درباره توافق نامه ژنو؛ «نه» ایران و غرب به اشتباه محاسباتی

Untitled-3

عصرایران ؛ سید صادق حسینی: بازنشر: انصاف نیوز، عصر خبر؛ پارسینه؛ آینده آنلاین؛  امروز در مقابل اکثر ایرانیانی که از گشایش در پرونده هسته ای و به ثمر نشستن مذاکرات خوشحال هستند، تعداد اندکی نیز خشمگین شده با پراکندن موج نفرت و ناامیدی به تلاش های انجام شده واکنش نشان می دهند و طرف دیگر را متهم به غوغاسالاری و هیاهو می کنند.

در کنار این واکنش ها که پویایی جامعه ایرانی را نشان می دهد، نکته ای وجود دارد که کمتر به آن پرداخته می شود، نکته ای که توجه به آن موجب فهم صحیح تر توافق نامه تاریخی ژنو دارد. توافق نامه ای که یک طرفش «ایرانِ بزرگ» است و طرف دیگرش قدرت های نظامی و اقتصادی شرق و غرب جهان.

برای فهم بهتر این نکته اشاره به یک اصطلاح سیاسی ایرانی لازم است: «اشتباه محاسباتی»!

مرور سریع حوادث نشان می دهد غرب بعد از توافق نامه سعدآباد، با طمع احساس کرد می تواند از ایران امتیاز بیشتری بگیرد اما در عمل ایران نه تنها امتیازی به آنها نداد بلکه مسیر توسعه فناوری هسته ای صلح آمیز خود را با جدیت دنبال کرد و این یکی از «اشتباه های محاسباتی» غرب بود.

محمد البرداعی دبیرکل پیشین آژانس انرژی اتمی که از ابتدای اوج گیری پرونده هسته ای ایران یکی از بازیگران اصلی این پرونده بوده است در کتاب خاطرات خود به نام عصر فریب با اشاره به رویدادهای آن دوره و رد مفاد اجرایی آن توسط ترویکای اروپایی می نویسد: «به دلیل مخالفت آمریکا، چنین پیشنهادی جامه عمل نپوشید و محقق نشد که نتیجه اش غیر قابل اجتناب و قابل پیش بینی بود، افزایش شروط و سهم خواهی بیشتر: ایران به عملیات تبدیل اورانیوم و بعدها به غنی سازی ادامه داد، هرچه زمان بیشتر می گذشت، قیمت ایران هم افزایش می یافت.»

«اشتباهات محاسباتی» البته از هر دو سوی این پرونده دنبال می شد، در این سو رییس جمهور وقت قطع نامه های شورای امنیت را «کاغذ پاره» خواند و با بی اهمیت دانستن آن ها خواست تا غرب آن قدر قطع نامه بدهد تا «قطع نامه دانش پاره شود» و در حالی که تحریم ها تاثیرات خود را می گذاشتند، محمود احمدی نژاد می گفت «آب را بریزید جایی که سوخته». او با این ادبیات و عمللکردش «اشتباه محاسباتی» مرتکب شد که هزینه گزافش را همه مردم و نظام پرداختند.

در بخش دیپلماتیک هم مذاکراتی که از سوی دولت محمود احمدی نژاد توسط سعید جلیلی و تیم اش راهبری می شد، دستاوردی قابل اعتنایی نداشت تا جایی که علی اکبر ولایتی دیپلمات کهنه کار و مورد وثوق مردم و نظام در مناظرات انتخاباتی ۱۳۹۲ خطاب به جلیلی گفت: «دیپلماسی این نیست که در کشورهای دیگر خطابه بخوانید!» نگاهی به بسته پیشنهادی ارایه شده توسط تیم هسته ای دولت قبل در سال ۱۳۸۸ و توافق نامه امضاء شده در ژنو نشان دهنده روند نه چندان مفید آن گفت و گوها است.

اما از روزی که ایران گردش سانتریوفیوژهایش را در مقابل راهبردهای کاسب کارانه غرب با حدود ۱۵۰ سانتریفیوژ آغاز کرد تا امروز که ۱۸.۰۰۰ سانتریوفیوژ فعال دارد با وجود تحریم های ظالمانه غرب، اتفاقاتی افتاده است که دو طرف این پرونده سیاسی را به توافق نامه ژنو رسانده است.

ایران پاسخ تحریم های غرب را با خیز هسته ای و سرعت بخشیدن به بخش فناوری آن داد که نتیجه اش بومی شدن دانش هسته ای، افزایش و ارتقاء سانتریفوژ ها وغنی سازی ۲۰درصدی اورانیوم بود و غرب نیز با سخت تر کردن تحریم ها علیه ایران برنامه خود را دنبال کرد.

اکنون دو طرف با نگاهی به تجربه بیش از ۱۰ ساله مذاکرات هسته ای که فراز و فرودهای متعددی داشته، اراده شان این است که دوباره مرتکب «اشتباه محاسباتی» نشوند و گام به گام از دیوار بلند بی اعتمادی بگذرند.

ایالات متحده ای که به نوشته محمد البرادعی با شعار «حتی یک سانتریفیوژ هم نه» و راهبرد «تعلیق تمام برنامه هسته ای قبل از مذاکرات» پرونده هسته ای ایران را دنبال می کرد، امروز به جایی رسیده است که وزیر امورخارجه خود را برای توافق به ژنو می فرستد در حالی که ایران با ۱۸۰۰۰ سانتریفیوژ فعال برنامه هسته ای اش را همچنان پر قدرت دنبال می کند.

