا در بازی سیاسیون حل شده و بی اثر و کم اثر شده اند؟
هم زمانی حضور امیر رضا خادم در مجلس هفتم با المپیک فاجعه بار پکن و تجربه حضور رسول خادم، علیرضا دبیر و هادی ساعی در طولانی ترین شورای شهر تهران( شورای سوم ۱۳۸۶-۱۳۹۲) نشان می دهد که برخی از آن ها توانسته اند با افزایش «ظرفیت اجتماعی» در معادلات و تصمیم گیری ها «نقش آفرین» باشند و برخی دیگر عملکردشان نشان داد «بود و نبودشان» در تصمیم گیری ها محلی از اعراب نداشت و علاوه بر نارضایتی مردم، موجب نارضایتی حامیان سیاسی شان نیز شده اند.
با آغاز مرحله اجرایی دوره چهارم انتخابات شوراهای اسلامی شهر، بسیاری از چهره های ورزشی در تهران و سایر شهرها ثبت نام کردند مدیرانی مانند احمد دنیامالی، سیدامیر حسینی، محمد علی آبادی، کریم صفایی، مجید شایسته و ورزشکارانی مانند آرش میراسماعیلی، حسین رضازاده، دکتر علیرضا دبیر، دکتر رسول خادم، حمید سوریان، هادی ساعی و عباس جدیدی و محمد فنایی (داور فوتبال) از جمله این چهره های ورزشی بودند. حضور ورزشی ها انتقادات فراوان سیاسیون را در پی داشت. سیاسیونی که سند شوراها و نمایندگی ها را در انحصار خود می دانند از حضور چهره های ورزشی و هنری ناخشنود هستند و با طرح ادعای عدم تخصص در حالی که خودِ آن ها نیز تخصص چندانی ندارند تمام تلاش شان را می کنند تا سایرین را کنار بزنند. به هر حال انتخابات شوراها محل رقابت چهره های سیاسی، اجرایی، ورزشی، فرهنگی و هنری است و طبیعی است که هر گروهی سعی در گرفتن رای و بیرون راندن رقبا دارد.
به نظر می رسد جامعه به طور عام و ورزشی ها به صورت خاص به نامزدهای ورزشی ای رای می دهند که نشان داده باشند می توانند با ارتقاء «ظرفیت اجتماعی» و «مشارکت فعال» در همه عرصه ها، حضوری موثر و کارآمد داشته و «مطالبات ورزش» را از مدیران شهری با جدیت بخواهند. نامزدها باید نشان دهند همان طور که در عرصه های ورزشی قهرمان شدند یا قهرمان سازی کردند در عرصه های عمومی نیز حضوری جدی دارند.

از «بگم بگم» سازمان بازرسی تا «جوابیه کنایه آمیز» دولت

صادق حسینی{عصر خبر}: اگر آغاز ثبت نام از کاندیداهای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری مهم ترین خبر هفته جاری است، انتشار «جزییات ماجرای ۴۵۰ میلیون یورویی احداث تالارهای کیش» از سوی سازمان بازرسی کل کشور که توسط مصطفی پورمحمدی کاندیدای اصولگرای انتخابات آتی اداره می شود و پاسخ معاونت اجرایی رییس جمهور به آن نیز از جمله اخبار مهم بود.
صرف از نظر پرداختن به جزییات گزارش سازمان بازرسی یا همان«بگم بگم»پورمحمدی و  «جوابیه کنایه آمیز بقایی» آن طور که ارگان دولت(شبکه ایران) نوشته است، به نظر می رسد سطح دو قوه قضاییه و اجراییه به شدت پایین آمده است و طرفین در حد مسئولین اداره ای در یک شهرستان ۵ هزار نفری از خجالت همدیگر در آمده و موجب توهین نظام شده اند.
به نظر می رسید تهیه و تنظیم کنندگان گزارش سازمان بازسی کل کشور که دولت را خلاف کار می دانند و جوابیه نویسان معاون دولت که رییس سازمان بازرسی را «دارای سوابق درخشان و تجربیات ارزشمند جنابعالی (به ویژه در وزارت اطلاعات)» می دانند هیچ کدام به برداشت مردم از خودشان در جزء و از نظام در کل توجهی ندارند.
بدیهی است روش انتخاباتی که محمود احمدی نژاد از سال ۱۳۸۴ آن را پایه گذاری کرد و در انتخابات ۱۳۸۸ آن را به اوج رساند، مقبول و پسندیده نیست. این روش های ناپسند که واکنش های چندباره و شدید رهبر انقلاب را در پی داشته است متاسفانه با نزدیک شدن به روز انتخابات در حال بروز است و جامعه شاهد آن است که کاندیداهای اصولگرا برای خارج کردن سایرین از میدان از چنین روش های غلطی استفاده می کنند که در شان نظام نیست.

