روح خدا؛پدر امت

نوشتن درباره امام هم سخت است و هم آسان و البته سخت بدان سبب که اختیار کردن واژگان در معانی برای توصیفش. حضرت روح الله که دوران های مختلفی را در عمر خود گذراند در حالی که متکلمی بی بدیل بود فیلسوف بود و عارف نیز هم. اگر در فقه به تبحر حکم می داد در فلسفه نیز صاحب اندیشه بود و فلسفه اش را با عرفان درآمیخته بود تا نزدیک تر با محبوب خود باشد. سالکی که دنیا در پیش چشمانش هیچ بود. او همو بود که آمدنش تعبیر انا فتحنا لک فتحا مبینا را در دل ایرانیان زنده کرد.

پدر پیر ما، مرشد ما، رهبر ما و امام ما، روح الله، روح خدا بود و پدر امت. به همان راحتی و سادگی که حرف می زد چنان پایه های اندیشه و احساست را بهم می ریخت در حالی که خیلی از حضرات و اعظام دانشگاه چنان پیچیده گویی را روش خود کردند که هم خود کمتر می فهمند و هم  دیگران.

روح خدا، پدر امت

اگر از من بپرسید کدام ویژگی های امام متمایزتر است، به تدبیر و اقتدار و روشن بینی ایشان اشاره می کنم. پدر مهربان ملت امام سفر الهی خود را وقتی شروع کرد که وضعیت کشور را به ثبات رسانده بود. حال ما مانده ایم و خاطرات و دلتنگی ها و دل مشغولی ها. ما مانده ایم و یاد روح الله. ما مانده ایم و بغض ترکیده در گرماگرم خرداد ۶۸. فی الواقع مایه مباهات ما بود که دوران امام را هرچند در کم سالی درک کردیم و به بضاعت اندکمان معیار خود را برداشته ایم.

خاطرات و زندگی همان دوران به من آموخت که تنها راه توسعه مادی و معنوی ایران و جامعه ایرانی بازگشت به اندیشه های ناب و روشن حضرت امام و در پیش گرفتن تدبیر و راهبرد امور مانند ایشان است، هرچند که با وضع کنونی مملکت این کار چه در ساحت اندیشه دینی و چه در دیگر ساحات سخت و صعب و نفس گیر است.

وب نوشتم را با یاد جمله ای که در دیداری خصوصی به سیدمحمد خاتمی گفتم پایان می برم: امام ما امام اخلاق بود و نه امام قدرت.
وصیت نامه الهی – سیاسی امام
امام و گل آقا، از زبان مرحوم صابری فومنی، اعتماد ملی
فتوای منتشر نشده و بی نظیر امام در مورد حجاب از زبان حجت الاسلام والمسلمین سیدهادى خسروشاهى

بغض آسما ترکید، دیشب

۱. ایام  فاطیمه و داغ همیشه تازه ما. جای شما خالی شب های گذشته را در منزل آق ممدصادق اعتمادسعید از روضه حاج علی آقای قربان بهره ها بردیم. امشب هم بعد از نماز مغرب در مسجد امیر حاج آقای علوی صحبت می کند و محمود کریمی حدیث شریف کساء می خواند. شعری زیبای زیر را هم امروز پیدا کردم.

 

 

 

قلبی شکسته بود، وضویی جبیره شد      سروی نشسته بود، عشایی و تیره شد
اشکی کنار پنجره غلتید، گر گرفت         آهی به روی آینه افتاد، تیره شد
پهلویی از شقاوت نامحرمی شکست        اشکی برای محرم دردی ذخیره شد
بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت     مردی تمام وسعت غم را پذیره شد
اف گفت بر سکوت بنی آدم آسمان          نسلی نگاه کرد، گناهی کبیره شد
امید مهدی نژاد

۲. روند مجادلات سیاسی کماکان ملال آور و در عین حال خنده دار دنبال می شود. سال های پیش که روزنامجات در عوج خود بودند و گفتمانی پاستوریزه داشتند، لمپن و شارلاتان خوانده شدند. گفتیم این هم تعبیری است و تعریفی.