غرب می داند در صورت بدعهدی در اجرای توافق نامه ژنو نه تنها چیزی به دست نمی آورد بلکه سرعت ایران را در مسیر توسعه فناوری صلح آمیز هسته ای خودساخته و متکی بر دانش بومی افزایش می دهد و از آن مهم تر اعتماد ایرانیان را برای مدت زیادی از دست می دهد.

به نظر می رسد غرب باید فهمیده باشد که تکرار «اشتباه محاسباتی» اش در مورد ایران چه دستاوردهای تلخی برایش می تواند به همراه داشته باشد و به همین دلیل با وجود همه کارشکنی های افراطیون، کاسبان تحریم و فشار اسراییل تلاش دارد این توافق نامه و گفت و گوهای جامع بعد از آن را به سرانجام مطلوب برساند.

متن کامل بسته پیشنهادی ایران به ۱+۵ در دوره سعید جلیلی چه بود؟
  ترجمه رسمی متن کامل توافقنامه هسته‌ای ایران و ۱+۵

جامعه ورزش فرصت‌شناس باشد

صادق حسینیسید صادق حسینی، روزنامه ایران یک شنبه ۳ آذر ۱۳۹۲: دکتر محمود گودرزی نخستین ورزشی‌ای بود که از مجلس با رأی بالا گذر کرد و دیروز بر صندلی وزارت نشست. وی که از تجربه مواجهه مجلسیان با وزرای سلفش درس‌های فراوانی گرفته بود با مشورت و کمک گرفتن از تمام ظرفیت‌ها و انتخاب راهبرد صحیح، از خود دفاع جانانه‌ای کرد و توانست رأی اعتماد بالای مجلس را کسب کند.
هرچند که برای جامعه سیاسی، دکتر گودرزی وزیری است در تراز سایر وزرای کابینه دولت تدبیر و امید اما برای جامعه ورزش، وی کسی است که باید به امیدها و آرزوهای بحق جامعه ورزش جامه عمل بپوشاند.
برای جامعه ورزش گودرزی وزیری است که به نگاه سیاسی در ورزش پایان می‌دهد، فدراسیون‌های ورزشی را براساس نزدیکی مواضع سیاسی شان به گروه‌ها و جریان‌های سیاسی از منابع مالی و حمایتی منتفع نمی‌کند، رؤسای فدراسیون‌ها را به دلیل حضور یافتن یا نیافتن در جلسات برکنار نمی‌کند، ورزش را به حیاط خلوت سیاسیون تبدیل نمی‌کند؛ وقت و توان و فرصت ورزش را معطل دو تیم باشگاهی نمی‌کند و از همه مهم‌تر با حاکم کردن برنامه محوری به روزمرگی در ورزش پایان می‌دهد و نشان می‌دهد مدیریت ورزشی بدیهیات و شاخص‌هایی دارد که تفاوت‌های اصولی و اساسی‌ای با سایر انواع مدیریت دارد.
در این سو اما جامعه متکثر و متنوع ورزش باید در کنار نقد منصفانه با تمام توان از وزیر ورزشی که برآمده از جامعه ورزش است حمایت کند چرا که موفقیت دکتر گودرزی موفقیت جامعه ورزش و خدای ناکرده ناکامی او ناکامی ورزشیان است.
گودرزی که نشان داده چهره‌ای مشورت پذیر است اگر بتواند در پایان دوره وزارتش، مدیریت موفق، کارآمد و مؤثری داشته باشد، تراز مدیریت ورزشی را در کشور بالا می‌برد و سنگ بنای حضور مدیران تخصصی ورزش را محکم می‌کند.
به دیگر سخن مدیریت موفق دکتر گودرزی می‌تواند ورزش را از گزند حضور مدیران سیاسی در امان نگاه دارد، وزارت ورزش را به یک وزارتخانه تخصصی تبدیل کند و فرصت انتخاب وزیران ورزشی را فراهم کند. جامعه ورزش که سال‌ها برای حضور یک ورزشی در رأس هرم مدیریتی‌اش تلاش و مبارزه کرده حال که این فرصت توسط رئیس جمهور روحانی فراهم شده است باید فرصت‌شناس باشد و نشان دهد با وجود همه تفاوت آرا و نظرات اما برای موفقیت نخستین وزیر ورزشی وزارت ورزش و جوانان دولت جمهوری اسلامی ایران وحدت نظر دارد و تلاش می‌کند.

مورد عجیب ورزش ایران؛ یکشنبه ابری مجلس

صادق حسینیعصر ایران؛ سید صادق حسینی: رییس جمهور به میانه ی سخنرانی خود برای دفاع از سومین وزیر ورزش و جوانان دکتر سید نصراله سجادی رسیده است: ما به خاطر فشار تحریم نیست که پای میز مذاکرات نشسته‌ایم. شما اگر یادتان باشد، در سال ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۲ و مخصوصاً ۲۰۰۳ ایران پای میز مذاکرات نشست، تحریمی در کار نبود و مصرانه به مذاکرات منطقی خود ادامه داد.در درب شمالی مجلس، چند خانم چادر پوش که روی چادرشان کفن پوشیده و برخی شان پوشیه بسته اند و کودکانی همراهشان است، زیر آسمانِ گرفته تهران جمع شده اند و پلاکاردهایشان را آماده می کنند.

هماهنگی انجام می شود؛ وارد مجلس می شوم، چندنفری از دوستان قدیمی و خانوادگی به همراه صالح و محمد پسران دکتر سجادی نشسته اند، از روسای فدراسیون ها و ورزشکارانی که در دفعات قبل بعد از نطق کف و سوت کشیدند خبری نیست، مازیار ناظمی مدیرکل جدید وزارت ورزش که این روزها رکورد دار تلاش برای وزیر کردن و رای اعتماد نگرفتن است هم با همکارانش آمده است.