بررسی سبد رأی مشایی ؛ آیا احمدی نژاد ادامه می یابد

 عصرایران؛ سیدصادق حسینی – « اینجانب جنابعالی را انسانی موحد، مؤمن، پاک، صبور و دارای قلب و اندیشه‌ای زلال، عاشق و دلبسته به ارزشهای الهی و آحاد مردم جهان و عمیقاً عارف و متعهد به آرمان مهدوی، حاکمیت جهانی توحید، عدالت، عشق و آزادی و مدیریت مشترک ملت‌ها و فردی شایسته، مدیر، مدبر و امین و از جهات گوناگون توانمند می‌شناسم و آشنایی و همکاری با شما را برای خود هدیه‌ای الهی و افتخاری بزرگ می‌شمارم. »  (متن حکم رییس جمهور به اسفندیار رحیم مشایی، ۱۱ آذر ۱۳۹۱)

این عبارات که برخی آن را به زیارت نامه تشبیه کرده اند توصیف محمود احمدی نژاد است از اسفندیار رحیم مشایی؛ همو که او را رییس دولت سایه خوانده اند و نامزد احتمالی دولت اصولگرا برای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری است.

در حالی که کمتر یک ماه تا آغاز ثبت نام از کاندیداهای ریاست جمهوری باقی مانده است ، در غیاب کاندیدای اصلی اصلاح طبان و در کنار چندین کاندیدای اصولگرای درجه یک و دو، احمدی نژاد ، تمام تلاش خود را می کند تا بلکه بتواند با رئیس جمهور کردن اسفندیار رحیم مشایی ، که شیخ و مراد و راهنمای او به شمار می رود ، حضور خود در پاستور را تضمین کند.

مشایی ، در تحلیل های خوش بینانه ی طرفداران افراطی دولت، “بخت اول” انتخابات است؛ آن ها معتقدند با پروپاگاندایی که فحوایش «مخالفت با» و «انتقاد از» سیاست های نظام است، می توانند مشایی را به عنوان چهره ای منتقد جلوه دهند و مردم نیز به دلیل نارضایتی شدید از وضع موجود حتماً به چنین ناجی «بهاری» ای که داعیه ایران دوستی دارد رای می دهند.

اینان ، “دولت مهرورز” را چون “قدیس پاک”ی جلوه می دهند که «دیگران» نگذاشتند کار کند. اما به راستی «نامزد دولت» شانس رای دارد؟

شبکه رای احمدی نژاد
برای تحلیل این شبکه لازم است نگاهی به فرایند رای سازی برای احمدی نژاد در انتخابات ۱۳۸۴ بیندازیم.
محمود احمدی نژاد با حضور دو ساله خود در شهرداری تهران (از ۱۳اردیبهشت ۱۳۸۲) با استحکام بخشیدن به روابطش با نهادهای انقلاب و جریان های اصیل و تحکیم ارتباطاتش با مداحان، وعاظ، هیات های مذهبی و جوانان بسیجی و البته با بهره گیری از ظرفیت تبلیغاتی صدا وسیما و روزنامه همشهری توانست آرای این شبکه انسانی را از آن خود کند. او حتی توانسته بود جایگاه خود را به عنوان پای ثابت بخشی از«خواب» های شخصیت ها مستحکم کند به طوری که زیاد گفته می شد که فلانی فلان خواب را درباره احمدی نژاد و فضائلش دیده است!

اما محمود احمدی نژاد  از پله های نردبان این شبکه که بالا رفت ، آن را به زیر انداخت و خود را در جمع مستقبلین سفرهای استانی دید. او که دیگر نیازی به حمایت این شبکه رای نمی دید روابطش را با آنان به حداقل رسانید و کار به جایی رسید که در قم مراجع حاضر به پذیرش نشدند و مداحانِ رفیقِ دیروز  به او و یار دیرینه اش تاختند و کارشان به دادگاه و دادگاه کشی رسید!

محمود احمدی نژاد و تیم سیاسی او می دانند که دیگر نمی توانند حمایت این شبکه رای ساز را داشته باشند و از سوی دیگر نیز به خوبی واقف اند که نزد نخبگان جایگاهی ندارند، پس  تلاش شان را برای جذب آرای طبقه متوسط و ساکنان شهرهای کم جمعیت و روستاها متمرکز کرده اند: مستقبلین سفرهای استانی و نویسندگان ثابت نامه های درخواست به رییس جمهور!

 طبقه مستضعف
تیم انتخاباتی احمدی نژاد گمان می کنند با دادن وام های بلاعوض و هدایای نقدی و غیر نقدی می توانند رای این طبقه را از آن خود کنند؛ کاری که البته مجلس جلوی بخشی از آن را گرفت.
با این حال خانواده های پرجمعیتی که پول نقد یارانه ها در کنار قناعت و درآمد ناپایدار کارگری در بخش خدمات، کشاورزی و صنعت، زندگی شان را میسر می سازد اگر خیالشان از قطع نشدن یارانه ها مطمئن شود، رای شان را به شخصیت های مرجع و فضای عمومی جامعه می سپارند که لزوماً کاندیدای مورد حمایت محمود احمدی نژاد نیست.

