ناکام‌ترین کشور سال ۲۰۱۳ خاورمیانه

سید صادق حسینی، منتشر شده در خبرآنلاین: در پایان سال ۲۰۱۳ میلادی در کنار فهرست ترین های سال خیلی ها می خواهند به دانند ناکام ترین کشور خاورمیانه در معادله قدرت منطقه ای چه کشوری بوده است؟ برای شناخت این ناکام ترین کشور، بررسی دستاوردهای آن در سیاست خارجی معیار مناسبی است.

آغاز ۲۰۱۴ با بمب گذاری در روسیه، لبنان و عراق و عملیات نظامی علیه گروه های مسلح و القاعده و اقمار آن در عراق و سوریه آغاز شد و چشم انداز محتمل تا حداقل نیمه اول سال نیز تداوم درگیری های نظامی و خشونت های مسلحانه است.
نگاه های نگران از تروریسیم و افراط گرایی در پایان ۲۰۱۳ و آغاز ۲۰۱۴ به یک کشور خیره شده بود؛ کشوری که نام و اثرش در تمام بمب گذاری ها، خشونت ها و درگیری های قومی – مذهبی منطقه دیده می شود: عربستان سعودی!
عربستان سعودی که از ابتدای بحران سوریه درمارس ۲۰۱۱ (اسفند ۱۳۸۹) سیاست حذف دولت قانونی دمشق را دنبال می کرد در سال ۲۰۱۳ بعد از دو سال جنگ بی وقفه و بی نتیجه و در شرایطی که دولت بشار اسد در موقعیت بهتری نسبت به سال اول بحران قرار دارد سعی کرد تجربه چند ساله خود در لبنان را دوباره امتحان کند و بازی را به خارج از مرزهای سوریه بکشاند.
چنین شد که عربستان ناکام در سوریه و نگران از ارتقا روابط ایران و غرب، موج انفجارات تروریستی را به شرق و غرب سوریه کشاند؛ کشورهایی که در جغرافیای قدرت ایران تعریف می شوند: عراق و لبنان.
از سوی دیگر نتیجه نگرفتن عربستان در بحران سوریه و مصر با وجود هزینه های سنگینی که تقریبا در سه سال گذشته پرداخته است ناکامی بزرگ تر دیگری برای سعودی ها در پی داشت. آن ها علاوه بر اعتماد به نفس، اعتبار خودانگارانه ای را که نزد آمریکا، غرب و کشورهای منطقه برای خود متصور بودند از دست دادند.
سعودی ها که حمایت های آشکارشان از ستیزه جویان مسلح در سوریه، رفتارهای شدید ضد حقوق بشری در داخل مرزهایشان و لشکرکشی شان در بحرین علاوه بر این که دستاوردی برای شان نداشته و وجهه شان را در افکار عمومی جهان و به ویژه نزد مردم خاورمیانه بیش از گذشته تخریب کرده است را می توان به عنوان ناکام ترین کشور خاورمیانه در سال ۲۰۱۳ شناخت.
با چنین نگاهی سئوالی که خیلی از ناظران پاسخ مناسبی برایش پیدا نمی کنند این است که راهبرد امنیتی عربستان سعودی که توسط بندر بن سلطان طراحی و اجرا می شود چه دستاوردی غیر از درخشش نام عربستان در صدر فهرست ناقضان حقوق بشر و حامیان گروه های تروریستی و افراط گرای مذهبی داشته است که کماکان تداوم می یابد؟ به دیگر سخن آیا سعودی ها آگاهانه به سوی تشکیل یک «امارات متحده القاعده» گام بر می دارند؟