در ذهنم برای نصراله سجادی یا به قول دوستانش «نصیر» ۱۳۰ تا ۱۴۰ رای می شمرم. از دکتر مهرزاد حمیدی دوست ۴۰ ساله دکتر می پرسم: چند رای می آورد؟ نگاهش را تیز می کند، مجلس نشینان را نظاره می کند و می گوید: ۱۸۰ رای داریم؛ چند شب قبل ترش نیز رضا قرخانلو در جلسه ای گفته بود: مجلس برای رضای خدا کار می کند و به همین دلیل سجادی حداقل ۲۲۰ رای دارد!

سجادی دفاع خطی خود را با صدای آرام و نه چندان رسا و نه چندان هیجان انگیز به پایان برده است.

– دوستان بفرمایند بنشینند سرجایشان، بفرمایید آقایون! می خواهیم رای گیری کنیم؛ حاضرین ۲۳۸ نفر، برگه های رای را توزیع کنید.
این ها را علی لاریجانی با حالتی خنثی می گوید.

برگه های رای جمع شده در هیات رییسه در حال شمارش است، نماینده ای می آید و به یکی از خبرنگاران پارلمانی با اشاره و زبان بدن با حسی شادمانه می فهماند که سجادی رای آورده است.

تعداد آرا ۲۵۳ نفر، آرای موافق۱۲۴ رای، آرای ممتنع۲۲ رای و آرای مخالف۱۰۷ پس مجلس به آقای سیدنصرالله سجادی رای اعتماد نداد.ز این ها را هم علی لاریجانی با حالتی خوشحال از پایان یافتن جلسه ای کسل کننده می گوید.

در این سو، چهره ها یخ زده، ابروها درهم و بی حالی نمایان است. صالح و محمد که تا آقازادگی ۳ رای کم داشتند(!) به سرعت کت هایشان را می پوشند و می روند. در اندکی زمان امیدهای زیادی بر باد رفت: نشستن یک چهره انقلابی، پاک دست، اصولی، مخلص و تحصیل کرده ورزش بر مسند وزارت ورزش و جوانان، چرخش مدیران ورزشی و ستادی به تبع آن و آغاز تحول در ورزش.

خبرنگاران پارلمانی لبخندزنان و به سرعت از جایگاه خارج می شوند تا به مصاحبه ها برسند برای آن ها این هم یک جلسه بود مانند جلسات دیگر.

از مجلس که خارج می شوم، فضا همان است ابرها بازتر و ترافیک بیشتر شده است. زنان چادرپوش کفن بر تن حالا توجه پلیس و چند رهگذر را به خود جلب کرده اند. آن ها برایشان هر چه مهم بود، رای آوردن و نیاوردن سیدنصراله سجادی برای وزارت ورزش و جوانان قطعا مهم نبود. آن ها با هیجان فقط مقواهای خود را در هوا می چرخاندند: چرا مسئولین به احکام شرع توجه نمی کنند!

   مورد عجیب ورزش دکتر سجادی

از ظهر یکشنبه ۵ آبان که صالحی امیری رای اعتماد نگرفت تا ۱۲ آبان که دکتر سیدنصراله سجادی از سوی رییس جمهور معرفی شد و تا یک شنبه ۱۹ آبان۱۳۹۲، روز رای اعتمادش اتفاقاتی در ورزش ایران افتاد که اگر نگوییم بی سابقه، به طور قطع کم سابقه بود است.

جامعه ورزش جامعه ای متنوع و متکثر و در عین حال با صنوف مختلفی است که در پویایی ویژه ای(!) هیچ یک همدیگر را قبول را ندارند. دانشگاهی ها، مدیران، روزنامه نگاران، مربیان، ورزشکاران و داوران نه تنها حرف هیچ صنف دیگری را قبول ندارند بلکه حرف هم صنف های خود را نیز قبول نمی کنند و مدام بر طبل مجادله و محاجه می کوبند.

در کنار این که از سال ۱۳۸۰ ورزش جایگاه رفقای بدون پست مانده رؤسای جمهور بوده، عدم تحمل همدیگر و نبود نگاه صنفی از اصلی ترین دلایل تحمیل مدیران سیاسی به ورزش است. ورزشی ها نشان داده اند برای حذف همدیگر هرکاری می کنند و حاضرند همدیگر را به قیمت تحمل یک مدیر سیاسی از صحنه به در کنند.

«مورد عجیب دکتر سجادی» از همین نشات می گیرد که در حالی که او چه درست و چه نادرست از هیچ شخص و گروهی نخواست تا برای رای اعتماد او تلاش و رایزنی کنند، اما جمع های مختلف ورزشی ها به صورت خودجوش برای کسب رای اعتماد او با تشکیل جلسات متعدد  رایزنی های گسترده ای انجام دادند.
این شاید برای اولین بار بود که همزمان دانشگاهی ها، مدیران، روزنامه نگاران، ارزشی ها و متنفذین برای رای گرفتن دکتر سجادی از مجلس تلاش می کردند.

فراهم کردن امکان دیدار و ارایه نظرات ایجابی به چهره های با نفوذ مجلس از جمله احمد توکلی، باهنر، جلالی، حسینیان، ابوترابی و نمایندگان استان ها و فراکسیون های قومیتی و تخصصی همه و همه نشان داد که ورزشی ها می توانند و باید از توان هم افزایی خود حول موضوعات اصلی ورزش استفاده کنند.