طبقه متوسط
سوال اساسی که تیم سیاسی دولت باید به آن پاسخ دهند این است که آیا طبقه متوسط که بیشترین رای را دارد و آسیب های زیادی از محمود احمدی نژاد دیده است، به شریک وضع کنونی و یار همیشگی احمدی نژاد رای می دهد؟!

مشاییطبقه متوسطی که بخشی از آن به سبب تصمیم گیری های لحظه ای اقتصادی امنیت شغلی اش را از دست داده و با بیکاری و نداشتن درآمد پایدار دست و پنجه نرم می کند؛ طبقه متوسطی که سیاست های داخلی و خارجی و ادبیات محمود احمدی نژاد را موجب سرافکندگی خود می داند و کسانی که او را عامل حوادث تلخ انتخابات سال ۸۸ می دانند؛ طبقه متوسطی که سیاست های فرهنگی دولت را لیبرالی می داند و از سوی دیگر شاهد دست اندازی دولت به تمام ارکان فرهنگی از جمله خانه سینما است و… حتماً دل خوشی از احمدی نژاد و شرکایش ندارد.

طبقه کارآفرین و فرادست
نوکیسه هایی  که یک شبه با بهره گیری از زدوبند فعالیت اقتصادی راه انداختند، حتماً تلاش می کنند که همین جریان، اداره کشور را در دست خود نگه دارد. کم نیستند افرادی که مانند متهمان اصلی پرونده ۳۰۰۰ میلیاردی ، در دولت مهرورز ، تا هفت پشت شان را بستند و یک شبه راه هزار ساله رفتند و انگیزه زیادی برای دفاع از دولت کنونی و ادامه راه و روش آن دارند.

اما طبقه کارآفرین ایرانی که با سیلاب واردات خانه نشین شده و برای واردات مواد اولیه و ماشین آلات خود مشکل بانکی و ارزی دارد و در چهار گوشه “نظام اداری بیمار تر شده” گرفتارند؛ کارآفرینانی که با سقوط ارزش ریال، مجبورند کالاهای خود را گران تر بفروشند تا بتوانند به همین تولید نیم بند خود ادامه دهند و واهمه کاهش قدرت خرید مردم را دارند؛ و صنعتگرانی که با رقیبان نورچشمی و برخوردار از رانت، رقابتی نابرابر دارند، نیز مشخص است به «هدیه الهی» و نامزد مورد نظر محمود احمدی نژاد عنایتی ندارند. برای آنها ، چنین “بهار”ی ، بهار که نه ، عین خزان است.

عکس مزار حاجی بخشی

«از مخالفت هم نباید بترسیم، تا مخالفت نباشد کار خوب ما معلوم نمی شود. مخالف که اشتباهات ما را گفت، ما را به کارمان بیشتر آشنا می کند. دهان مخالف را که ببندیم خودمان به بیراهه می رویم. خودمان به دیوار می خوریم چرا که کسی نیست که خطرهای بین راه به ما بگوید.»

«دیگر سن و سالی که از من گذشته اگر مسئولان این پیرمرد درد کشیده را قابل بدانند، این ریش سفید جبهه ها را قابل بدانند، می گویم که هوای این مردم را داشته باشند. به خدا قسم این مردم را باید روی سر بگیرند و خاک پای شان را سرمه چشم کنند. از پیغمبر و علی یاد بگیرند که با مردم چگونه بودند. غرور و تکبر آدم را بالا نمی برد، بلکه به زمین می زند. آدم را از مردم دور می کند. باید نسبت به خرج و دخل دولت، به مردم گزارش داد. باید برای خرج کردن پول نفت، به مردم گزارش داد. باید با برنامه پیش رفت… اگر ما مملکت را با برنامه پیش ببریم، همه چیز حساب شده باشد، آن وقت اگر خدا هم کمک کند دیگر نور علی نور است. اما بی برنامه، خدا هم به آدم کمک نمی کند.»

این ها آ خرین جملات کتاب خاطرات حاجی بخشی است: صفحات۱۸۶-۱۸۷.
حاجی ذبیح الله بخشی همان حاجی بخشی، از جمله نوستالژی های دوران ماست: با قامتی رشید، محاسنی سفید، قطار فشنگی بر تن و تفنگی حمایل شده. حاجی بخشی نماد انسان هایی است که با وجود اختلاف سلیقه با هم، در اعتقادشان مخلصانه عمل کردند و دغل کاری نکردند که سید الشهداء فرمود: إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ. به درستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است.
در ایام نوروز که بهشت زهرای تهران میزبان خیلی ها است، قبور شهداء از جمله شلوغ ترین بخش ها بود و در این میان البته سهم مشهورین از فاتحه و صلوات بیشتر است.