چند روز پیش کلمات گوهر باری از دهان رییس دولت نهم مطرح شد که حالی بردیم: مردم ایران برای هارت و پورت غرب تره هم خورد نمی کند. خنده بر لبمان بود که همزمان با شکست یخ مذاکره با آمریکا، معاون خارج از گود و بحران آفرین احمدی نژاد که می خواست خود را ذوب در احمدی نژاد کند و هاله ای نور با عطری ویژه بسازد گفت: ما به حرف های خاله سوسکه (رایس) اعتنا نمی کنیم! راستی اگر این ادبیات و گفتمان و عمل، مصداق لمپن خویی و شارلاتان گرایی نیست، لابد ادبیات اصولگرایست دیگر.

۳. بالاخره دولت اصولگرا توانست در پرتو عنایات ویژه و خاص خود با آمریکا (استکبار جهانی قدیم) مذاکره کند و هزار البته که نه تنها آب از آب تکان نخورد بلکه تمام اصناف کفن پوش هم حمایت خود را اعلام کردند. جالب این که در این مذاکرات ۴ساعته حتی هیچ کلامی از چهار دیپلمات اسیر نشد و ظاهرا گفتند این مشکل دولت عراق است نه ایران. منطقی هم که  فکر کنید واقعا باید در این زمان مذاکره اتفاق می افتاد چه معنی داشت که هاشمی و خاتمی این یخ را بشکونن.

۴. روز گذشته با یکی از دوستان جلسه ای داشتم و در حین آن پرسیدم: راستی در کردستان خبری است؟ گفت: تحرکات گروه های قومی و ناراضی افزایش پیدا کرده است و دلیلش واضح : بیکاری و مشکلات اقتصادی. وقتی کردها می بینند که در در کردستان عراق وضعیت کار بهتر است و وضع خود را مقایسه می کنند طبیعی است که دوباره این گروه های فرصت طلب فعال شوند.

۵. دوستی فیلم برخورد پلیس با ارازل را نشان می داد. قطعا فیلم تاسف برانگیزی بود از این جهت که فردی بی دفاع در حالی که ۵-۶ نفر نیروی یگان ویژه که احتمالا از الوار صادر شده به تهران بودند باتوم را با اندام وی آشنا می نمودند. درست مانند تصاویری که برای زمانی از تلویزیون پخش می شد و مردم سرباز اسراییلی را که با باتوم پسرک فلسطینی بی دفاع را می زد به موج فحش و ناسزا می گرفتند.
در حالی که بر اساس قانون اساسی و قوانین بین المللی و حقوق بشر، پلیس و نیروی انتظامی تنها زمانی می تواند خشونت به خرج دهد که جرم در حال وقوع باشد نه این که فردی را از خانه بگیرند و آن کنند که برای روزها همه دیدند.

  

حقوق بشر اخ و بد و غربی است حقوق اسلامی که واضح و روشن است.
براستی که دولت نهم خوب هدف های خود را اجرا می کند و چهره ایران و ایرانی معاصر را هر روز تیره تر و بدتر از دیروز. 
یاد ایام کوی دانشگاه و کتک ها و ماشین ریش تراش و …… 

گزارش تصویری: ۱ ۲۳ ۴۵

ده سال با دوم خرداد

عکس: صادق حسینیده سال از دوم خرداد به چشم بر هم زدنی گذشت.  ده سال پیش در دوران تحصیل شکافی عیان بین دو طرف انتخابات در مدرسه به وجود آمده بود. شکافی که خاطره انگیز بود برای ما. دوستان دیگر هم که در مدارس خوب تهران تحصیل می کردند کم و بیش چنین وضعی داشتند. از صالح ربیعی و محمد گلزاری که در دبیرستان معلم آتشی افروختند تا ما که در مجتمع خواجه نصیرالدین طوسی جنجال ها ایجاد کردیم.