هرچند که رای نیاوردن دکتر سجادی برای ورزش ایران تلخ بود اما این تجربه نشان داد که جامعه مدنی ورزش باید با تقویت و ارتقاء جایگاه خود، مسایل اصلی و فرعی ورزش را تفکیک و حول مسایل اصلی وحدت نظر داشته باشند. به عنوان نمونه ای قابل توجه جامعه ورزش می تواند از تجربه جامعه سینما بهره گیرد، جامعه سینما نیز مانند ورزش متکثر و دارای صنوف مختلف است، اما آن ها در خانه سینما اختلافات را کنار می گذارند و حول مسائل اصلی  اتفاق نظر دارند، چرا ورزشیان چنین نمی کنند؟

اگر جامعه ورزش می تواند حول وزیر شدن یک چهره از خودش متحد و هم نظر شود، چرا این تجربه را تکرار نکند؟ چرا در بخش های دیگر مثلا در فدراسیون ها این تجربه را تکرار نکند؟ چرا درباره انتخابات آتی کمیته ملی المپیک حول چهره های ورزشی در مقابل سیاسیون این تجربه را تکرار نکند؟

فردا ورزش ایران در توالی یک شنبه های پارلمانی- ورزشی آبان، نظاره گر جلسه رای اعتماد مجلس به وزیر پیشنهادی دیگری است. یکشنبه بیست و ششم، آخرین یک شنبه آبان ماه ۱۳۹۲ برای ورزش ایران از دو حال خارج نیست: یا مجلس به محمود گودرزی  رای اعتماد می دهد، یا او را دارای صلاحیت لازم نمی داند و به او اعتماد نمی کند.
امید که دکتر گودرزی بتواند از خوانِ سخت مجلس سربلند بیرون بیاید اما اگر او از مجلس رای اعتماد نگیرد، جامعه ورزش باید مصرانه روی خواسته های خود که بالاخره بعد از ۲ وزیر پیشنهادی از سوی رییس جمهور روحانی شنیده شده پافشاری کند و گزینه ی پنجم نیز از جامعه ورزش باشد.

نخستین وزیر ورزشی روحانی

سیدصادق حسینی، روزنامه اعتماد، دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲؛ بازنشر: عصر ایران، عصر خبر؛  ورزشی که با بحران مالی روبه‌رو است، روزهای پرتلاطمی را پشت سر می‌گذارد. ورزشی که با روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید»، امیدوار بود یکی از خانواده خود را بر مسند وزارت بنشاند. ورزشی‌ها از خود می‌پرسند چرا نظام که برای تربیت مدیران و متخصصین ورزشی بیش از ۳۰ سال هزینه کرده و زمینه کسب تجارب گرانبهای ملی و بین‌المللی را برایشان مهیا کرده است از یک مدیر ورزشی برای وزارت ورزش بهره نمی‌گیرد.
به عبارت دیگر جامعه ورزش معتقد است: همان‌طور که پذیرفته نیست یک شخصیت غیرمتخصص بر مسند وزارت خارجه، بهداشت یا نیرو بنشیند، سوال‌برانگیز است که چرا چهره‌های سیاسی و امنیتی یا دوستان و رفقای به دور از پست مانده روسای جمهور بر مسند وزارت ورزش می‌نشینند.
با این اوصاف محمد شریعتمداری که برای انتخاب وزیر ورزش سرپرست شده بود، بعد از رایزنی با سیدمصطفی هاشمی‌طبا که این روزها همه او را به شیخوخیت ورزش قبول دارند، با نامزدهای وزارت یک به یک گفت‌وگو کرد که از جمله آنها می‌توان به دکتر سیدمحمد حسین رضوی، دکتر سیدنصرالله سجادی، دکتر محمود گودرزی و مهندس سعید فائقی اشاره کرد. با این حال شریعتمداری در مذاکراتش گفته بود: البته چهره‌های سیاسی نیز مطرح هستند!
اعتراض‌های پراکنده و غیرمنسجم و رایزنی‌ها گسترده با چهره‌های متنفذ دولت و خارج از آن نتیجه داد و با وجود گزینه‌های سیاسی، رییس‌جمهور به خواست جامعه ورزش توجه کرد و در آخر یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲ سید نصرالله سجادی، مدیر متخصص ورزشی که کارش را از معلمی ورزش آغاز کرد، در کمیته ملی المپیک تجربه بین‌المللی به دست آورد و به کرسی استادی دانشگاه تهران نشست را به عنوان وزیر ورزش و جوانان به مجلس معرفی کرد. معرفی دکتر سجادی که از جمله معدود چهره‌های دانشگاهی عملگرا است از جانب دیگری نیز مهم است.
او به عنوان نخستین وزیر واقعا ورزشی این وزارتخانه، بعد از یک دوره مدیریت کوتاه و ناموفق محمد عباسی، می‌تواند با تعیین اهداف استراتژیک، مدیریت موفق و اثرگذار، سنگ بنای تداوم حضور ورزشی‌ها را بر مسند وزارت بگذارد. در کنار برنامه‌ریزی برای توسعه ورزش، دکتر سجادی که استاد مدیریت ورزشی است، می‌تواند با تبیین ویژگی‌های مدیریت ورزشی برای دولتمردان، سطح ورزش را به جایگاه اصلی خود برساند. حضور دکتر سید نصرالله سجادی بر مسند وزارت ورزش در حالی که به نظر نمی‌رسد در مجلس مشکل چندانی برای کسب رای اعتماد داشته باشد، آب سردی است بر روزهای آتش گرفته ورزش ایران.

