«مسی» گیت!؟

lionel_messi_caricature_by_kiddac-d3f1jucصادق حسینی، روزنامه نگار{انتشار در هفته نامه تماشاگر}: بعد از رسوایی و بحران بزرگ واترگیت در آمریکا که در فضای واقعی رخ داد این روزها فضای مجازی ایرانی و فوتبالی درگیر اتفاقی دیگر است که برخی آن را چنان بزرگ کرده اندد که انگار «مسی» گیت اتفاق افتاده است؛ البته در «مسی» گیت پای سیاسیون و اصحاب قدرت در میان نیست و جوانان میدان دار هستند.
هجوم کاربران ایرانی اینترنت به صفحه «لیونل مسی» فوتبالیست سرشناس آرژانتینی واکنش های متعددی داشت تا حدی که برخی آن را فاجعه ای برای اخلاق و فرهنگ کشورمان ارزیابی کردند ؛ شخصیت های دانشگاهی آن را «نو پدیده ای اجتماعی» دانسته اند که باید شناخته شود و برخی دیگر در اظهاراتی عجیب آن را کار دست های پنهانِ هکری برای تخریب ایرانیان.
سئوال اصلی این است که آیا واکنش های کاربران ایرانی اینترنت به این فوتبالیست، رفتاری خارج از عرف فوتبال بوده است؟ آیا کاربران ایرانی و خارجی فضای مجازی خاطره ی دیگری از واکنش های تند و ضد و نقیص به یک اتفاق در ذهن ندارند؟ چرا شخصیت های علمی واکنش را «پدیده ی نوظهور اجتماعی» می دانند؟ «واکنش ایرانیان برای کمک به زلزله ی آذربایجان» و یا «روحانی متشکریم» نیز در همین راستا و «پدیده ای نوظهور و ناشناخته» است؟
برخلاف گروه های بیگانه با فضای ورزش  که از شنیدن این خبر شوکه شده اند، برای کسانی که به ورزشگاه می روند و مسابقات ورزشی را از نزدیک می بینند شنیدن این کلمات سخیف و توهین آمیز که البته مذموم است طبیعی و بخشی از رویه جاری و ساری در استادیوم های ورزشی است.  برای آنانی که در استادیوم رفتاری خارج از شخصیت خود انجام می دهد این که بر روی صفحه ی یک بازیکن خارجی «با ناسزا کری خوانی کنند» امری است در ادامه ی همان رفتار استادیومی؛ برای ورزشگاه روهایی که سال ها با «شیر سماور» مانوس بوده اند، هیجان ناشی از رویارویی با یکی از ستارگان و یکی از برترین تیم های ملی فوتبال جهان به حدی است که با کامنت کردن روی صفحه ی این ستاره، درصدی از انرژی شان را هم خالی نمی شود.
و البته این «ناسزا گفتن و شنیدن» بخشی از فرهنگ جهانی تماشاچیان فوتبال است چه در «ومبلی لندن» فوتبال ببینی یا «سانتیاگو برنابئو» یا در مسکو و استانبول و تهران و تبریز شنیدن این الفاظ ناخوشایند جزیی از بازی شده است.
یکی از خبرنگاران فوتبال انگلیس می گفت یکی از تاکتیک های روانی برخی مربیان ما همین است که تماشاچیان با ناسزا بازیکن حریف را عصبی کنند. در فوتبال ایرانی خودمان هم که نه تنها خود مربیان بلکه تماشاچیان و لیدرها نیز این کار را می کنند.
با چنین فرهنگ فوتبالی و رسانه های جهانی ای که دسترسی به بازیکنان و چهره ها را به مرز چند کلیک و فشار دکمه رسانده است، چرا برای روشنفکران، دانشگاهی و اخلاق مداران واکنش های کاربران ایرانی عجیب به نظر می رسید.
اگر این گروه ها با حضور در اماکن ورزشی فرصت کشف  و شهود برای خود فراهم و واقعیت را از نزدیک لمس می کردند، می توانستند با شناخت محیط ورزش و پیرامون آن به کمک ورزش بیایند. طبیعی با دیدن تصویر رسانه ای وقایع ورزشی، گروه های مرجع کمکی به ورزش نمی کنند که قدما گفته اند: بیرون گود نشستن و لنگش کردن!
در «مسی» گیت اگر جوانان و فوتبال دوستان اشتباه کردند، گروه های مرجع نیز مقصر هستند چرا که نتوانسته اند ورزش و محیط پیرامونی آن را به درستی بشناسند و براساس دانسته های قدیمی و تصاویر رسانه ای نظر داده، تحلیل کرده اند.
برای جوانان ورزش دوست و ورزشی ها، «مسی» گیت اتفاق نیفتاده است؛ این رویدادِ مجازی واکنشی در امتداد سایر حوادث  ورزشگاهی است که نه زاییده دست های پنهان و هکرهای اجیر شده است و نه «پدیده ای نوظهور و ناشناخته».