 

عکس: صادق حسینیده سال پیش با اعتقاد به حرکت فرهنگی و رویکرد ایمانی فرزند متعهد و باتقوای امام، بستر اندیشه ای ذهنمان را ساختیم و امروز با همان اعتقاد که فزون تر است تلاش می کنیم البته کماکام معتقدم کمی چاشنی خشونت لازم است!

دیروز هم که آقا مصطفی خبر داده بودند با اشتیاق رفتم و البته خیلی چهره های آشنایی دیدم از سیاسیون معتدل و غیر معتدل تا همکاران سابق.

سید مهربان و با اخلاق بر دستاوردها و برنامه های دوم خرداد تاکید نکرد که افکار عمومی خود بهترین گواه است تنها گفت: ما می خواهیم که جهان ما را به مهربانی بشناسد و نه از ما بهراسد.

اولین دهه دوم خرداد در جمع زیادی از طرفداران در حالی برگزار شد که هیچ اطلاع رسانی عمومی نشده بود.

عکس: صادق حسینی

دوم خرداد برای ما صرف نظر از یک انتخاب سیاسی، یک انتخاب فرهنگی نیز بود، انتخابی که در مقابل اندیشه دخالت و مدیریت تمام عیار در عرصه های فرهنگی، تدبیر اعتماد به مردم، آسان گیری و خوش خلقی در فرهنگ معمول شد.

در این دوره ی مهرورزی شاید مردم راحت تر متوجه وجه تمایزات این دو دیدگاه فرهنگی بشوند. دیدگاهی که همه مجرمند غیر از حلقه دوستان.

افزایش ممیزی های فرهنگی، افرایش خود سانسوری رسانه ها، مهرورزی در داستان حجاب و داستان هایی که خود شاهد آن هستید بهترین شاخص برای ارزیابی این دو رویکرد فرهنگی است.

به هر حال رویکرد اصلاح طلبی ای که نه در دام تجددخواهی و فرنگ نشینی بیفتد و نه در دام قشری گری و بازی سیاسی، رویکردی است که از اندیشه و خرد سرچشمه می گیرد و حتما از افراطی گری دوری می کند.

حجاب؛ برخورد نزدیک از نوع نهم

یکم- ایام برخورد با نسوان بی تقید روزهای ملال آور ایران را همچنان رقم می زند. تراژدی که بارها تجربه شده است باردیگر اما در قالب مهرورزی و رافت اسلامی گریبانگیر نسوان بی تقید را چنین گرفته است. در این باره پیشتر نوشته بودم اما بازهم چند نکته به ذهنم رسید:

 

اول: این نوع برخورد های حکومتی در نهایت موجب از بین رفتن فرهنگ امر به معروف می شود. برخوردهایی چنین عمومی که با انگشت نما کردن زنان خاتمه می یابد، در نهایت موجب از بین رفتن فرهنگ امر به معروف می شود و هکذا ازیاد منکر.

 

دوم: سئوال؟ به واقع همه نسوان بی تقید جزء باندهای تبهکار و مانکن اجاره ای و … هستند؟ این ادبیات که در توجیه برخوردها از سوی مسئولان استفاده می شود، بیانگر این واقعیت است که در دولت مهروز نهم همه مجرمند مگر خلافش ثابت شود. چنین اظهارات پوچ و احمقانه ای به واقع در شان چه کسانی است؟

سوم: بازدید و دست بوسی شتاب زده فرمانده ناجا نشان جایگاه متزلزل طرح بین مردم است. جایی که حتی دینداران از این نوع برخورد گله مندند برای موجه نشان دادن کار ناگریز به مراجع رجوع می شود و از آنان هزینه.

روز گذشته حوالی میدان ولی عصر بودم، یگان های پلیس را دیدم که در کوچه ها موضع گرفته بودند. آن طرف تر مامورانی بودند که به مردم تذکر می دادند و دورترش مردمانی نظاره گر که گاه پوزخند و گاه قهقه می زدند.
آبا این همان مکتبی است که آبروی مسلمانش از مکه بالاتر است؟
تصور کنید چه جملاتی بین دو طرف رد و بدل می شود:
برادر یا خواهر ارشادگر:خواهر! اون جای شما از حد متعارف مشخص تر؟ خواهر: حد متعارف اونجام چقدره؟برادر:  n سانتی متر. خواهر: می شه یه جوری نشون بدید که متوجه بشم. برادر با دست اشاره ای می کند و خواهر متوجه می شد که از این به بعد اونجاش باید چه جوری باشه.