آقا دوربینی در ۱۳ آبان! آقا دوربینی، الگوی مناسبی نیست

آقا دوربینی در دهه 60

بازنشر: نامه؛  عصر ایران، پارسینه؛ عصر خبر؛ انصاف نیوز؛ آفتاب؛ جوان آنلاین؛ مثلث؛ سفیر نیوز؛ مشرق، باشگاه خبرنگاران، فردا، شفاف، بی باک، جهان نیوز؛ باراک اوباما: این روزها؛ مرگ برآمریکا گفتن برای برخی هم نان دارد هم نام. برخی که با حاکم شدن رویه ی سیاسی جدید بعد از انتخابات خرداد ۹۲ جایگاه خود را که به مدد برخی حمایت ها به دست آمده بود، از دست رفته می بینند، تلاش دارند با دستاویز قرار دادن هرچیزی، جایگاه آتی خود را مستحکم کنند و برای خود اشتهار بیافرینند. آن ها که در طول ۸ سال گذشته البته تجربه خوبی کسب کرده و توانسته اند با پرخاش به هاشمی رفسنجانی و دشنام دادن به خاتمی، میرحسین موسوی، علی مطهری، علی لاریجانی و هر کسی که با آن ها نیست خود را عزیز کرده بدانند امروز هم باک شان نیست که از محمدجواد ظریف انتقاد بی دلیل کنند و به حسین فریدون تهمت انگلیسی و انحرافی بودن بزنند؛ یا در بیلبوردهای تبلیغاتی به تحقیر مذاکره کنندگان ایرانی به پردازند.

آقا دوربینی که از شخصیت های مورد توجه در ایران است و مردم در تمام تصاویر عمومی مشتاقانه به دنبال یافتن او هستند، از جمله ثابت قدمان مرگ بر آمریکا گفتن است.  حسین نمازی ۵۵ ساله ی شیرازی هیچ فرصتی را برای ظهور و بروز در تلویزیون از دست نمی دهد و  باکی هم ندارد در یک مصاحبه تلویزیونی زنده، رقیبش را با ضربه ای از میدان به در کند و خود را به جایگاهی که جای اوست برساند از ثابت قدمان مرگ بر آمریکا گفتن است.

آن ها که امروز رگ گردن شان برای «مرگ بر آمریکا» گفتن متورم می شود، بسیار شبیه آقا دوربینی هستند، آقا دوربینی عشق دوربین است و اینان  نیز سودای دیده شدن دارند. برای آقا دوربینی، رویدادی که در آن حضور می یابد اصالت ندارد و برایش در تلویزیون دیده شدن مهم است، تلاش اینان هم برای «مرگ بر آمریکا» گفتن بیش از آن که دردِ ایران باشد، درد ماندن به هر قیمتی، دیده شدن  و حذف رقیب است چه آن که اگر درد ایران داشتند، ۸ سال در برابر محمود احمدی نژاد و اشتباهاتش سکوت نمی کردند و وقتی او برای رییس جمهور آمریکا نامه نوشت و در مصاحبه با تلویزیون هایشان ملتمسانه درخواست مذاکره با آمریکا می کرد، گریبان چاک می کردند.

برای این برخی ها؛ آقا دوربینی، الگوی مناسبی نیست؛

شرح عکس: در این عکس که از آلبوم شخصی سیدهادی خامنه ای برداشته شده و مربوط به اواسط دهه ۶۰ است آقا دوربینی در صف اول راهپیمایی روز ۱۳ آبان حضور دارد.

:: آقا دوربینی: تصویرم راپخش نکنند مضطرب می‌شوم وتاصبح خوابم نمی‌برد.. روی آنتن رفتن کار سختی است. اما چون تجربه بیش از ۳۰ ساله دارم برام عادی شده و مشکلی نیست. من دقیقا حالت و زاویه فیلمبرداری را می دانم.

دنیای بی سامان

«دنیای بی سامان» یکی از بهترین کتاب های «امین معلوف» نویسنده لبنانی ساکن فرانسه است که به روانی هرچه بهتر توسط عبدالحسین نیک گوهر از فرانسوی به فارسی ترجمه شده و توسط «نشر نی» در سال ۱۳۹۱ منتشر است. {کتاب های امین معلوف در آمازون}