در حاشیه فیلترینگ ویچت: آیا روش های گاز انبری ادامه می یابد؟

مردمی که به خیز «من سرهنگ نیستم؛ حقوق دان هستم» حسن روحانی لبیک گفتند و او را انتخاب کردند، انتظارشان این است از روش ها «گازنبری» اجتناب شود، رویه ها به روز و اصلاح گردند و راه های آزموده شده و نتیجه نگرفته، دوباره به کار گرفته نشود/ بسیار روشن است که تدام این روش ها نه تنها موثر نیست بلکه عین بی «تدبیری» و گامی است «امید» سوز.
عصرایران؛ صادق حسینی {بازنشر: ایسنا، ایرنا،  الف، نامه، جوان، پیام نفت، تدبیر، سیتنا، اینتا، عبرت، پارسینه، ملیت، برترین ها، جام نیوز، روزنامه ابتکار، کافه سینما} – «فیلتر شد! توقیف شد» تیتر تکراری دهه ۸۰ و ۹۰ جامعه ایرانی است که این بار نصیب «وی چت» شد. بنا به اظهارات یک منبع مطلع و آگاه در کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، “وی چت” فیلتر شده است.
البته برای جامعه جوان و هوشمند ایرانی به مصداق راه های رسیدن به خدا، روش های متعددی برای رسیدن به فیلتر شده ها وجود دارد اما مسئولان فیلترینگ به مصداق «العاقل یکفیه الاشاره» اگر در روش بیش از ده ساله شان تامل و تدبیر می کردند از رشد سریع کاربران شبکه های اجتماعی و سایت های فیلتر شده متوجه می شدند که چقدر در رسیدن به اهداف شان توفیق داشته اند.
مردمی که به خیز «من سرهنگ نیستم؛ حقوق دان هستم» حسن روحانی لبیک گفتند و او را انتخاب کردند، انتظارشان این است از روش ها «گازنبری» اجتناب شود، رویه ها به روز و اصلاح گردند و راه های آزموده شده و بدون نتیجه، دوباره به کار گرفته نشود.

از دیدگاهی دیگر انتشار این خبر مبهم که وزرای دولت که عضو کارگروه هستند به فیلترینگ وی چت رای مثبت داده اند نشان می دهد برخلاف لبخندها و صحبت های روکش شده رسانه ای، آنها به دلیل فاصله نسلی شان چندان درک و شناختی از فضای مجازی، ابزارها و فرهنگ اینترنت ندارند.این رای مثبت در حالی داده شده که حسن روحانی رییس جمهور که همزمان ریاست شورای عالی امنیت ملی، انقلاب فرهنگی و فضای مجازی ا برعهده دارد در گفت و گو با شبکه تلویزیونی خارجی درباره اینترنت گفته بود: «ما خواهان آن هستیم که مردم در زندگی خصوصی خود کاملا آزاد باشند. در دنیای کنونی، دسترسی آزاد به اطلاعات و آزادی گفتگو و اندیشه، حق همه و از جمله مردم ایران است.»

خوب است مسئولین دولتی که اکثریت اعضای کارگروه تعیین مصادیق را تشکیل می دهند به این سئوال پاسخ دهند که تداوم فیلترینگ ابزارهای اینترنتی نافی دیدگاه ها و نظرات روشن و صریح رییس جمهور نیست؟ آیا وزیران همگام با نظر رییس جمهور به فیلترینگ این ابزارها رای مثبت داده اند؟ یا این که نظرات رسانه ای با دستورات اجرایی متفاوت است. این حق مردم است که به دانند مبنای تصمیم و عمل مسئولان دولتی چیست؟
به نظر بسیار روشن است که تدام این روش ها نه تنها موثر نیست بلکه عین بی «تدبیری» و گامی است «امید» سوز.