دوم- بوسه احمدی نژاد بر دست معلم کودکی خود، البته از آن جهت تامل بر انگیز است که گفتند: دیدار اتفاقی بود! به همین جهت خانم معلم چنین دستکش بت شکنی دست کرده بود.

با این حال از خواندن موضع احمقانه روزنامه حزب الله خیلی خندیدیم. آنجا که این حرکت را با آغاز فعالیت مسیحیان در سست کردن ایمان مسلمانان اندلس یکی دانسته بود.

هر کسی الا خران این روزنامه می فهمد که در این کار هیچ ربحی نمایان نیست و سپاسی است از تلاش معلم ! راستی شما معلم کلاس اول یا معلمین دبستان خودتون را به یاد دارد؟

سوم- اصولاْ آدم بدبینی نیستم اما این جریان نشریات دانشجویی و توهین آنها با ساحت قدسی اسلام به نظر یه مقداری مشکوک است. از اون جهت که واکنش به آنها در مقابل سئوالات توهین آمیز وزارت آموزش و پرورش دولت نهم اصلا قابل ملاحظه نیست. به قولی عمل و عکس العمل با هم نمی خواند. به نظر می رسد با این اتفاق ناگوار علاوه بر بهم ریختن فضای عمومی دانشگاه ها، بستر برخورد با دانشجویان نیز فراهم می شود.

دیدار با خاتمی

. یوم الارباع ماضی مورخ ۵ اردیبهشت به همراه مهمانانی از ترکیه بعد از این که نماز را در حسنیه جماران به جماعت خواندیم به دیدار سیدمحمد خاتمی رفتیمدیدار با خاتمی.
سیدمحمد خاتمی با رویی خوش و همچون همیشه خندان مهمان را پذیرفت. ابتدا به انگلیسی، بعد عربی و فارسی و ترکی  صحبت ها آغاز شد. در کنار مهمانان صادق خرازی هم در جلسه حضور داشت.
دوستان ترک ابتدا نمایی از فعالیت های فرهنگی خود ارایه دادند و سپس رییس موسسه گفت و گوی تمدن ها گفت: در دنیای امروز نمی توان منتظر دولت ها بود تا ارتباطات فرهنگی را به پیش ببرند. نهادهای مردمی و غیر دولتی باید پیشگام ارتباطات فرهنگی باشند.
ایشان همچنین بر لزوم فعالیت NGOهای فرهنگی و آموزشی تاکید کرد و افزود: با ارتقا سطح فرهنگ و آموزش بستر گفت و گو مهیا می شود.
سیدمحمدخاتمی گفت: برای تبلیغ اسلام باید ابتدا خود اسلام را شناخت.
در پایان دیدار هم دوستان ترک یک جلد قرآن نفیس که تنها سیصد نسخه از آن در جهان منتشر شده است به ایشان اهدا نمودند.
….
اما بعد از دیدار و بعد از ظهر که حتی ورزش می کردم، حزن عمیقی در من زنده شد. می اندیشیدم چطور شخصیتی چون خاتمی مورد  اقبالی جهانی است آن وقت در کشور خودش حتی اخبارش کاملا غرض ورزانه منتشر می شود، اگر منتشر شود. چقدر خوب از سرمایه های معنوی فرهنگ ایرانی در ایران حمایت می شود.
۲. بعد از مدت ها تیتری خواندم که واقعاً جایزه دارد. این تیتر مربوط به خداحافظی شورای شهر دوم تهران بود که در صفحه اول  روزنامه جام جم چهارشنبه چاپ شده بود:     بهشت؛ آنها که ماندند، آنها که رفتند!