آقا دوربینی در ۱۳ آبان! آقا دوربینی، الگوی مناسبی نیست

آقا دوربینی در دهه 60

بازنشر: نامه؛  عصر ایران، پارسینه؛ عصر خبر؛ انصاف نیوز؛ آفتاب؛ جوان آنلاین؛ مثلث؛ سفیر نیوز؛ مشرق، باشگاه خبرنگاران، فردا، شفاف، بی باک، جهان نیوز؛ باراک اوباما: این روزها؛ مرگ برآمریکا گفتن برای برخی هم نان دارد هم نام. برخی که با حاکم شدن رویه ی سیاسی جدید بعد از انتخابات خرداد ۹۲ جایگاه خود را که به مدد برخی حمایت ها به دست آمده بود، از دست رفته می بینند، تلاش دارند با دستاویز قرار دادن هرچیزی، جایگاه آتی خود را مستحکم کنند و برای خود اشتهار بیافرینند. آن ها که در طول ۸ سال گذشته البته تجربه خوبی کسب کرده و توانسته اند با پرخاش به هاشمی رفسنجانی و دشنام دادن به خاتمی، میرحسین موسوی، علی مطهری، علی لاریجانی و هر کسی که با آن ها نیست خود را عزیز کرده بدانند امروز هم باک شان نیست که از محمدجواد ظریف انتقاد بی دلیل کنند و به حسین فریدون تهمت انگلیسی و انحرافی بودن بزنند؛ یا در بیلبوردهای تبلیغاتی به تحقیر مذاکره کنندگان ایرانی به پردازند.

آقا دوربینی که از شخصیت های مورد توجه در ایران است و مردم در تمام تصاویر عمومی مشتاقانه به دنبال یافتن او هستند، از جمله ثابت قدمان مرگ بر آمریکا گفتن است.  حسین نمازی ۵۵ ساله ی شیرازی هیچ فرصتی را برای ظهور و بروز در تلویزیون از دست نمی دهد و  باکی هم ندارد در یک مصاحبه تلویزیونی زنده، رقیبش را با ضربه ای از میدان به در کند و خود را به جایگاهی که جای اوست برساند از ثابت قدمان مرگ بر آمریکا گفتن است.

آن ها که امروز رگ گردن شان برای «مرگ بر آمریکا» گفتن متورم می شود، بسیار شبیه آقا دوربینی هستند، آقا دوربینی عشق دوربین است و اینان  نیز سودای دیده شدن دارند. برای آقا دوربینی، رویدادی که در آن حضور می یابد اصالت ندارد و برایش در تلویزیون دیده شدن مهم است، تلاش اینان هم برای «مرگ بر آمریکا» گفتن بیش از آن که دردِ ایران باشد، درد ماندن به هر قیمتی، دیده شدن  و حذف رقیب است چه آن که اگر درد ایران داشتند، ۸ سال در برابر محمود احمدی نژاد و اشتباهاتش سکوت نمی کردند و وقتی او برای رییس جمهور آمریکا نامه نوشت و در مصاحبه با تلویزیون هایشان ملتمسانه درخواست مذاکره با آمریکا می کرد، گریبان چاک می کردند.

برای این برخی ها؛ آقا دوربینی، الگوی مناسبی نیست؛

شرح عکس: در این عکس که از آلبوم شخصی سیدهادی خامنه ای برداشته شده و مربوط به اواسط دهه ۶۰ است آقا دوربینی در صف اول راهپیمایی روز ۱۳ آبان حضور دارد.

:: آقا دوربینی: تصویرم راپخش نکنند مضطرب می‌شوم وتاصبح خوابم نمی‌برد.. روی آنتن رفتن کار سختی است. اما چون تجربه بیش از ۳۰ ساله دارم برام عادی شده و مشکلی نیست. من دقیقا حالت و زاویه فیلمبرداری را می دانم.

پیام حسن روحانی به بوش چه بود؟

محمد البرادعی و حسن روحانی

محمد البرادعی که ۳ دوره متوالی دبیرکلی آژانس بین المللی انرژی اتمی را برعهده داشت در کتاب خاطرات خود با عنوان «عصر فریب» در بخش مربوط به پرونده ایران در سال ۲۰۰۳-۲۰۰۵ خاطره ای از حسن روحانی نقل می کند.
البرادعی می نویسد: رییس جمهور بوش و کاندولیزا رایس علی رغم لفاظی در انظار عمومی معتقد بودند دیپلماسی بهترین مسیر است اما باید یک سری پیش شرط ها قبل از مذاکرات اجرا شوند. با وجود این دیگران مانند پاول و آرمیتاژ از گفت و گو و مذاکره بدون هیچ پیش شرطی به عنوان مسیری برای رسیدن به یک راه حل دیپلماتیک حمایت می کردند.
یک پیام نوشتاری از حسن روحانی از طرف رژیم ایران به همراه داشتم که در آن گفته شده بود این کشور آماده است در همه زمینه ها از جمله برنامه اتمی ایران و موضوعات گسترده تر امنیت منطقه ای با ایالات متحده وارد گفت و گو شود. این پیام در یک برگ کاغذ، بدون عنوان یا امضا نوشته شده و به من تحویل داده شده بود. یادداشت را به بوش دادم، منبع آن را توضیح دادم و به وی گفتم احساس می کنم چقدر برای ایالات متحده مهم است گفت و گو با ایران را آغاز کند.
بوش پاسخ داد:« می خواهم در سطح رهبر با رهبر صحبت کنم، اما مطمئن نیستم رهبر ایران آماده مشارکت باشد.»
البرادعی در پایان این فصل با اشاره به پیشنهادهای ضعیف و غیرقابل توجه سه کشور اروپایی که بعد از موافقت نامه پاریس و در دوران روی کار آمدن محمود احمدی نژاد به ایران ارایه کردند  می نویسد: « هرچه زمان بیشتر می گذشت، قیمت ایران هم افزایش می یافت.»