 

واکنش های دیر و بی فایده به رفتارهای اشتباه

جناب آقای شیخ محمد یزدی رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم واکنش بسیار تندی به پیام تسلیت محمود احمدی نژاد به مناسبت درگذشت هوگو چاوز و رفتارش در کاراکاس نشان داد و گفت: به یقین تعبیر «شهید» خلاف بوده و با فرهنگ اسلامی نمی‌خواند؛ این تعبیر بدون دلیل صورت گرفته و پس از آن هم مسخره بازی‌هایی در مراسم درگذشت انجام شد.
عضو شورای نگهبان و رییس اسبق قوه قضاییه در حالی که درخواست ملاقات نماینده دولت را رد کرد در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: من کاری به شرع، حلال و حرام و جایز و غیر جایز بودن آن ندارم که آن فرد پیرزن است؛ این توجیهات را کاری ندارم، اما عزت یک رئیس جمهور را باید حفظ کرد.شما رئیس جمهور یک کشور اسلامی هستید، دست زدن و بغل کردن در یک مراسم رسمی چه معنایی دارد؟ این وضع بسیار بدی است.
چند سال پیش همراه با یکی از دوستان برای یک مصاحبه پیش شیخ مهدی کروبی رفته بودیم. شیخ با همان ادبیات همیشگی اش گله داشت و می گفت این چه وضعی است، رییس دولت در یک سفر خارجی رسمی می گوید آمریکایی ها می خواهند امام زمان (عج) را ترور کنند. این یعنی چه؟ یعنی فردای ظهور حضرت حجت آمریکایی ها آن جا را بمباران اتمی می کنند؟ چرا باید یک نفر، یک مقام مسئول با این ادبیات سخیف در باره مفاهیم، ارزش ها و باورهای شیعی حرف بزند و هیچ یک از آقایان کوچکترین انتقادی را از او نکنند. نباید بیان این حرف ها و این گونه رفتارها در کشور عادی و معمول شود. چرا بزرگان پاسخ این ادعاها و حرف های بی پایه اساس را نمی دهند.
با وجود این که نزدیکی فکری و سیاسی با جناب شیخ مهدی کروبی ندارم اما حرف اش بسیار درست است. همین روحیه نادیده گرفتن است که امروز چنین مشکلات جدی و اساسی را پیش روی زندگی روزمره و توسعه و پیشرفت کشور قرار داده است.
مردم از شیوخ و زعمای دینی انتظار دارند برای اعتقادشان همیشه هوشیار باشند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. به عبارت ساده تر کسانی که تنها خود را دارای صلاحیت برای سرنوشت مردم و صالح گزین می دانند نباید توجیه گر اشتباهات نباشند و می بایست از همان اولین خطا جلوی خطاکار را بگیرند که اگر گرفته بودند وضع چنین نبود.
تعجب آور است که جناب آقای شیخ محمد یزدی که عمری را در نظام مسئولیت داشته اند به یک باره و در شش ماه پایانی عمر دولت به «کارهای نامناسب» که « در شأن یک رئیس جمهور کشور اسلامی» نیست توجه نشان داده اند.
امروز که محمود احمدی نژاد سیبل زنده ی انتقادات به حق و به ناحق همه جریان های اصولگراست و ستاره ی بخت اش رو به افول است، مردم واکنش ها و انتقادات به رفتارهای خلاف عرف رسمی اش را چیزی جز «درد وطن» و «درد ملت» می دانند.

خبرنگاران «هرزه نگار» هستند!

صادق حسینی، منتشر شده در عصر خبر، بازنشر در سروش: «مجلس در راس امور است» و «مجلس عصاره فضایل ملت است»؛ این دو جمله تاریخی تعریف رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) از مجلس است.
جمله اول نگاه امام ناظر به «ساحت سیاسی» و «عملکردی» مجلس است و در جمله دوم آشکار رویکردهای «اخلاقی» را مد نظر قرار داده اند.
سئوال این است طرح محدودیت فعالیت خبرنگاران که هفته ی گذشته در مجلس بررسی شد و با نظر مجلس رای نیاورد (۱)، متوجه کدام دیدگاه امام است. محدودیت پوشش رسانه ای آن چه در مجلس شورای اسلامی می گذرد و بر طبق قانون اساسی، تمام آحاد ملت باید متوجه آن باشند در راستای «راس امور بودن مجلس» است یا هم جهت با «عصاره فضایل» بود آن.
این که عده ای از نمایندگان رفتاری دور از شئون نمایندگی یا فعالیت سیاسی و اخلاقی دارند، این که نمایندگانی برای بیان مخالفت خود با پرخاش  قندان و ناسزا به سوی همدیگر پرت می کنند، این که در جلسات رسمی و علنی عکس های شخصی و یا حتی عکس هایی با زیرپیراهنی را به دیگر نمایندگان نشان می دهند، یا این که در جلسه پارلمان مشغول موبایل بازی و عکس گرفتن و توجه به مسایلی خارج از دستور هستند، واقعیتی است که بیش از مجلس به مردمی مربوط است که نمایندگان را انتخاب کرده اند.
مردم باید بدانند که نماینده منتخب شان رفتاری در شأن نماینده مجلس شورای اسلامی دارد؟ آیا به وظایف نمایندگی خود توجه می کند؟ آیا درکی از شرایط کشور دارد؟  یا …
و این خبرنگاران هستند که با عمل به اصل شصت و نه قانون اساسی (۲) و وظیفه ی حرفه ای خود  گزارشی از مجلس ارایه می کنند که خواست موکلین است؛ از سوی دیگر انتشار اخبار و رویدادهای متن و حاشیه مجلس به تمامی، قطعاً حمایتی است از «در راس امور بودن» مجلس.
ای کاش نمایندگانی که با حمایت برخی گروه ها چند دروه ای است که در مجلس حضور دارند، حداقل توجهی به بنیان و مفاهیم قانون اساسی جمهوری اسلامی می کردند و به جای تهیه طرح های محدود کننده فعالیت خبرنگاران با انجام «فریضه امر به معروف و نهی از منکر» رفتار و عمل همکاران خود را اصلاح کنند.
همان طوری که مردم از مجلس مطالبه دارند و مقام معظم رهبری بارها تاکید کرده اند، انتظار از نمایندگان مجلس شورای اسلامی این است که با درک شرایط کشور، الویت ها را در نظر بگیرند و سرمایه ی و  وقت مردم را صرف طرح های بی فایده به حال مُلک و ملت نکنند.

