دکتر سید محمد صادق خرازی در بخشی از گفتگوی خود با خبرآنلاین به دلایل عدم پیگیری پرونده ربایش امام موسی صدر به دست قذافی اشاره کرده است. این بخش از گفتگو را در زیر بازنشر می کنم.
تحولات لیبی نام امام موسی صدر را مجددا بر سر زبانها انداخت. شما اخیرا هم در یادداشتی به سرنوشت امام موسی صدر اشاره کردید. خانواده ایشان بر این اعتقادند که مسئولان کشور ما آنچنان که باید برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر همت به خرج ندادند. نظر شما در اینباره چیست؟
بخشهایی از سیستم سیاسی ایران در همه دولتهای بعد از انقلاب نمیخواست درگیر این موضوع شود و عناصری مانند مهدی هاشمی و افراد چپ سیاسی آن روز نا مهربانیهایی در قبال امام موسی صدر کردند که باید تاریخ نسبت به آن پردهبرداری کند.
پس از این واقعه، امام خمینی علاوه بر صدور اعلامیه و محکوم کردن این جنایت طی تلگرامهایی به یاسر عرفات و حافظ اسد از آنها خواستند که برای روشن شدن سرنوشت امام صدر و بازگشت ایشان با هرچه در توان دارند اقدام کنند. در مرحله حضور امام در پاریس نیز ایشان فرستاده ویژهای (صادق قطبزاده) را به لیبی اعزام کردند تا با سرهنگ قذافی درباره این موضوع مذاکره کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز حضرت امام خمینی با جدیت این مساله را دنبال کردند. ایشان بارها میفرمودند که : “آقای صدر را من بزرگ کردهام و جای ایشان در میان ما بسیار خالی است”.
تاثیر انقلاب اسلامی در لبنان و خروشی که در جامعه تشیع این کشور پدید آورد، تقریبا همه گروههای لبنانی و فلسطینی، از راست تا چپ و نیز اسرائیل و آمریکا و کشورهای عرب را به شدت نگران کرد. زیرا قدرت گرفتن شیعه بویژه در جنوب لبنان باعث میشد که از یک سو موازنه بین طوائف بر هم بخورد و بخصوص جناحها و سازمانهای چپ لبنانی و فلسطینی پایگاههای خود را بکلی از دست بدهند. به همین دلیل فعالیت گستردهای در ایران آغاز شد تا به هر قیمتی از اتصال جنوب لبنان به انقلاب اسلامی ممانعت شود و این روند تا ۱۹۸۲(۱۳۶۱) و خروج سازمانهای فلسطینی از لبنان به دنبال حمله گسترده اسرائیل و اضمحلال جناح چپ لبنانی ادامه یافت.
این تبلیغات از سوی جناحهای غیر اسلامی مانند حزب توده، منافقین (شخص رجوی) چریکهای فدایی خلق و نیز برخی از جناحهای مسلمان که قبلا در لبنان بوده و با سازمانهای فلسطینی بویزه فتح و جبهه خلق و جبهه دموکراتیک همکاری میکردند صورت میگرفت. در این میان نقش افرادی نظیرآقای جلال فارسی و مرحوم محمد منتظری بسیار پر رنگ بود.
محمد منتظری که سرهنگ قذافی را به شدت انقلابی میدانست و با جناحهای قومی و چپگرا در لبنان ارتباط نزدیکی داشت، با کمکهای مالی لیبی سازمانی موسوم به “ساتجا” تاسیس کرد و مجله “امید ایران” را به عنوان ارگان این سازمان انتشار داد. عمده فعالیت این سازمان و نیز نشریه وابسته به آن، تبلیغ برای سرهنگ قذافی و بدگویی از امام موسی صدر و ارگانهای شیعی در لبنان بود که سرگرد عبدالسلام جلود را به ایران آورد. به رغم مخالفت دکتر چمران با این کار، محمد منتظری و گروهش فرودگاه مهرآباد را اشغال کردند تا هواپیمای جلود را بر زمین بنشانند.
البته حضرت امام خمینی هرگز موافق سفر قذافی یا جلود به ایران نبودند و تاکید میکردند که اینها اگر میخواهند به ایران بیایند، باید آقای صدر را با خود بیاورند وگرنه آنها را نمیپذیریم. عملا نیز عبدالسلام جلود با وجود حدود یک ماه اقامت در قم نتوانست با حضرت امام ملاقات کند.
همه این سناریو ها را سفیر یاسر عرفات در تهران، هانی الحسن و سفیر قذافی سعد مجبر، هماهنگ و رهبری میکردند. با وجود اختلافات شدیدی که بین قذافی و عرفات در مورد راه حل مساله فلسطین وجود داشت و بارها حتی به اخراج نماینده عرفات از لیبی انجامید، این دو سفیر در تهران با یکدیگر کاملا هماهنگ عمل میکردند. چرا که یک هدف یعنی ممانعت از پیگیری مساله امام صدر را دنبال میکردند.
با توجه به قداستی که در آن زمان برای گروههای فلسطینی در ایران قائل بودند، همه درها به روی هانی الحسن باز بود و او می توانست بسیار موثر عمل کند. کار به جایی رسید که مرحوم صادق خلخالی به لیبی سفر کرد و در یک مصاحبه مطبوعاتی در لیبی با تمسخر گفت: “ببینید! من به لیبی آمدهام و بدون اینکه ربوده شوم به ایران بر میگردم!” که البته این مصاحبه آقای خلخالی تاثیر منفی بسیار بدی بر شیعیان لبنان گذاشت.
سعد مجبر و هانی الحسن که از طریق مهدی هاشمی و بسیاری دیگر در بیت مرحوم بازرگان رسوخ کرده بودند.، هرجا کم میآوردند به ایشان متوسل میشدند و با سوء استفاده از روابط کارهای خود را پیش میبردند،.
چنین بود که اقدامات متوقف شد و سالها طول کشید تا حقیقت سیاستها و افکار یاسر عرفات و معمر قذافی بر کادرهای انقلاب که در آن زمان اطلاعات زیادی هم نسبت به مسائل منطقه نداشتند روشن شود. دخالتهای نمایندگان این دو – هانی الحسن و سعید مجبر- در امور داخلی ایران، موضوعی است که نیاز به تحقیق و پژوهشی ویژه دارد. این در حالی است که حتی برخی از شخصیتهایی که تحت تاثیر آنها قرار نمیگرفتند، با این گمان که امام موسی را کشتهاند و پیگیری این مساله فایدهای ندارد نیز با بیتفاوتی حاضر نبودند کمکی به حل این مساله بکنند.