کتاب «عصر فریب؛  The age of deception دیپلماسی اتمی در دوران خیانت» در سال ۱۳۹۱ توسط موسسه انتشاراتی روزنامه ایران منتشر شده است.

نگاهی دیگر به «قاسم سلیمانی»؛ نگهبان ایران و بیدار باش

صادق حسینیسید صادق حسینی، روزنامه نگار، نوشته شده برای هفته نامه مثلث(۳۰ شهریور۱۳۹۲) بازنشر: عصر ایران،اعتدال،  عصر خبر، شفاف ، جهان نیوز، قدس آنلاین ، نامه نیوز، یا لثارات، کردی تودی،  دی نیوز، فاش نیوز، تیک:  قاسم سلیمانی؛ این روزها، مشهورترین و بدون اغراق محبوب ترین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و البته الگوی جوانان مسلمان است.

نوشتن درباره ی او که اواسط شهریور ۱۳۷۹ از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان دومین فرمانده نیروی قدس منصوب و در سال ۱۳۹۰ با دریافت درجه سرلشگر چهاردهمین سرلشگر انقلاب شد، سخت است.

نوشتن درباره «قاسم سلیمانی» که قدرت را می فهمد، حریفان را به خوبی می شناسد، اهل ریسک کردن است و برخلاف برخی کمتر با استخاره تصمیم می گیرد، سخت است.

سخت؛ چرا که پیش از این بسیاری از رسانه های ایرانی و خارجی درباره او گزارش های متعددی منتشر کرده اند؛ بنابر این می بایست در انتخاب موضوع تامل زیادی کرد.

شاید برای مخاطب خواندن این که گاردین می گوید «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی باهوش می‌دانند» یا نگاه موسسه پژوهش های راهبردی «آمریکن اینترپرایز» که گفته است «سردار سلیمانی یک عملگراست و در رویارویی با مشکلات تاکتیکی توانایی رهبری خود را ثابت کرده است» تکراری باشد.

همچنین بازخوانی تاکتیک های موثر و موفق «سردار سلیمانی» در پیروزی مقاومت اسلامی و در جنگ ۳۳ روزه ی لبنان(حرب تموز) و ۲۲ روزه و ۸ روزه فلسطین یا تدابیر راهبردی اش در پرونده سیاسی عراق  و افغانستان نیاز به طرح مقدمات فراوانی دارد و جایش در رسانه های تخصصی است و به نظر نمی رسد در حوصله مخاطب باشد.

اما؛ رفتار شناسی کلیک و مخاطب می گوید، بیش از همه ی این مطالب که پیش تر در رسانه ها منتشر شده، برای مخاطب جذاب است بداند اختلافات فرمانده نیروی قدس با محمود احمدی نژاد رییس جمهور سابق از کجا نشات گرفت و چگونه قوام یافت و سرانجامش چه شد. یا این که چرا «جلال طالبانی» در دیدار «محمود احمدی نژاد» اول با «حاج قاسم» سلام و احوال پرسی کرد. یا این که وقتی فرمانده سپاه قدس در بغداد با «طالبانی» گفت و گو می کرد و «اوباما» تماس تلفنی گرفت، او در پاسخ شوخ طبعی «مام جلال» خطاب به «اوباما» چه گفت.

مردمی که امروز به رسانه های مختلف «فیلتر شده و فیلتر نشده» و «پارازیت دار و پارازیت ندار» دسترسی دارند، برایشان مهم است بدانند رابطه «حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس» با «بشار اسد رییس جمهور سوریه» از روز اول بحران اجتماعی و بعد تر، آغاز جنگ داخلی تا امروز که سوریه توانسته است سایه تهاجم خارجی را پس بزند، چگونه است؟ مخاطب ایرانی می خواهد بداند، «او» چگونه این قدر راحت به عراق، سوریه و لبنان و روسیه و ترکیه و چین و افغانستان و سایر نقاط جهان سفر می کند.

مردم می خواهند بدانند چقدر فاصله از آخرین خداحافظی «حاج قاسم» و «حاج رضوان» گذشت و او چگونه خبر شهادت «عماد مغنیه» دوست و فرمانده عملیاتی اش را شنید. مردم می خواهد بدانند، «فرمانده سابق لشگر ۴۱ ثارلله» چگونه برای تششیع پیکر مادرش خود را به ایران رساند. مردم سئوال هایی از این دست در ذهن دارند؛ اما نه نگارنده چنین اطلاعاتی دارد و نه تاملات سیاسی و امنیتی اجازه انتشار مطالبی از این دست را می دهد.

با چنین مقدمه ای شاید شما هم با نویسنده هم نظر شده باشید که نوشتن درباره این سرباز پاک و مخلص وطن، چندان هم آسان نیست.

بدو باشد ایرانیان را امید           ازو پهلوان را خرام و نوید (فردوسی)

قاسم سلیمانی

اشتهار در عین گزیده گویی

البته این که چرا او بیش از «سردار احمد وحیدی» که جانشینش شد در افکار عمومی مطرح است را باید در گسترش رسانه های داخلی و البته تبلیغات خارجی جستجو کرد.

ایرانی که در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ شمسی به یک قدرت با نفوذ و موثر منطقه ای تبدیل شده بود، باعث برانگیخته شدن خیلی هایی شد که پیشتر در خاورمیانه برای خود جایگاهی متصور بودند. از سوی دیگر پیروزی «جنبش مقاومت اسلامی حزب الله لبنان» در جنگ تموز (۳۳ روزه/تیر ۱۳۸۵، جولای ۲۰۰۶) بر اسراییل، نه تنها تل آویو را شوکه کرد که آمریکایی های سرمست از فتح افغانستان و درگیر در عراق را که خواب «زایش خاورمیانه جدید» دیده بودند را نیز بهت زده کرد.