درباره توافق نامه ژنو؛ «نه» ایران و غرب به اشتباه محاسباتی

Untitled-3

عصرایران ؛ سید صادق حسینی: بازنشر: انصاف نیوز، عصر خبر؛ پارسینه؛ آینده آنلاین؛  امروز در مقابل اکثر ایرانیانی که از گشایش در پرونده هسته ای و به ثمر نشستن مذاکرات خوشحال هستند، تعداد اندکی نیز خشمگین شده با پراکندن موج نفرت و ناامیدی به تلاش های انجام شده واکنش نشان می دهند و طرف دیگر را متهم به غوغاسالاری و هیاهو می کنند.

در کنار این واکنش ها که پویایی جامعه ایرانی را نشان می دهد، نکته ای وجود دارد که کمتر به آن پرداخته می شود، نکته ای که توجه به آن موجب فهم صحیح تر توافق نامه تاریخی ژنو دارد. توافق نامه ای که یک طرفش «ایرانِ بزرگ» است و طرف دیگرش قدرت های نظامی و اقتصادی شرق و غرب جهان.

برای فهم بهتر این نکته اشاره به یک اصطلاح سیاسی ایرانی لازم است: «اشتباه محاسباتی»!

مرور سریع حوادث نشان می دهد غرب بعد از توافق نامه سعدآباد، با طمع احساس کرد می تواند از ایران امتیاز بیشتری بگیرد اما در عمل ایران نه تنها امتیازی به آنها نداد بلکه مسیر توسعه فناوری هسته ای صلح آمیز خود را با جدیت دنبال کرد و این یکی از «اشتباه های محاسباتی» غرب بود.

محمد البرداعی دبیرکل پیشین آژانس انرژی اتمی که از ابتدای اوج گیری پرونده هسته ای ایران یکی از بازیگران اصلی این پرونده بوده است در کتاب خاطرات خود به نام عصر فریب با اشاره به رویدادهای آن دوره و رد مفاد اجرایی آن توسط ترویکای اروپایی می نویسد: «به دلیل مخالفت آمریکا، چنین پیشنهادی جامه عمل نپوشید و محقق نشد که نتیجه اش غیر قابل اجتناب و قابل پیش بینی بود، افزایش شروط و سهم خواهی بیشتر: ایران به عملیات تبدیل اورانیوم و بعدها به غنی سازی ادامه داد، هرچه زمان بیشتر می گذشت، قیمت ایران هم افزایش می یافت.»

«اشتباهات محاسباتی» البته از هر دو سوی این پرونده دنبال می شد، در این سو رییس جمهور وقت قطع نامه های شورای امنیت را «کاغذ پاره» خواند و با بی اهمیت دانستن آن ها خواست تا غرب آن قدر قطع نامه بدهد تا «قطع نامه دانش پاره شود» و در حالی که تحریم ها تاثیرات خود را می گذاشتند، محمود احمدی نژاد می گفت «آب را بریزید جایی که سوخته». او با این ادبیات و عمللکردش «اشتباه محاسباتی» مرتکب شد که هزینه گزافش را همه مردم و نظام پرداختند.

در بخش دیپلماتیک هم مذاکراتی که از سوی دولت محمود احمدی نژاد توسط سعید جلیلی و تیم اش راهبری می شد، دستاوردی قابل اعتنایی نداشت تا جایی که علی اکبر ولایتی دیپلمات کهنه کار و مورد وثوق مردم و نظام در مناظرات انتخاباتی ۱۳۹۲ خطاب به جلیلی گفت: «دیپلماسی این نیست که در کشورهای دیگر خطابه بخوانید!» نگاهی به بسته پیشنهادی ارایه شده توسط تیم هسته ای دولت قبل در سال ۱۳۸۸ و توافق نامه امضاء شده در ژنو نشان دهنده روند نه چندان مفید آن گفت و گوها است.

اما از روزی که ایران گردش سانتریوفیوژهایش را در مقابل راهبردهای کاسب کارانه غرب با حدود ۱۵۰ سانتریفیوژ آغاز کرد تا امروز که ۱۸.۰۰۰ سانتریوفیوژ فعال دارد با وجود تحریم های ظالمانه غرب، اتفاقاتی افتاده است که دو طرف این پرونده سیاسی را به توافق نامه ژنو رسانده است.