معلوف که دوران کودکی و جوانی اش را در لبنان سپری کرده و عمیقا با سنت های خاورمیانه ای بزرگ شده با سفر به فرانسه با ارزش های اروپایی نیز آشنا شده است و برداشت ها و جهان بینی واقع گرایانه اش از دنیای امروز را در کتاب «دنیای بی سامان: زمانی که تمدن های مان فرسوده می شوند» بیان کرده است.
معلوف با بیان ویژگی هایی از جهان امروز معتقد است در نظام تک قطبی حاکم شده بعد از سقوط کمونسیم، غرب دیگر به ارزش هایی که در مقابل کمونیستم به آن پایبند بود، وفادار نیست و جهانی سازی فرصتی برای جهانی تقابل هویت های مذهبی و طایفه ای فراهم کرده است. او همچنین از آمریکا به دلیل زیرپا گذاشتن ارزش های اخلاقی و سیاسی بعد از ۱۱ سپتامبر و جنگ های افغانستان و عراق به شدت انتقاد و پیش بینی می کند ماحصل این سیاست ها که با نام «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» انجام شده است چیزی جز شکوفایی تروریسم و جنگ در منطقه نیست.
این نویسنده لبنانی در این کتاب همچنین به آسیب شناسی نگاه سیاسیون جهان عرب به غرب نیز پرداخته است.
امین معلوف درباره جهان پیش رو نگرانی های عمیقی دارد:  این نگرانی یک شاگرد مکتب روشنگری است که اکنون دستآوردهایش را در معرض تردید و در برخی از کشورها در معرض نابودی می بیند؛ این نگرانی یک شیفته ی آزادی است که به گسترش آن به سرتاسر کره ی زمین باور داشت و اکنون دنیایی برایش آشکار می شود که آزادی، در آن جایی نخواهد داشت؛ این نگرانی یک هوادار گوناگونی هماهنگ فرهنگ هاست که اکنون مجبور است ناظر اوج گیری بنیادگرایی، خشونت، طرد و ناامیدی باشد؛ و این نگرانی قبل از هر چیز به سادگی، نگرانی یک عاشق زندگی است که نمی خواهد به نابودی ای که در کمین اش است، تمکین کند.

کتاب که با سخن مترجم آغاز می شود ۳ بخش با عناوین «پیروزی های فریبنده،‌ مشروعیت های گمشده و یقین های تخیلی» و یک پی گفتار با عنوان «ماقبل تاریخ خیلی طولانی» و نمایه دارد و در ۲۷۰ صفحه منتشر شده است.

امین معلوف فرزند رشدی معلوف – سیاستمدار و شاعر برجسته دهه شصت – است. پدرش در مجلات الجزیره و صفا کار می‌کرد. امین در لبنان و در دانشگاه فرانسوی سن ژوزف (مدرسه الاباء الیسوعین) تحصیل کرد. کار مطبوعاتی را در ۱۹۷۱ با روزنامه النهار آغاز کرد و تا ۱۹۷۶ به همکاری با این روزنامه ادامه داد. سپس از ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ در مجله المستقبل قلم زد و در همین سال به پاریس مهاجرت کرد. معلوف پس مدتی کار در سمت سردبیری مجله ژون آفریک روزنامه‌نگاری را رها کرد و خود را وقف رمان‌نویسی نمود.

پیروزی های فریبنده

«امین معلوف» در «دنیای بی سامان» که در سال ۲۰۰۹ نوشته است، با شرح ویژگی های جهان پس از فرو ریختن دیوار برلین و حملات ۱۱ سپتامبر، درگیری و تروریسم طولانی هویتی و مذهبی را در خاورمیانه مانند وقایع دردناک سوریه پیش بینی کرده است.

  • با پایان برخورد میان دو بلوک (شرق و غرب)، از دنیایی که در آن تقسیم بندی اساساً ایدئولوژیک بود و گفت و گو تمامی نداشت، به دنیایی گذر کرده ایم که در آن تقسیم بندی اساساً «هویتی» است و جای کمی برای گفت و گو دارد. هر کس تعلق هایش را به رخ دیگری می کشد، دیگران را تکفیر می کند، خودی ها را بسیج می کند، دشمنانش را شیطانی می نامد، آیا چیز دیگری برای گفتن باقی مانده است؟ رقبای امروز فصل مشترک کمی دارند!
  • از زمان سقوط دیوار برلین، پیوسته در دنیایی زندگی می کنیم که در آن تعلق های هویتی، به ویژه مولفه های دینی اش، تشدید شده اند، دنیایی که هم زیستی میان اجتماعات متفاوت انسانی به سبب آن هر روز دشوارتر می شود؛ و دنیایی که در آن دموکراسی در بازار مزایده های هویتی به حراج گذاشته می شود.
  • نخبگان دنیای عرب –مسلمان نه توسعه اقتصادی کسب خواهند کرد، نه آزادی های مدنی، نه دموکراسی، نه مدرنیته ی اجتماعی، آن چه نصیب شان خواهد شد چیزی جز نوعی استالینیسم ملی گرا نخواهد بود که از همه ی آنچه مایه درخشش رژیم شوری شده بودند بهره ای نداشت؛ (گفتمان بین المللی، سهم بزرگ در شکست دادن نازیسم در جنگ جهانی دوم، و توانایی اش در ساختن ابر قدرتی نظامی)؛ اما در عوض بدترین عیب هایش را بی کم و کاست کپی کرده بود، از جمله انحرافات بیگانه ستیزی، خشونت های پلیسی و مدیریت ناکارامد اقتصادی اش، همچنین مصادره قدرت به نفع یک حزب، یک دار و دسته و یک رهبر. رژیم لائیک صدام حسین از این لحاظ مثال آموزنده ای است.
  • آشکارا در برابر دو تفسیر تاریخ قرار داریم که پیرامون دو ادراک از «دشمن» متبلور شده اند. از نظر بعضی، اسلام قابلیت پذیرفتن ارزش های جهانی تبلیغ شده غرب را دارد؛ از نظر بعضی دیگر، غرب دارای اراده ی استیلای جهانی است که مسلمانان با امکانات محدودی که برایشان مانده است، در برابرش مقاومت خواهند کرد. –عراق هم زمان برای توجیه هر کدام از این تفسیرها کافی است.