***
۱. براین اساس ماده ۱ طرح اصلاح موادی از قانون آیین‌نامه داخلی مجلس شورای اسلامی که توسط کمیسیون تدوین آیین‌نامه داخلی مجلس به تصویب رسیده بود، حضور تصویربرداران و عکاسان در جلسات علنی مجلس محدود می‌شد و آن‌ها فقط می‌توانستند در یک ساعت ابتدایی مجلس در صحن حاضر باشند. نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی  چهارشنبه ۹ اسفندماه  با ۱۱۷ رای موافق، ۴۵ رای مخالف و ۱۳ رای ممتنع با حذف ماده ۱ این طرح وضعیت حضور خبرنگاران در صحن علنی را به همان حالت قبلی باز گرداندند.
۲.  اصل شصت و نهم : مذاکرات مجلس شورای اسلامی باید علنی باشد و گزارش کامل آن از طریق رادیو و روزنامه رسمی برای اطلاع عموم منتشر شود. در شرایط اضطراری, در صورتی که رعایت امنیت کشور ایجاب کند, به تقاضای رئیس جمهور یا یکی از وزرا یا ده نفر از نمایندگان, جلسه غیر علنی تشکیل می شود.
مصوبات جلسه غیر علنی در صورتی معتبر است که با حضور شورای نگهبان به تصویب سه چهارم مجموع نمایندگان برسد. گزارش و مصوبات این جلسات باید پس از بر طرف شدن شرایط اضطراری برای اطلاع عموم منتشر گردد.