ایران پاسخ تحریم های غرب را با خیز هسته ای و سرعت بخشیدن به بخش فناوری آن داد که نتیجه اش بومی شدن دانش هسته ای، افزایش و ارتقاء سانتریفوژ ها وغنی سازی ۲۰درصدی اورانیوم بود و غرب نیز با سخت تر کردن تحریم ها علیه ایران برنامه خود را دنبال کرد.

اکنون دو طرف با نگاهی به تجربه بیش از ۱۰ ساله مذاکرات هسته ای که فراز و فرودهای متعددی داشته، اراده شان این است که دوباره مرتکب «اشتباه محاسباتی» نشوند و گام به گام از دیوار بلند بی اعتمادی بگذرند.

ایالات متحده ای که به نوشته محمد البرادعی با شعار «حتی یک سانتریفیوژ هم نه» و راهبرد «تعلیق تمام برنامه هسته ای قبل از مذاکرات» پرونده هسته ای ایران را دنبال می کرد، امروز به جایی رسیده است که وزیر امورخارجه خود را برای توافق به ژنو می فرستد در حالی که ایران با ۱۸۰۰۰ سانتریفیوژ فعال برنامه هسته ای اش را همچنان پر قدرت دنبال می کند.

غرب می داند در صورت بدعهدی در اجرای توافق نامه ژنو نه تنها چیزی به دست نمی آورد بلکه سرعت ایران را در مسیر توسعه فناوری صلح آمیز هسته ای خودساخته و متکی بر دانش بومی افزایش می دهد و از آن مهم تر اعتماد ایرانیان را برای مدت زیادی از دست می دهد.

به نظر می رسد غرب باید فهمیده باشد که تکرار «اشتباه محاسباتی» اش در مورد ایران چه دستاوردهای تلخی برایش می تواند به همراه داشته باشد و به همین دلیل با وجود همه کارشکنی های افراطیون، کاسبان تحریم و فشار اسراییل تلاش دارد این توافق نامه و گفت و گوهای جامع بعد از آن را به سرانجام مطلوب برساند.

متن کامل بسته پیشنهادی ایران به ۱+۵ در دوره سعید جلیلی چه بود؟
  ترجمه رسمی متن کامل توافقنامه هسته‌ای ایران و ۱+۵

جامعه ورزش فرصت‌شناس باشد

صادق حسینیسید صادق حسینی، روزنامه ایران یک شنبه ۳ آذر ۱۳۹۲: دکتر محمود گودرزی نخستین ورزشی‌ای بود که از مجلس با رأی بالا گذر کرد و دیروز بر صندلی وزارت نشست. وی که از تجربه مواجهه مجلسیان با وزرای سلفش درس‌های فراوانی گرفته بود با مشورت و کمک گرفتن از تمام ظرفیت‌ها و انتخاب راهبرد صحیح، از خود دفاع جانانه‌ای کرد و توانست رأی اعتماد بالای مجلس را کسب کند.
هرچند که برای جامعه سیاسی، دکتر گودرزی وزیری است در تراز سایر وزرای کابینه دولت تدبیر و امید اما برای جامعه ورزش، وی کسی است که باید به امیدها و آرزوهای بحق جامعه ورزش جامه عمل بپوشاند.
برای جامعه ورزش گودرزی وزیری است که به نگاه سیاسی در ورزش پایان می‌دهد، فدراسیون‌های ورزشی را براساس نزدیکی مواضع سیاسی شان به گروه‌ها و جریان‌های سیاسی از منابع مالی و حمایتی منتفع نمی‌کند، رؤسای فدراسیون‌ها را به دلیل حضور یافتن یا نیافتن در جلسات برکنار نمی‌کند، ورزش را به حیاط خلوت سیاسیون تبدیل نمی‌کند؛ وقت و توان و فرصت ورزش را معطل دو تیم باشگاهی نمی‌کند و از همه مهم‌تر با حاکم کردن برنامه محوری به روزمرگی در ورزش پایان می‌دهد و نشان می‌دهد مدیریت ورزشی بدیهیات و شاخص‌هایی دارد که تفاوت‌های اصولی و اساسی‌ای با سایر انواع مدیریت دارد.
در این سو اما جامعه متکثر و متنوع ورزش باید در کنار نقد منصفانه با تمام توان از وزیر ورزشی که برآمده از جامعه ورزش است حمایت کند چرا که موفقیت دکتر گودرزی موفقیت جامعه ورزش و خدای ناکرده ناکامی او ناکامی ورزشیان است.
گودرزی که نشان داده چهره‌ای مشورت پذیر است اگر بتواند در پایان دوره وزارتش، مدیریت موفق، کارآمد و مؤثری داشته باشد، تراز مدیریت ورزشی را در کشور بالا می‌برد و سنگ بنای حضور مدیران تخصصی ورزش را محکم می‌کند.
به دیگر سخن مدیریت موفق دکتر گودرزی می‌تواند ورزش را از گزند حضور مدیران سیاسی در امان نگاه دارد، وزارت ورزش را به یک وزارتخانه تخصصی تبدیل کند و فرصت انتخاب وزیران ورزشی را فراهم کند. جامعه ورزش که سال‌ها برای حضور یک ورزشی در رأس هرم مدیریتی‌اش تلاش و مبارزه کرده حال که این فرصت توسط رئیس جمهور روحانی فراهم شده است باید فرصت‌شناس باشد و نشان دهد با وجود همه تفاوت آرا و نظرات اما برای موفقیت نخستین وزیر ورزشی وزارت ورزش و جوانان دولت جمهوری اسلامی ایران وحدت نظر دارد و تلاش می‌کند.