    le dérèglement du monde
  • ایراد امروز من به دنیای عرب «فقر اخلاقی» اش است. ایراد من به دنیای غرب «گرایش آن به تبدیل وجدان اخلاقی اش به ابزار سلطه» است…. نتیجه این که غرب بی وقفه اعتبار اخلاقی اش را از دست می دهد و مخالفانش کلاً از اعتبار اخلاقی بی بهره اند.
  • «بیداری اقتصادی» این ملت های بزرگ شرق بی تردید به مثابه نمایان ترین نتیجه ناکامی سوسیالیسم دیوان سالارانه است. اگر از دیدگاه ماجرای انسانی به موضوع نگاه کنیم جای بسی شادمانی است، اما اگر از دیدگاه غرب نگاه کنیم، شادی با نگرانی آمیخته می شود زیرا این ابرقدرت های جدید صنعتی نه تنها شریک های اقتصادی هستند بلکه همچنین رقبای خطرناک و دشمنان بالقوه اند.
  • غرب به ویژه آمریکا درصدد هستند آن چه را که دیگر ممکن نیست با برتری اقتصادی یا با اقتدار اخلاقی حفظ کرد با برتری نظامی حفظ کنند.
  • دنیای غرب کور دلی های تاریخی و کمبودهای اخلاقی خاص خودش را دارد.
  • من بر سر این باور پابرجا مانده ام که تمدن غربی، بیش از هر تمدن دیگری، خلاق ارزش های عام بوده است اما در انتقال نامناسب آن ناتوان بوده است. قصوری که همه انسان ها از آن زیان دیده اند.
  • فرقه گرایی نفی ایده ی شهروندی است و نمی توان بر چنین پایه ای یک نظام سیاسی متمدن بنا کرد.
  • این شیفتگی (بعد از حملات ۱۱ سپتامبر) که با شعارهای پرطنین «خاورمیانه بزرگ»، سپس «خاورمیانه جدید» بازتاب یافته است، زمینه ساز جنگی طولانی خواهد بود.
  • خطای صدساله قدرت های غربی برخلاف تصور قالب این نیست که خواسته اند ارزش های شان را به بقیه دنیا تحمیل کنند، بلکه درست عکس آن است: قدرت های غربی ارزش های شان را در ارتباط شان با ملت های زیر سلطه پیوسته زیر پا گذاشته اند تا وقتی که این معما حل نشود خطر تکرار همان خطاها وجود خواهد داشت.
  • نخستین ارزش «عام گرایی» است، یعنی این که انسان یکی است. گوناگون اما یکی.
  • مصیبت غرب، امروز چون دیروز و طی قرن ها، این است که همواره میان تمایلش به مدنی سازی دنیا و اراده اش برای تسلط بر آن تقسیم شده است.
  • در غرب، بربریت امروز از جنس ناشکیبایی یا جزم اندیشی نیست، بلکه از جنس تکبر و بی اعتنایی به دیگری است. ارتش آمریکا در بین النهرین باستانی همچون یک اسب آبی در مزرعه لاله فرو می غلتد و به نام آزادی، دموکراسی، دفاع مشروع از خود و به نام حقوق بشر خشونت می ورزد، تخریب می کند و آدم می کشد. پس از مدتی پا به جا گذاشتن هفتصد هزار کشته، با یک عذرخواهی توک زبانی به خانه باز می گردد. می خواسته اند با تروریسم مبارزه کنند اما بازار تروریسم هیچ وقت تا به این حد شکوفا نبوده است.