سرنوشت مبهم درآمدهای نفتی کردستان عراق؛ ۱۰ میلیارد دلار پول نفت کجا رفته است؟

صادق حسینی|منتشر شده در خبرآنلاین|بازنشرها:عصر خبر، بولتن، شفقنا، نیمروز: مسئله فروش مستقیم نفت توسط اقلیم کردستان عراق از جمله چالش های اساسی بین دولت محلی اربیل و دولت مرکزی بغداد بود. دولت محلی کردستان عراق علاوه بر برخورداری از ۱۸ درصد از بودجه کل عراق، خواهان درآمد نفت مناطق تحت کنترلش نیز می باشد در حالی که بر اساس قانون اساسی درآمد نفت باید به صندوق دولت مرکزی واریز شود و این کاری است که دولت اقلیم حداقل در سه سال گذشته انجام نداده است. چالش چندساله اقلیم با دولت مرکزی نیز در خصوص کرکوک به همین دلیل است: سیطره بر منابع عظیم نفتی.
نگاهی به عملکرد سیاسی مسعود بارزانی در ساحت داخلی(چالش دائمی با نوری مالکی و ماجرای پناه دادن به طارق الهاشمی) و خارجی(حمایت از تروریست ها و معارضان در سوریه) موید این است که او برای خود در منطقه «نقش بازیگری» قایل است.
ناپدید شدن ۱۰ میلیارد دلار پول نفت در کردستان عراق
سایت عصر ایران به نقل از یک سایت عراقی نوشت: اسنادی دولتی منتشر شده نشان می دهد در سه سال گذشته ۹۸.۸۱۰.۲۴۲ بشکه نفت به ارزش ۹ میلیارد و ۷۱۳ میلیون و ۷۰۹ هزار دلار در اقلیم کردستان عراق ناپدید شده است و اسناد و اطلاعات آن نه در وزارت دارایی اقلیم کردستان و نه در وزارت نفت دولت مرکزی عراق موجود نیست.
این سرآغاز مجموعه ای از واکنش ها و اطلاعات در خصوص قراردادهای نفتی اقلیم کردستان عراق بود.
اتحادیه میهنی کردستان عراق: اطلاعی از درآمد نفت اقلیم کردستان نداریم
عماد احمد، جانشین نچیروان بارزانی نخست وزیر دولت محلی اقلیم کردستان عراق و عضو حزب اتحادیه میهنی کردستان به روزنامه هاوولاتی (همشهری کردستان) گفت: با وجود ائتلاف ما با حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی (رییس اقلیم)، ابداً اطلاعی از فروش نفت اقلیم نداریم و نمی دانیم پول های حاصله از فروش نفت به کجا می رود؟ به کردستان که نمی آید.
قراردادهای بارزانی غیر قانونی است
روزنامه ئاوێنه‌نیوز ( آئینه نیوز) نیز در گزارشی نوشت: م. ع . یکی از اعضای کابینه محلی کردستان عراق اعلام کرده است بر طبق قانون اساسی عراق و قوانین کردستان هر قراردادی که بدون تایید پارلمان تنها به امضاء رییس اقلیم برسد غیر قانونی است.
همچنین ناسک توفیق حقوق دان برجسته کرد و عضو پارلمان کردستان عراق گفت: طبق ماده شماره ۲ قانون نفت و گاز مصوب سال ۲۰۰۷ در پارلمان محلی کردستان – امضا هر قراردادی نفتی – گازی در حیطه صلاحیت گروهی است و شخص رئیس اقلیم حق قانونی امضا هیچ قراردادی ندارد و این عمل بارزانی خلاف نص صریح قانون است.
با این وجود از سال ۲۰۰۷ مسعود بارزانی برای کشف و استخراج نفت بدون توجه به تذکرات دولت مرکزی عراق، قراردادهای متعدد و متنوعی امضاء کرده که هیچ شفافیتی ندارند و موجب تشدید اختلاف های اقلیم با حکومت مرکزی در بغداد شده است.
از سوی دیگر احزاب اپوزیسیون کردستان عراق مانند حزب گوران به رهبری نوشیروان مصطفی هم انگشت اتهام فساد مالی و تبارگرایی در این نوع قراردادهای غیرقانونی را به سمت رییس اقلیم دراز کرده اند.
آنها معتقدند بخش قابل توجهی از درآمد حاصل از این قراردادهای در بودجه اقلیم مشخص نیست و صرفا به حساب های شخصی مسعود بارزانی در اتریش، استرالیا، سوئیس و ایالات متحده واریز می شود.
هدف بارزانی خریدهای تسلیحاتی است
یکی از مقام های امنیتی کردستان عراق در گفتگو با خبرآنلاین با اشاره به سابقه فعالیت های مسلحانه بارزانی ها در این باره اظهار داشت: نفت و گاز جزو ثروت مردم عراق است و آقای بارزانی به اسم کردها، آن ها را به صورت شخصی می فروشد و نه تنها هیچ حسابی به حکومت مرکزی پس نمی دهد بلکه پارلمان و احزاب اقلیم کردستان نیز هیچ اطلاع و نظارتی بر درآمدها و نحوه هزینه آنها ندارند.
این مقام امنیتی با اشاره به سفر مسعود بارزانی به روسیه گفت: به نظر می رسد یکی از اهداف اصلی بارزانی از جمع کردن درآمد های نفتی همان طور که در مسکو اعلام کرده خریدهای تسلیحاتی است در حالی که این گونه قراردادها بدون تایید حکومت مرکزی قابل پذیرش نیست.
بارزانی خودکشی سیاسی کرده است
سایت کردی استاندارد (ستانده‌ر) نیز در تحلیلی نوشت: چند روزی است از سخنان جنجالی بارزانی مبنی بر خرید سلاح از روسیه در رسانه های منطقه منتشر شده است و کسی هم سوال نمی کند که چرا باید یک سخن غیرقانونی و بی ربط که ضد قانون اقلیم و خلاف قانون عراق و حتی سازمان ملل متحد است چنین گسترده پخش شود.
این سایت با انتقاد شدید از بارزانی افزود: طبق ماده ۴۱ – بند ۷ میثاق جهانی که هنوز هم عراق پایبند به بند ۷ می باشد و ماده ۲ میثاق ۶۸۸ شماره ۱۵۱۸ در مورخ ۲۴/۹/۲۰۰۳ شورای امنیت ملی یک گروه منتخب در کشور باید به خرید سلاح اقدام کند که تحت نظارت کل مقامات امنیتی – نظامی کشور باشد. اما سخنان بارزانی و اقدام ناشیانه وی که خلاف قانون عراق و نوعی ایجاد حساسیت در منطقه است «خودکشی سیاسی» قلمداد می شود و کردستان را به ناکجاآباد می کشاند.
حمایت از تروریست ها در سوریه
ازدیاد بی حد و حصر درآمد نفتی در اقلیم کردستان زمینه ساز «توهم بازیگری» شده است به صورتی که از آغاز درگیری های نظامی و تروریستی در سوریه، بارزانی در نقش «برادر بزرگ تر» سعی کرد با تسلیح و حمایت لجستیک گروه های کردی جدایی طلب و اعضای گروهک تروریستی جبهه النصره علیه سوریه، زمینه سقوط دولت دمشق را فراهم کند.
اسناد تاریخی حاکی از آن است که بارزانی ها در آغاز سال های ۱۹۸۰ از کمک های مالی حافظ اسد بهره مند بودند و در سوریه نیز دفتر سیاسی داشتند.
او که رویای عوام فریبانه کردستان بزرگ را در سر می پروراند به دنبال متحد کردن کردهای سوری علیه بشار اسد بود غافل از این که کردهای سوریه فریب ادعاها او را نمی خورند و تمامیت ارضی کشورشان را بر همه چیز ترجیح می دهند.
چنین بود که بارزانی حتی با صرف چندصد میلیون دلار از ثروت بادآورده نفت عراق نیز نتوانست توفیقی در این زمینه کسب کند و موجب ناراحتی کارفرمایان ترک و عرب خود شد.
به هر حال بارزانی با داشتن تشکیلات امنیتی و درآمدهای متنوع اقتصادی و نفتی بدون آن که خود را پاسخگو بداند، دوست دارد که خویش را در منطقه «نقش آفرین» ببیند اما عملکرد چندسال اخیر او نشان داد که نه تنها ظرفیت سیاسی نقش آفرینی در منطقه را ندارد بلکه اساساً هوشمندی بازیگری را نیز ندارد.