مورد عجیب ورزش ایران؛ یکشنبه ابری مجلس

صادق حسینیعصر ایران؛ سید صادق حسینی: رییس جمهور به میانه ی سخنرانی خود برای دفاع از سومین وزیر ورزش و جوانان دکتر سید نصراله سجادی رسیده است: ما به خاطر فشار تحریم نیست که پای میز مذاکرات نشسته‌ایم. شما اگر یادتان باشد، در سال ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۲ و مخصوصاً ۲۰۰۳ ایران پای میز مذاکرات نشست، تحریمی در کار نبود و مصرانه به مذاکرات منطقی خود ادامه داد.در درب شمالی مجلس، چند خانم چادر پوش که روی چادرشان کفن پوشیده و برخی شان پوشیه بسته اند و کودکانی همراهشان است، زیر آسمانِ گرفته تهران جمع شده اند و پلاکاردهایشان را آماده می کنند.

هماهنگی انجام می شود؛ وارد مجلس می شوم، چندنفری از دوستان قدیمی و خانوادگی به همراه صالح و محمد پسران دکتر سجادی نشسته اند، از روسای فدراسیون ها و ورزشکارانی که در دفعات قبل بعد از نطق کف و سوت کشیدند خبری نیست، مازیار ناظمی مدیرکل جدید وزارت ورزش که این روزها رکورد دار تلاش برای وزیر کردن و رای اعتماد نگرفتن است هم با همکارانش آمده است.

در ذهنم برای نصراله سجادی یا به قول دوستانش «نصیر» ۱۳۰ تا ۱۴۰ رای می شمرم. از دکتر مهرزاد حمیدی دوست ۴۰ ساله دکتر می پرسم: چند رای می آورد؟ نگاهش را تیز می کند، مجلس نشینان را نظاره می کند و می گوید: ۱۸۰ رای داریم؛ چند شب قبل ترش نیز رضا قرخانلو در جلسه ای گفته بود: مجلس برای رضای خدا کار می کند و به همین دلیل سجادی حداقل ۲۲۰ رای دارد!

سجادی دفاع خطی خود را با صدای آرام و نه چندان رسا و نه چندان هیجان انگیز به پایان برده است.

– دوستان بفرمایند بنشینند سرجایشان، بفرمایید آقایون! می خواهیم رای گیری کنیم؛ حاضرین ۲۳۸ نفر، برگه های رای را توزیع کنید.
این ها را علی لاریجانی با حالتی خنثی می گوید.

برگه های رای جمع شده در هیات رییسه در حال شمارش است، نماینده ای می آید و به یکی از خبرنگاران پارلمانی با اشاره و زبان بدن با حسی شادمانه می فهماند که سجادی رای آورده است.

تعداد آرا ۲۵۳ نفر، آرای موافق۱۲۴ رای، آرای ممتنع۲۲ رای و آرای مخالف۱۰۷ پس مجلس به آقای سیدنصرالله سجادی رای اعتماد نداد.ز این ها را هم علی لاریجانی با حالتی خوشحال از پایان یافتن جلسه ای کسل کننده می گوید.