مشروعیت های گمشده

در فصل دوم کتاب، معلوف با تبیین مشروعیت و ذکر مثال هایی از آتاتورک، خاندان پهلوی، جمال عبدالناصر معتقد است قضاوت دولت آمریکا که روی همه دنیا اثر می گذارد به موجب وکالتی نیست که جامعه جهانی به وی واگذار کرده است و بنابراین مشروعیت اش قابل اعتراض است.

امین معلوف: ما بدون قطب نما وارد قرن جدید شده ایم. از همان ماه های نخستین، حوادث نگران کننده ای رخ می دهند که ما را به این فکر می اندازند که دنیا، یک باره، در چندین عرصه با بی سامانی بزرگ روبه رو شده است- بی سامانی فکری، بی سامانی مالی، بی سامانی اقلیمی، بی سامانی ژئوپولیتیک و بی سامانی اخلاقی
  • مشروعیت باعث می شود که ملت ها و افراد بدون فشار زیاد، اقتدار نهادی را که در هیئت انسان ها شخصیت یافته است به پذیرند و آن را حامل ارزش های مشترک بدانند.
  • مشروعیت خواه از آن یک شخص باشد خواه یک سلسله پادشاهی، یک انقلاب یا جنبشی اجتماعی، لحظه ای فرا می رسد که دیگر کارساز نیست. آن وقت است که قدرت جدید جانشین قدرت دیگر ومشروعیت جدید جانشین مشروعیتی می شود که از اعتبار افتاده است.
  • شجاعت ایستادگی در برابر دشمنانی که به شکست ناپذیری شهرت داشتند و همچنین قابلیت پیروز شدن شان در میدان نبرد برای کمال پاشا مشروعیتش را به ارمغان آورد. این افسر سابق که یک شبه پدر ملت (آتاتورک) شده بود از این پس وکالت بلند مدتی داشت تا به میل خود از تو ترکیه و ترک ها را شکل دهد.
  • خاندان پهلوی در ایران برای حفظ قدرت مجبور شد ابتدا با بریتانیایی ها سپس با آمریکا متحد شود یعنی با آن هایی که ملت ایران آنان را چونان دشمنان شکوفایی و کرامت انسانی اش احساس می کرد. در برابر سرمشق آتاتورک، این یک ضد سرمشق است. به کسی که مردم او راحمایت شده ی قدرت های دشمن می شناسند، مشروعیت تعلق نمی گیرد و به هر کاری دست می زنند از نظر مردم بی اعتبار می شود.
  • چه بسیار اصلاحات ناکام شده اند چون امضای یک قدرت مورد تنفر مردم پای آن گذاشته شده بود! برعکس چه بسیار اعمال احمقانه تحسین شده اند چون حامل مهر مشروعیت مبارز بودند. رای دهندگان کم تر به اعتبار محتوای پیشنهاد و بیش تر به اعتبار اعتباری که به شخص پیشنهاد دهند دارند یا ندارند، نظرشان را اعلام می کنند.
  • برای هر جامعه انسانی فقدان مشروعیت صورتی از بی وزنی است که همه رفتارها را از قاعده مندی خارج می کند. وقتی که هیچ اقتدار و شخصیتی نمی تواند از اعتبار اخلاقی واقعی برخوردار باشد، وقتی که انسان ها به این باور می رسند که دنیا جنگلی است که در آن قانون قوی تر حاکم است و هر ضربه ای مجاز است راهی جز انحراف به سوی خشونت مرگبار، استبداد و هرج و مرج باقی نمی ماند.

امین معلوف از آمریکا به دلیل زیرپا گذاشتن ارزش های اخلاقی و سیاسی بعد از ۱۱ سپتامبر و جنگ های افغانستان و عراق به شدت انتقاد و پیش بینی می کند ماحصل این سیاست ها که با نام «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» انجام شده است چیزی جز شکوفایی تروریسم و جنگ در منطقه نیست.

یقین های تخیلی

در فصل آخر کتاب، نویسنده بر نقش فرهنگ در ساختن جامعه تاکید می کند: قرن بیست و یکم یا با فرهنگ نجات می باید یا غرق خواهد شد.

امین معلوف دنیا را این گونه می بیند: دنیایی که واگرایی وخیم در روابط بین المللی از مشخصات آن است. دنیایی که طعمه ی قبیله گرایی هویتی خودخواهی لعنتی است و دنیایی که در آن مقبولیت اخلاقی کالایی نایاب است؛ دنیایی که در آن بحران های بزرگ عموماً ملت ها، گروه های اجتماعی، شرکت های بزرگ و افراد را به جای ابراز همبستگی یا سخاوتمندی به سوی حفظ منافع خصوصی شان ترغیب می کند.