آمریکایی ها که پیشتر طعم تدبیر «سلیمانی» را در عراق چشیده بودند و نتوانسته بودند در عرصه سیاسی دستاورد چندانی داشته باشند، پیش و بیش از سایرین درباره «حاج قاسم» به تحقیق پرداختند و سعی کردند با ترساندن اعراب، او را «مبدع هلال شیعی» بدانند.

اما این پیروزی در جنگ ۳۳ روزه بود که نام «قائد فیلق القدس الإیرانی العمید قاسم سلیمانی» را به صورت وسیعی در رسانه های جهانی مطرح کرد. از سوی دیگر آمریکایی ها که هر روز وضعیت بحرانی تری در عراق پیدا می کردند، حملات تبلیغاتی خود را علیه فرمانده سپاه قدس ایران شدت بخشیدند و ناخواسته او را به چهره اول صحنه زورآزمایی خاورمیانه تبدیل کردند.

از آسیای میانه و افغانستان و پاکستان تا مدیترانه، جنوب شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا، هرجا که آن ها نتیجه نمی گرفتند، این فرمانده ی کرمانی را که حالا به او «اللواء الإیرانی*» می گفتند، مسئول می دانستند، آن ها کار را به جایی رساندند که برخی از فرماندهان نظامی شان، خواستار ترور او شدند. با آغاز موج تغییرات در جهان عرب و شمال آفریقا این موج رسانه ای شدت بیشتر یافت به طوری که رسانه های مصری گردشگران ایرانی را نیروهای قاسم سلیمانی خواندند و با بالاگرفتن بحران سوریه، او را فرمانده اصلی ارتش سوریه اعلام کردند.

طبیعی است که گزارش ها و حملات رسانه ای آن ها علیه نیروی قدس و فرمانده آن در داخل کشور بازتاب می یابد و به همین دلیل او با وجود «کم گویی» و «دوری اش از مواجهه با رسانه ها» بیش از سایر فرماندهان ارشد سپاه مشهور شود.

محبوبیت فرهمند

نخستین حس من از «حاج قاسم» را این خاطره شکل داد که وقتی «حاج همت» ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون درگیر بود و اکثر بچه های لشگر ۲۷ شهید شده بودند، پیش «حاج قاسم» رفت تا یک گروه از رزمندگان لشگر ۴۱ را به کمکش بفرستد و بچه ها را جمع و جور کند؛ «حاج قاسم» در جواب یک گردان نیرو روانه موقعیت لشگر حضرت رسول می کند و وقتی «حاج همت» را می بیند، فرماند عملیاتش را با مامور می کند حاجی را برساند که در راه «حاج همت» شهید می شود.

این را «محمد مهدی» پسر بزرگ سردار سرافراز شهید «حاج محمدابراهیم همت» می گوید، هنگامی که از او و «داود کریمی» تنها پسر سردار سرافراز شهید «عباس کریمی» جانشین بعدی «حاج همت»، می پرسم: نخستین تصویر و حس شما از «حاج قاسم» چگونه شکل گرفت.

«داوود» گفت: وقتی با سایر فرزندان شهداء به دیدن حاجی رفتیم، یک یک بچه ها را بغل می کرد و سعی داشت بدون این که کسی ما را معرفی کند، بشناسدمان. وقتی من را بغل کرد گفت: تو حتماً پسر «عباس» هستی؛ خیلی شبیه پدرت هستی. حس خوب و ماندگاری بود که دوست بابا، مرا این چنین شناخت.

«حاج قاسم سلیمانی» در تمام سال های بعد از جنگ رابطه اش را با خانواده های معظم شهداء حفظ کرد، حتی در شدیدترین بحران ها، او تعاملش را با خانواده معظم شهداء تقویت کرد.

علاوه بر روحیات فردی و شخصیتی و مردم داری و بی تکلفی اش در تعامل با مردم، دلیل اصلی محبوبیت او را باید در نگاه ملی و فراجناحی اش به موضوعات و رویدادها جستجو کرد؛ در نگاه «قاسم سلیمانی»، «ایران» اصالت دارد و نه دسته بندی های سیاسی و جناحی. او با عملش نشان داده که سرباز بی ادعای میهن است و بیش از آن که سخن بگوید، فکر می کند و عمل.

مردم و به خصوص جوانان دل زده از سیاست، این روزها وجود «قاسم سلیمانی» را به عنوان یک «قهرمان ملی» بیش از گذشته لازم می دانند به همین دلیل نگاهی مشتاقانه به وی دارند.

عملکرد واقع گرایانه و به دور از افراط و تفریط فرمانده سابق لشگر ۴۱ ثارلله نشان داده، «سلیمانی» به جای درگیر شدن  روی مسایل حاشیه ای و زودگذر سیاسی، توان و انرژی خود را بر مسایل اصلی که همان عظمت و اقتدار و گسترش نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی است متمرکز کرده.

فرمانده شجاع سپاه قدس ایران عملاً ثابت کرده مورد اعتماد و احترام تمام گروه های سیاسی است و نظراتش را به راحتی به چهره های سیاسی منتقل می کند، همان گونه که در هفته ی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به دیدار یکی از چهره های اصلی اصلاح طلبان رفت.