در این سو، چهره ها یخ زده، ابروها درهم و بی حالی نمایان است. صالح و محمد که تا آقازادگی ۳ رای کم داشتند(!) به سرعت کت هایشان را می پوشند و می روند. در اندکی زمان امیدهای زیادی بر باد رفت: نشستن یک چهره انقلابی، پاک دست، اصولی، مخلص و تحصیل کرده ورزش بر مسند وزارت ورزش و جوانان، چرخش مدیران ورزشی و ستادی به تبع آن و آغاز تحول در ورزش.

خبرنگاران پارلمانی لبخندزنان و به سرعت از جایگاه خارج می شوند تا به مصاحبه ها برسند برای آن ها این هم یک جلسه بود مانند جلسات دیگر.

از مجلس که خارج می شوم، فضا همان است ابرها بازتر و ترافیک بیشتر شده است. زنان چادرپوش کفن بر تن حالا توجه پلیس و چند رهگذر را به خود جلب کرده اند. آن ها برایشان هر چه مهم بود، رای آوردن و نیاوردن سیدنصراله سجادی برای وزارت ورزش و جوانان قطعا مهم نبود. آن ها با هیجان فقط مقواهای خود را در هوا می چرخاندند: چرا مسئولین به احکام شرع توجه نمی کنند!

   مورد عجیب ورزش دکتر سجادی

از ظهر یکشنبه ۵ آبان که صالحی امیری رای اعتماد نگرفت تا ۱۲ آبان که دکتر سیدنصراله سجادی از سوی رییس جمهور معرفی شد و تا یک شنبه ۱۹ آبان۱۳۹۲، روز رای اعتمادش اتفاقاتی در ورزش ایران افتاد که اگر نگوییم بی سابقه، به طور قطع کم سابقه بود است.

جامعه ورزش جامعه ای متنوع و متکثر و در عین حال با صنوف مختلفی است که در پویایی ویژه ای(!) هیچ یک همدیگر را قبول را ندارند. دانشگاهی ها، مدیران، روزنامه نگاران، مربیان، ورزشکاران و داوران نه تنها حرف هیچ صنف دیگری را قبول ندارند بلکه حرف هم صنف های خود را نیز قبول نمی کنند و مدام بر طبل مجادله و محاجه می کوبند.

در کنار این که از سال ۱۳۸۰ ورزش جایگاه رفقای بدون پست مانده رؤسای جمهور بوده، عدم تحمل همدیگر و نبود نگاه صنفی از اصلی ترین دلایل تحمیل مدیران سیاسی به ورزش است. ورزشی ها نشان داده اند برای حذف همدیگر هرکاری می کنند و حاضرند همدیگر را به قیمت تحمل یک مدیر سیاسی از صحنه به در کنند.

«مورد عجیب دکتر سجادی» از همین نشات می گیرد که در حالی که او چه درست و چه نادرست از هیچ شخص و گروهی نخواست تا برای رای اعتماد او تلاش و رایزنی کنند، اما جمع های مختلف ورزشی ها به صورت خودجوش برای کسب رای اعتماد او با تشکیل جلسات متعدد  رایزنی های گسترده ای انجام دادند.
این شاید برای اولین بار بود که همزمان دانشگاهی ها، مدیران، روزنامه نگاران، ارزشی ها و متنفذین برای رای گرفتن دکتر سجادی از مجلس تلاش می کردند.

فراهم کردن امکان دیدار و ارایه نظرات ایجابی به چهره های با نفوذ مجلس از جمله احمد توکلی، باهنر، جلالی، حسینیان، ابوترابی و نمایندگان استان ها و فراکسیون های قومیتی و تخصصی همه و همه نشان داد که ورزشی ها می توانند و باید از توان هم افزایی خود حول موضوعات اصلی ورزش استفاده کنند.