  • اسلام گرایی سیاسی با برتری یافتن در بطن جامعه های مسلمان و عرب به هزینه ملی گرایی و نیز مارکسیسم، به مغلوب کردن این آموزه ها اکتفا نکرد بلکه سعی کرد آن را با خود همگون و منطبق کند. گویا ترین نمونه آن انقلاب ایران در ۱۹۷۹ است، انقلابی دینی البته اما در عین حال ملی گرا، ضد سلطنت، ضد غربی، ضد اسراییلی و هوادار توده ها مستضعف. سنتزی نیرومند که تاثیری تعیین کننده بر کل دنیای اسلام اعمال خواهد کرد.
  • یک درس بزرگ قرنی که به پایان رسید این است که ایدئولوژی ها می گذرند و ادیان باقی می مانند. وانگهی باورهای شان کم تر از تعلق هایشان اما بر پایه تعلق باورهای شان بازسازی می شوند.
  • آن چه ادیان را بالقوه تخریب ناپذیر می کند آن است که لنگرگاه هویتی پایداری به پیروان عرضه می کند. در مراحل مختلف تاریخ همبستگی های دیگری جدیدتر و متجددتر –طبقه،ملت- به نظر می رسید اعتبار مسلطی دارند. اما این دین است که تاکنون حرف آخر را زده است.
  • دین نشان داده است که به دشواری مستقر می شود، به دشواری مهار می شود و غیر ممکن است آن را ریشه کن کرد. آن هایی که می خواستند آن را به موزه تاریخ بفرستند خودشان خیلی زودتر از وقت به آن جا تبعید شده اند در حالی که دین خودش را شکوفا فاتح و اغلب حتی فراگیر نشان می دهد.
  • هر باور دینی مستعد بی نهایت تفسیر است و این تفسیرها بیش تر به مسیر تاریخی جامعه های انسانی بستگی دارند تا به متون مقدس.
  • یکی از تراژدی های دنیای اسلام تعدی دائمی سیاست به حوزه دین است.
  • از لحظه ای که ملتی تصویر یک برنده را کسب می کند همه آن جه تمدنش را می سازد با نگرشی احترام آمیز مورد توجه تمام دنیا قرار می گیرد.
  • پرسشی که برای جامعه های مسلمانان در این عصر عسرت مطرح است رابطه میان دولت و سیاست نیست بلکه رابطه میان دین و تاریخ، دین و هویت و میان دین و عزت است.
  • یکی از پیامدهای شوم جهانی سازی این است که فرقه گرایی را جهانی کرده است. سقوط ایدئولوژی ها باعث اوج گیری تظاهرات هویتی و هواداران آن شده است و انقلاب اطلاعاتی نیز شبکه روابط محکم و بی واسطه ای را ورای دریاها بیابان ها و ورای همه مرزها ایجاد کرده است.
  • از زمانی که هویت ها بر ایدئولوژی ها غالب آمده اند جامعه های انسانی در برابر حوادث سیاسی برحسب تعلق های دینی شان واکنش نشان می دهند.

پیش از «دنیای بی سامان» دو کتاب دیگر نیز از «امین معلوف» به نام های «هویت های مرگبار» در سال ۱۳۸۹ و «جنگ های صلیبی به روایت اعراب» در سال ۱۳۹۰ توسط استاد عبدالحسین نیک گوهر به فارسی ترجمه شده و نشر نی آن ها را منتشر کرده است.

مصباح یزدی و جنجال آفرینی از نگاه شهید دکتر بهشتی

ایام نوروز و ماراتن تعطیلات  پشت سر هم معمولا فرصتی است تا مطالعه روزانه با شدت بیشتری دنبال شود. نوروز امسال هم که سیما با انواع فیلم های درپیت و دربشکه وقت مردم را پر کرد بیشتر به روند مطالعه کمک می کرد. از سیما این را هم بگویم که ممکن است با ساختن این همه فیلم تلویزیونی  بگویند فیلم های ملی و منطبق با نیازها و شرایط ایرانی ساخته شده اما کیفیت اغلب نازل آنها، نتیجه اش همان فیلم فارسی اواخر دوره پهلوی است به شکلی مشمئز کننده از مفاهیم سطحی با رنگ و لعاب بعضا دینی!
بگذریم! در این ایام کتاب دکتر دینانی، آینه های فیلسوف ، کتاب جالبی بود به ویژه که در حوزه اندیشه و اندیشیدن اسلامی حالی به دل های مرده و ماشینی ام داد. پیشنهاد می کنم مطالعه کنید، مخصوصا فصول مربوط به ملاصدرا. خاطره استاد را هم از امام موسی صدر نقل می کنم در پایان مطلب
اما یکی دیگر از کتاب های مطالعه شده، کتابچه ای بود از شهید دکتر بهشتی در دفاع از دکتر شریعنی در مقابل جریان مصباح یزدی در مدرسه حقانی. بخش هایی از آن را نقل می کنم. بیشتر را خودتان بروید مطالعه کنید