انتظار تلویزیون از برنامه های ورزشی مجیزگویی است

منتشرشده در خبرآنلاین| صادق حسینی: «زوایه» عنوان دوبرنامه چالشی از دو شبکه مختلف است. شبکه چهار مجله علوم انسانی «زوایه» را چهارشنبه ها به صورت زنده روی آنتن می فرستد و شبکه پنج مجله ورزشی «زوایه» را جمعه شبه ها پخش می کند.
اما این هر دو برنامه ی چالشی تلویزیون سرنوشتی یکسان نیز پیدا کردند. برنامه «زوایه» شبکه چهار به دلیل پخش اظهارات دکتر صادق زیباکلام و دکتر محمد منصور هاشمی دچار تغییر شد، دکتر عبدالله صلواتی مجری توانای آن از اجرای آن کنار رفت، ساختار آن با تغییرات اساسی روبرو شد و مخاطب خود را از دست داد و برنامه ورزشی «زوایه» نیز از این جمعه سرانجامی یکسانی یافت.
صرف نظر از برنامه نود، «زوایه» چندهفته ای بود که در کنار جنگ های ورزشی تلویزیون، جای خالی نقدِ مدیریت ورزشی را پر کرده بود. علی جوادی روزنامه نگار خوش نام ورزش کشورمان این برنامه را به صورت چالشی اداره می کرد تا با طرح نقدهای کاربردی در وانفسای تدبیر، کمکی به ورزش ایران شده باشد. حضور مسئولان و چهره های ورزش ایران و پاسخ به سئوال هایی که در برنامه های دیگر هیچگاه شاهد آن نبوده اند، نوید بخش فضایی بود که مردم به توانند مسئولان را بهتر به شناسند.
خداحافظی علی جوادی از مجله ورزشی «زوایه» نشان داد مدیران ورزشی تلویزیون نه تنها ظرفیت و تحمل بازخوردهای «نقد» را ندارند بلکه اساساً فاقد نگاه جدی به موضوعات ورزشی هستند و صرفاً به دنبال حاشیه ها می باشند.
رفتن جوادی از «زاویه» موید این نکته است که رویکردهای انتقادی در تلویزیون برخلاف رادیو به ویژه رادیو ورزش، ناشی از یک فرایند تصمیم گیری و سیاست گذاری نیست و قائم به فرد است. اگر سردبیر، مجری و تهیه کننده نسبت به رویدادهای ورزشی حساسیت داشته باشد، با نگاهی نقادانه به کنکاش و تحلیل رویدادهای ورزشی می پردازد و در غیر این صورت، برنامه ورزشی تبدیل به تریبونی برای خودنمایی رییس فدراسیون یا مسئول ورزشی می شود و اثربخشی اش را از دست می دهد.
نبود «نگاه نقادانه» و «پرداختن به حاشیه های بی اهمیت» متاسفانه تبدیل به روند جاری بیشتر برنامه های ورزشی تلویزیون شده است. «ورزش و مردم» آیینه ای است که نشان می دهد در سیما چنین برنامه هایی شانس دوام بیشتری دارند.