هرچند که رای نیاوردن دکتر سجادی برای ورزش ایران تلخ بود اما این تجربه نشان داد که جامعه مدنی ورزش باید با تقویت و ارتقاء جایگاه خود، مسایل اصلی و فرعی ورزش را تفکیک و حول مسایل اصلی وحدت نظر داشته باشند. به عنوان نمونه ای قابل توجه جامعه ورزش می تواند از تجربه جامعه سینما بهره گیرد، جامعه سینما نیز مانند ورزش متکثر و دارای صنوف مختلف است، اما آن ها در خانه سینما اختلافات را کنار می گذارند و حول مسائل اصلی  اتفاق نظر دارند، چرا ورزشیان چنین نمی کنند؟

اگر جامعه ورزش می تواند حول وزیر شدن یک چهره از خودش متحد و هم نظر شود، چرا این تجربه را تکرار نکند؟ چرا در بخش های دیگر مثلا در فدراسیون ها این تجربه را تکرار نکند؟ چرا درباره انتخابات آتی کمیته ملی المپیک حول چهره های ورزشی در مقابل سیاسیون این تجربه را تکرار نکند؟

فردا ورزش ایران در توالی یک شنبه های پارلمانی- ورزشی آبان، نظاره گر جلسه رای اعتماد مجلس به وزیر پیشنهادی دیگری است. یکشنبه بیست و ششم، آخرین یک شنبه آبان ماه ۱۳۹۲ برای ورزش ایران از دو حال خارج نیست: یا مجلس به محمود گودرزی  رای اعتماد می دهد، یا او را دارای صلاحیت لازم نمی داند و به او اعتماد نمی کند.
امید که دکتر گودرزی بتواند از خوانِ سخت مجلس سربلند بیرون بیاید اما اگر او از مجلس رای اعتماد نگیرد، جامعه ورزش باید مصرانه روی خواسته های خود که بالاخره بعد از ۲ وزیر پیشنهادی از سوی رییس جمهور روحانی شنیده شده پافشاری کند و گزینه ی پنجم نیز از جامعه ورزش باشد.

نخستین وزیر ورزشی روحانی

سیدصادق حسینی، روزنامه اعتماد، دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲؛ بازنشر: عصر ایران، عصر خبر؛  ورزشی که با بحران مالی روبه‌رو است، روزهای پرتلاطمی را پشت سر می‌گذارد. ورزشی که با روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید»، امیدوار بود یکی از خانواده خود را بر مسند وزارت بنشاند. ورزشی‌ها از خود می‌پرسند چرا نظام که برای تربیت مدیران و متخصصین ورزشی بیش از ۳۰ سال هزینه کرده و زمینه کسب تجارب گرانبهای ملی و بین‌المللی را برایشان مهیا کرده است از یک مدیر ورزشی برای وزارت ورزش بهره نمی‌گیرد.
به عبارت دیگر جامعه ورزش معتقد است: همان‌طور که پذیرفته نیست یک شخصیت غیرمتخصص بر مسند وزارت خارجه، بهداشت یا نیرو بنشیند، سوال‌برانگیز است که چرا چهره‌های سیاسی و امنیتی یا دوستان و رفقای به دور از پست مانده روسای جمهور بر مسند وزارت ورزش می‌نشینند.
با این اوصاف محمد شریعتمداری که برای انتخاب وزیر ورزش سرپرست شده بود، بعد از رایزنی با سیدمصطفی هاشمی‌طبا که این روزها همه او را به شیخوخیت ورزش قبول دارند، با نامزدهای وزارت یک به یک گفت‌وگو کرد که از جمله آنها می‌توان به دکتر سیدمحمد حسین رضوی، دکتر سیدنصرالله سجادی، دکتر محمود گودرزی و مهندس سعید فائقی اشاره کرد. با این حال شریعتمداری در مذاکراتش گفته بود: البته چهره‌های سیاسی نیز مطرح هستند!
اعتراض‌های پراکنده و غیرمنسجم و رایزنی‌ها گسترده با چهره‌های متنفذ دولت و خارج از آن نتیجه داد و با وجود گزینه‌های سیاسی، رییس‌جمهور به خواست جامعه ورزش توجه کرد و در آخر یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲ سید نصرالله سجادی، مدیر متخصص ورزشی که کارش را از معلمی ورزش آغاز کرد، در کمیته ملی المپیک تجربه بین‌المللی به دست آورد و به کرسی استادی دانشگاه تهران نشست را به عنوان وزیر ورزش و جوانان به مجلس معرفی کرد. معرفی دکتر سجادی که از جمله معدود چهره‌های دانشگاهی عملگرا است از جانب دیگری نیز مهم است.
او به عنوان نخستین وزیر واقعا ورزشی این وزارتخانه، بعد از یک دوره مدیریت کوتاه و ناموفق محمد عباسی، می‌تواند با تعیین اهداف استراتژیک، مدیریت موفق و اثرگذار، سنگ بنای تداوم حضور ورزشی‌ها را بر مسند وزارت بگذارد. در کنار برنامه‌ریزی برای توسعه ورزش، دکتر سجادی که استاد مدیریت ورزشی است، می‌تواند با تبیین ویژگی‌های مدیریت ورزشی برای دولتمردان، سطح ورزش را به جایگاه اصلی خود برساند. حضور دکتر سید نصرالله سجادی بر مسند وزارت ورزش در حالی که به نظر نمی‌رسد در مجلس مشکل چندانی برای کسب رای اعتماد داشته باشد، آب سردی است بر روزهای آتش گرفته ورزش ایران.