کتاب «دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن از شهید مظلوم دکتر بهشتی» مفید است به ویژه از آن جهت که نسبت روحانیون روشن بین را با متحجرین در مواجهه با دکتر شریعتی به آشکارا بیان می کند:…  موضع گیری  جنجالی و جنجال آفرین و تحریکات دار، که با شدت و حدت همراه است، این نوع موضع گیری ها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خوانده اند، موجب می شود که زمینه های مثبت و ارزنده نسل جوان تباه شود…. بحث من در اینجا بحث جناب آقای مصباح نیست …. مدرسه ای {مدرسه حقانی} که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بی جا و متعصب تربیت کند که نتوانند با همه ۲ کلمه حرف حساب بزنند چه ارزشی دارد؟ … تحجر، تعصب جمود مطالب را در چارچوب های محدود آوردن و تاختن، هرگز نمی تواند آهنگ تربیت مدرسه باشد، اگر هست بنده از این مدرسه نیستم.
جناب آقای مصباح در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من به عنوان اتمام حجت می گویم. گفتم برادر اتمام حجت چیست؟ قبل از اتمام حجت، هدایت مطرح است  اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجتی؟
به خوبی مشخص است در میان موسسین مدرسه حقانی قم که چهره های پرنفوذی را برای جمهوری اسلامی تربیت کرد، گاهی ۲ خط فکری مقابل هم می ایستاده اند، یکی حق روحانیون روشن بین و نزدیک به امام که چهره شاخص شان شهید مظلوم دکتر بهشتی است و جریان دیگر، جریان سطحی که شاخص شان مصباح یزدی است. پاسخ های شهید بهشتی در این کتاب به پرسش مصباح که شهید آن را موضع گیری جنجال آفرین و تحریک آور می خواند، به خوبی عمق و سطح بینش طیف مصباح یزدی آن موقع مدرسه حقانی را آشکار می کند.

یکی از دوستان که پیش شیخ اکبر ناطق نوری به مصاحبه رفته بود نقل کرد که ناطق گفته بود بعد از امام بهشتی شخصیتی ممتاز و یگانه در جمهوری اسلامی بود و هست. خدایش بیامرزد.

و این جملات آیت الله بهشتی است در جمع طلاب مدرسه حقانی و برگرفته از کتاب “شریعتی در مسیر شدن”  (چاپ بنیاد نشر آثار و اندیشه های آیت الله شهید بهشتی، تهران، ۱۳۷۸):

…بنابراین ، من این نقد را با جمیع جوانبش بر این بخش از نوشته ها وارد نیافتم. نتیجه گیری کنیم. من مکرر به جناب آقای مصباح هم گفته ام . گفته ام دوست عزیز ، چرا این بحث هایی که احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد باید اینطور مطرح شود؟ …بحث من در اینجا بحث جناب آقای مصباح نیست. بحث من در اینجا با شما طلاب است . به ایشان هم در این ده – پانزده روز قبل عرض کردم . گفتم آقا! بحث ، بحث روش تربیتی مدرسه است … شما طلاب مدرسه نمی توانید با این اسلوب بار بیایید وگرنه لااقل بنده نمی توانم در چنین مدرسه ای ذره ای در کارها سهیم باشم.

مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بی جا و متعصب تربیت کند، نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ در این صورت جه خدمتی به اسلام و به حق کرده اند؟ به چه انگیزه ای ؟… من می گویم شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف ، اسلام انصاف آور ، تشیع انصاف آور در مدرسه پا بگیرد. برخورد باید منصفانه ،منطقی ، آرام، متین، روشنگر، امکان فکر گسترده دادن ، باشد. تحجر، تعصب، جمود، مطالب را زود در چارچوب های محدود آوردن و تاختن ، هرگز نمی تواند آهنگ تربیت مدرسه باشد.

