روایت ساواک از سرنوشت امام موسی صدر: از قذافی ۵۰ میلیون دلار کمک گرفت! در بازجویی عوامل امنیتی لیبی سکته قلبی کرد

کتاب در دامگه حادثه گفتگو با پرویز ثابتی معاون امنیت داخلی سازمان اطلاعات و امنیت ایران در دوره پهلوی دوم، ساواک، به کوشش عرفان قانعی فرد اواخر سال ۱۳۹۰ منتشر شد که ناگفته ها و اطلاعات و ادعای های فراوانی از چهره ها و وقایع دوران ۳۷ ساله سلطنت محمدرضا شاه پهلوی را بازگو کرد. نظرات وی درباره دکترعلی شریعتی و شهید مظلوم دکتر بهشتی بیش از سایر موارد بازتاب داشته ، اما روایت وی درباره امام موسی صدر در فضای رسانه ای تاکنون منتشر نشده است.
۹ شهریور امسال، ۳۴ سال از ربایش امام موسی صدر گذشت و در این سال ها اظهار نظرهای متفاوتی درباره سرنوشت ایشان بیان شده است، اما در تمام این اظهارات هیچ نظری از ساواک از سرنوشت امام موسی صدر منتشر نشده بود و این پرویز ثابتی معاون وقت امنیت داخلی ساواک بود که برای نخستین بار در گفتگوهایش با قانعی فر سرنوشت امام را شرح داد. با این وجود هنوز  نیز اخباری از سرنوشت امام منتشر می شود.
ثابتی در بخش اول کتاب، ایران در دامگه حادثه،  با اشاره درگذشت علامه  عبدالحسین شرف الدین رهبر شیعیان لبنان و درخواست شیعیان از علمای قم و آیت الله بروجردی، در سال ۱۳۳۸ مدعی است: تیمور بختیار (نخستین رییس ساواک) به سید احمد طباطبایی(نماینده قم در دوره ۱۹ مجلس و دوست بختیار) ماموریت داد تا  فرد واجد صلاحیتی  را در نظر بگیرد که مورد تایید آیت الله بروجردی باشد و او هم سید موسی صدر را برای این کار نامزد کرد و ساواک توانست موافقت آیت الله بروجردی را جلب و با اعتبارات قابل توجه موسی صدر را عازم لبنان کند. موسی صدر چون فرد لایق و کاردانی بود توانست در مدت کوتاهی رهبری شیعیان لبنان را با عنوان امام موسی صدر به دست آورد. (صفحه ۱۱۷)
پرویز ثابتی در بخش دوم کتاب خود، سیاست امنیتی در برابر مخالفین، درباره امام موسی صدر چنین می گوید: یکی از بستگان موسی صدر به نام صدرعاملی، عضو سازمان مجاهدین خلق بود که در سال ۱۳۵۰ دستگیر شده بود. در آن سال موسی صدر، در آخرین سفر خود به ایران با شاه ملاقات کرد و درخواست کمک مالی نمود که شاه با قسمتی از درخواست او موافقت کرد.  با من نیز ملاقاتی داشت و در این ملاقات درخواست کرد به آزادی و قوم و خویش او، صدر عاملی کمک کنم و من هم چون این شخص نقش مهمی در مجاهدین نداشت و تازه به آن ها پیوسته بود، ترتیب آزادی وی را دادم. من از کمک او (امام موسی صدر) به مجاهدین خلق برای پیوستن به گروه های فلسطینی و آوردن مصطفی چمران از آمریکا به لبنان و همکاری با  او از موسی صدر گله و انتقاد کردم و چمران را عامل آمریکایی ها (!) و مصر خواندم که موسی صدر، کمک به مجاهدین را تکذیب و از چمران دفاع کرد.
پس از بازگشت موسی صدر به لبنان، سرلشکر قدر سفیر ما در بیروت، تلگراف ها و گزارش های متعددی برای شاه فرستاد که موسی صدر دشمن شاه و ایران است و نباید به وی کمک شود و تا آن جا که من اطلاع دارم، کمکی ارسال نشد. من هم از این که موسی صدر با ما صادق نبود، با منصور قدر هم عقیده بودم چون هدف های موسی صدر با سیاست های شاه در منطقه، همخوانی نداشت.
موسی صدر مبلغ ۵۰ میلیون دلار از معمر قذافی، کمک دریافت کرده بود که سازمان امل، عملیات نظامی در خاک اسراییل به عمل آورد ولی صدر و چمران کمترین عملیاتی علیه اسراییل انجام نمی دادند.
موقعی که قذافی در سال ۱۹۷۸ به مناسبت دهمین سال کودتای لیبی او را به تریپولی –طرابلس- دعوت کرده بود، پس از یک برخورد بد با قذافی، قذافی دستور داده بود که عوامل سازمان اطلاعات لیبی، از وی درباره چگونگی استفاده از این کمک بازجویی کنند. موسی صدر که «………» در حین بازجویی عصبی شده و دچار سکته قلبی گشته و فوت می کند. قذافی مجبور می شود ۲ نفر از همراهان او را نیز از بین برده و ادعا کند که و همراهانش به هواپیمای آلیتالیا به رم رفته اند.
دلیل این که هنوز خانواده صدر، امیدوارند که موسی صدر زنده باشد این است که پس از انقلاب، سید رضا صدر (برادر امام موسی صدر) در سوریه با حافظ اسد ملاقات و از وی می خواهد درباره تعیین سرنوشت برادرش مداخله کند. اسد هم به او می گوید:« معمر قذافی، میهماندار خوبی است و از برادرتان مراقبت می کند و به موقع آزاد خواهد کرد.» (صفحه ۲۵۸)
پیوند مرتبط: نقد و واکنش ها به کتاب در دامگه حادثه

دسته‌هادسته‌بندی نشده