تو با رستم ایدر ** جهاندار باش              نگهبان ایران و بیدار باش (فردوسی)

* سرلشگر ایرانی

** ایدر: اکنون و اینک

آمریکا به سوریه حمله می کند؟

قربانیان حمله شیمیایی در سوریه
صادق حسینی {منتشر شده در خبرآنلاین، عصر خبر، الف، بررسی استراتژیک،  انصاف} از چهارشنبه که فاجعه حمله شیمیایی در سوریه تیتر یک رسانه های جهانی شده است؛ موجی از پست های جنگی فضای مجازی را پر کرده است؛ کاربران ایرانی که با هنرمندی صداوسیمای ضرغامی  گوش شان به رسانه های خارجی است بشار اسد و ارتش سوریه را مقصر می دانند و در فضای رسانه ای و مجازی این روزها خیلی ها به جنگ فکر می کنند.
اما به راستی ابر قدرت (امریکا) و اقمار قدرت(اروپا) و کارگران قدرت(اعراب و ترکیه) به سوی جنگ می روند؟
برای پاسخ به این سئوال توجه به چند نکته ضروری است.
– شرایط آمریکای سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ با شرایط ده سال بعدش تغییرات فراوانی کرده است.
– در دهه گذشته، آمریکا در اوج سرخوشی ده ساله بعد از جنگ سرد و بعد از حادثه یازدهم سپتامبر مداخله نظامی در افغانستان و عراق را مد نظر قرار داد که نتایج سیاسی و امنیتی اش کاملا مشخص است.
– در آن سال ها روسیه به دلیل مشکلات اقتصادی بروزات قدرتش کمتر بود و امروز بیشتر است و مسکو می خواهد یک قدرت موثر و بازیگر اصلی باشد. وتوی چندباره قطع نامه های شورای امنیت درباره سوریه یکی از آخرین نشانه های آن است.
– تجربه در مجموع ناموفق آمریکا در عراق بود که او را از حضور در لیبی برحذر داشت؛ حال چه اتفاقی ویژه ای رخ داده است که آمریکایی که نخواست در لیبی حضور پیدا کند و هزینه های آن را به پردازد را مجبور کند وارد جنگی شود که منطقه حساس غرب آسیا را به یک جهنم واقعی تبدیل می کند.
– نگاهی به پرونده سوریه از سال ۱۳۸۹ نشان می دهد که جنگ داخلش اش از همان ابتدا مملو از جنایات جنگی است و بعد از هر جنایت حمله های سیاسی و تبلیغاتی فروانی به دولت سوریه می شود و بعدش که نتیجه ای حاصل نشد، برای مدتی سوریه فراموش می شود تا جنایت بعدی.
– چند سالی است چرخه بحران در غرب آسیا این گونه است: پرونده هسته ای ایران، پرونده امنیتی عراق، پرونده حزب الله لبنان(اسلحه و ترور رفیق حریری)، پرونده فلسطین و به تازگی پرونده سوریه. تقریبا ده سال است که این چرخه ادامه دارد. غرب مدتی روی ایران بعد عراق بعد لبنان و فلسطین وقت می گذارد  حال در این چرخه دوباره نوبت پرونده سوریه شده است.
– توازن قدرت منطقه ای و حضور بازیگران خارجی قدرتمندی مانند روسیه اجازه نمی دهد این چرخه بحران از چارچوب های بازی خارج شود.
– در بیست سال گذشته، ایران تبدیل به یک بازیگر قدرتمند منطقه ای شده است که از افغانستان تا لبنان تاثیر گذار است حضور ایران از آغاز فعالیت های مسلحانه جنگجویان خارجی در سوریه نشان داده است، اگر روسیه در فضای سیاسی حامی سوریه است، ایران به صورت کاملا جدی حامی دولت دمشق است.
– کودتای نظامیان در مصر یک هدف اصلی داشت: قدرت نگرفتن اخوان المسلمین. حال به فرض سقوط دولت بشار اسد در اثر حمله خارجی ها روی کار آمدن یک جریان اخوانی محتمل است. آیا اقمار قدرت می پذیرند یک کشور سلفی در کنارشان شکل بگیرد؟ اگر چنین است چرا از کودتای نظامی در مصر حمایت کردند؟
– تاریخ نشان داده است که سوریه برای روس ها از دوره کمونیست ها مهم بوده است. در جریان حمله نظامی ترکیه به سوریه در میانه قرن گذشته، نیز خورشف با تهدید کندی به مقابله به مثل اتمی، نشان داد که سوریه ارزش راهبردی فراوانی برایش دارد.اما برای تصمیم گیری درباره ورود آمریکا به جنگ داخلی، اوباما باید پاسخ های محکمی داشته باشد:
– آیا با حمله آمریکا چه محدود و چه غیر محدود، دولت بشار اسد به طور حتم سقوط می کند؟
– واکنش مردم سوریه، به حمله آمریکا چه خواهد بود؟
– با حمله آمریکا، واکنش روسیه، ایران و حزب الله چه خواهد بود؟
– در صورت سقوط دولت اسد، تجربه عراق در سوریه تکرار می شود؟
– در صورت سقوط دولت اسد، در سوریه چه دولتی روی کار می آید: یک دولت سلفی-اخوانی، یک دولت سکولار، یک حکومت نظامی؟
– اگر مدت زمان حمله آمریکا بیش از پیش بینی آن ها شد، آمریکا جنگ را ادامه می دهد.
– اگر دامنه جنگ به اسراییل کشیده شود، اسراییل توان تحمل آن را دارد؟
با توجه به این نکات و مسائل راهبردی دیگر بعید به نظر می رسد آمریکایی ها یک تهاجم پر ابهام را دوباره تجربه کنند.