اگر هست ، بنده از این مدرسه نیستم. اگر چنین چیزی در مدرسه هست ، رفقای ما اعلام بفرمایند که رسالتش این است ، مطمئن باشید آخرین دیدارمان با شما به عنوان مدرسه خواهد بود. ما می خواهیم انسان جستجوگر بار بیاوریم که در پی شناخت حق باشد. شما آقایان چگونه معارف فعلی خودتان را برای شناخت حق در تمام جزئیاتش آنقدر بالغ می دانید که اینقدر به هم پرخاش می کنید؟! شنیده ام شما رفقا به هم پرخاش می کنید. اصلا ولنگاری می کنید. کِی ولنگاری راه آوردن انسانها به حق است که شما از حربه ولنگاری استفاده می کنید؟

ملاحظه میکنید ، من نمی گویم این مطلب را چون خودم گفته ام درست است. چنین چیزی نمی گویم. ولی این مطلب در حدودی هم که من گفتم ،قابل طرح است. چرا باید مسئله ای که لااقل میان من و جناب آقای مصباح به صورت دو برداشت قابل طرح است به این شکل درآید ؟ همین طور متقابلا من نیز نباید این کار را بکنم. نمی گویم که فقط آقای مصباح نباید این کار را بکنند، من هم نباید این کار را بکنم. مدرسه جای برخورد سالم آراء و افکار است و از هر آهنگ و شیوه ای که بخواهد به سلامت برخورد آراء و افکار لطمه بزند بشدت جلوگیری می شود. خوب دقت کنید این شعار ماست: مدرسه جای برخورد سالم آراء و افکار است….

موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهره برداری صحیح است، نه لگدکوب کردن ، نه لجن مال کردن و نه ستایش کردن و بالابردن. بلکه حسن استفاده از سرمایه ای در خدمت هدفی ، با روشنگریِ بدون کمترین محافظه کاری برای تمام نقطه های ضعف او… من با صراحت به جناب آقای مصباح اعلام کردم ، جناب آقای مصباح ! اجمالا به شما بگویم ، من در برابر دکتر شریعتی نقد سالم و سازنده خواهم داشت…البته شما حق ندارید همه مطالب دکتر شریعتی را برای همه مردم نقل کنید و خوراک فکری جوان های ما قرار بدهید. چنین حقی ندارید چون خطا خیلی زیاد است …

اما موضع گیری جنجالی و جنجال آفرین و تحریک دار ،که با شدت و حدّت همراه است ،به نظر من با توجه به مجموع جوانب مختلف مربوط به این بحث و این شخص و این عصر ،نتیجه عکس دارد .این نوع موضع گیری ها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقائد کلیسا و قرون وسطی خوانده اند و موجب می شود که زمینه های مثبت و ارزنده ی هدایت نسل جوان که امروز در دسترس دوستان علاقه مند قرار گرقته ، تباه شود و به زمینه های ضد تبدیل شود…

جناب آقای مصباح در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من به عنوان اتمام حجت می گویم . گفتم برادر، اتمام حجت چیست؟! قبل از اتمام حجت، هدایت مطرح است. اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجّتی؟ من به عنوان یک فرد کارشناس این فن می گویم. اگر قرار است در روحانیت کسی به عنوان صاحب نظر در مسائل مربوط به نسل جوانِ درس خوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود ، لااقل من که یکی از آنها هستم. عمرم را در این راه گذراندم. من به عنوان کارشناس صاحبنظر این فن می گویم این خطرناک است. “اتمام حجت” چیست ؟! می گویم این، تمام رشته های این سی- چهل سال را پنبه می کند. اتمام حجّت یعنی چه؟

چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر ، نقطه های انحرافی را بیان کنیم کافی نیست ؟ طول می کشد؟ طول بکشد. کار مفیدِ طولانی بهتر است یا کار پر خطر فوری؟ کدام یک؟ …

:: خاطره دکتر دینانی از امام موسی صدر: کنفرانس شروع شده بود و مرتب شیخ الازهر آقای صدر را با احترام دعوت می کرد. در آن موقع خیلی شکسته شده بود. از ایشان پرسیدم چرا شما تا این حد شکسته شده اید؟ گفت: من در حالی به سر می برم که شمشیری آویخته از سقف ممکن است هر لحظه بر من فرود اید و مرا به هلاکت برساند.