مهرعلیزاده مقصر حذف کرسی ایران در آی.او.سی

صادق حسینی{روزنامه اعتماد، صفحه ۱۵ شنبه ۲۸ بهمن  ۱۳۹۱ نسخهPDF پی.دی.اف }{بازنشرها: پارسینه، نامه۱- حذف کشتی از بازی‌های المپیک ۲۰۲۰ بدون تردید مهم‌ترین خبر ورزشی ایران بود که بازتاب‌های متعددی در پی داشت. علاوه بر محمد علی‌آبادی رییس کمیته ملی المپیک بسیاری از نخبگان جامعه ورزش همچون دکتر امیررضا خادم و دکترعلیرضا دبیر در واکنش‌های خود تاکید کرده‌اند اگر کرسی عضویت سیدمصطفی هاشمی‌طبا در IOC از دست نمی‌رفت، چه بسا می‌شد با بهره‌گیری از توان ایشان و ایجاد یک فراکسیون از اعضای هم فکر، به تغییر رای کمیته بین‌المللی المپیک اقدام کرد.

۲- با تشکیل دولت دوم اصلاحات، مهرعلیزاده که خود را برای ریاست سازمان گردشکری آماده می‌کرد به یک باره از سازمان ورزش سر درآورد. او که در دولت اصلاحات سرکار آمده بود با نگاهی اقتدارگرایانه اساسنامه دموکراتیک فدراسیون‌های ورزشی را تغییر داد و خود را به عنوان رییس مجمع فدراسیون نهاد تا بتواند با اقتدار «روسای فدراسیون‌های ناهماهنگ» را با «مدیران همراه» عوض کند. مهرعلیزاده که با صرف هزینه هنگفت با واگذاری طرح جامع ورزش کشور به چهره‌های دانشگاهی بدون عملکرد نظیر رضا قرخانلو عملا در حوزه زیرساختی نیز توفیقی نداشت، گام بعدی‌اش را برای تصاحب کمیته ملی المپیک برداشت و زمینه را برای فعالیت شورای معاونین سازمان به رهبری سردار محمد درخشان معاون حقوقی و رییس فدراسیون جودو مهیا کرد.

۳- شورای معاونینی که رضا قرخانلو، عیسی اسحاقی، مهدی قدمی و محمد درخشان چهره‌های متنفذش بودند به هاشمی‌طبا فشار آوردند که در انتخابات کاندیدا نشود و او نپذیرفت. سرانجام در حالی که مهرعلیزاده قسم جلاله خورده بود در انتخابات دخالتی ندارد اما هاشمی‌طبا در انتخاباتی پرحرف و حدیث در مقابل رضا قرخانلو معاون وقت سازمان تربیت‌بدنی شکست خورد و بهرام افشارزاده نیز جایش را به رییس خندان این روزهای فوتبال، علی کفاشیان داد. در نهایت هیات اجرایی منتخب و منسوب مهرعلیزاده در کمیته المپیک در کنار مدیریت مبتنی ساخت و ساز محمد علی‌آبادی در سازمان ورزش با ضعیف‌ترین حضور ایران در المپیک‌های دو دهه اخیر شاهکار المپیک ۲۰۰۸پکن را خلق کرد: تنها مدال طلای هادی ساعی و مدال برنز مراد محمدی و جایگاه پنجاه و یکمی.

۴- در گرماگرم انتخابات بسیاری از چهره‌های باسابقه و تحصیلکرده ورزش به محسن مهرعلیزاده تذکر دادند که برای حفظ کرسی ایران در IOC که با تلاش بیش از ۱۰ ساله به دست آمده، سیدمصطفی هاشمی‌طبا را به عنوان رییس افتخاری کمیته ملی المپیک اعلام کند که او هرگز نپذیرفت. مهرعلیزاده در اظهاراتی تامل‌برانگیز با تایید عملکرد خود به ایسنا گفت: «به نظر نمی رسد کسب یک کرسی در IOC مشکل باشد. با تلاشی که مسوولان جدید انجام می‌دهند، درصددیم تنها رییس کمیته عضو IOC نباشد، بلکه قهرمانان بنام ایران نیز صاحب کرسی شوند. برای عضویت جدید برقراری ارتباطات قوی حرف اول را می‌زند.» البته او هیچگاه پاسخ نداد که آن ارتباطات قوی چرا نتوانسته‌اند تنها کرسی ایران را بازگردانند!

۵- این داستان تلخ «ورزش ایرانی» است؛ ورزشی که به دلیل ضعف جامعه مدنی‌اش همیشه از مدیران سیاسی ضربه خورده است و می‌خورد. اگر سیدمحمد خاتمی رییس‌جمهور وقت و غلامعلی حدادعادل رییس مجلس هفتم نسبت به این اتفاق تلخ بی‌تفاوت نبودند و مسوولان و مقصران را بازخواست کرده بودند و اگر نمایندگان مجلس در کنار «طرح تثبیت قیمت‌ها» گوشه چشمی هم به ورزش داشتند، شاید امروز کرسی عضویت ایران در کمیته بین‌المللی المپیک پابرجا بود و می‌شد به واسطه آن با رایزنی و تلاش‌های فراوان کشتی را به بازی‌های المپیک بازگرداند.