آقا دوربینی در ۱۳ آبان! آقا دوربینی، الگوی مناسبی نیست

آقا دوربینی در دهه 60

بازنشر: نامه؛  عصر ایران، پارسینه؛ عصر خبر؛ انصاف نیوز؛ آفتاب؛ جوان آنلاین؛ مثلث؛ سفیر نیوز؛ مشرق، باشگاه خبرنگاران، فردا، شفاف، بی باک، جهان نیوز؛ باراک اوباما: این روزها؛ مرگ برآمریکا گفتن برای برخی هم نان دارد هم نام. برخی که با حاکم شدن رویه ی سیاسی جدید بعد از انتخابات خرداد ۹۲ جایگاه خود را که به مدد برخی حمایت ها به دست آمده بود، از دست رفته می بینند، تلاش دارند با دستاویز قرار دادن هرچیزی، جایگاه آتی خود را مستحکم کنند و برای خود اشتهار بیافرینند. آن ها که در طول ۸ سال گذشته البته تجربه خوبی کسب کرده و توانسته اند با پرخاش به هاشمی رفسنجانی و دشنام دادن به خاتمی، میرحسین موسوی، علی مطهری، علی لاریجانی و هر کسی که با آن ها نیست خود را عزیز کرده بدانند امروز هم باک شان نیست که از محمدجواد ظریف انتقاد بی دلیل کنند و به حسین فریدون تهمت انگلیسی و انحرافی بودن بزنند؛ یا در بیلبوردهای تبلیغاتی به تحقیر مذاکره کنندگان ایرانی به پردازند.

آقا دوربینی که از شخصیت های مورد توجه در ایران است و مردم در تمام تصاویر عمومی مشتاقانه به دنبال یافتن او هستند، از جمله ثابت قدمان مرگ بر آمریکا گفتن است.  حسین نمازی ۵۵ ساله ی شیرازی هیچ فرصتی را برای ظهور و بروز در تلویزیون از دست نمی دهد و  باکی هم ندارد در یک مصاحبه تلویزیونی زنده، رقیبش را با ضربه ای از میدان به در کند و خود را به جایگاهی که جای اوست برساند از ثابت قدمان مرگ بر آمریکا گفتن است.

آن ها که امروز رگ گردن شان برای «مرگ بر آمریکا» گفتن متورم می شود، بسیار شبیه آقا دوربینی هستند، آقا دوربینی عشق دوربین است و اینان  نیز سودای دیده شدن دارند. برای آقا دوربینی، رویدادی که در آن حضور می یابد اصالت ندارد و برایش در تلویزیون دیده شدن مهم است، تلاش اینان هم برای «مرگ بر آمریکا» گفتن بیش از آن که دردِ ایران باشد، درد ماندن به هر قیمتی، دیده شدن  و حذف رقیب است چه آن که اگر درد ایران داشتند، ۸ سال در برابر محمود احمدی نژاد و اشتباهاتش سکوت نمی کردند و وقتی او برای رییس جمهور آمریکا نامه نوشت و در مصاحبه با تلویزیون هایشان ملتمسانه درخواست مذاکره با آمریکا می کرد، گریبان چاک می کردند.

برای این برخی ها؛ آقا دوربینی، الگوی مناسبی نیست؛

شرح عکس: در این عکس که از آلبوم شخصی سیدهادی خامنه ای برداشته شده و مربوط به اواسط دهه ۶۰ است آقا دوربینی در صف اول راهپیمایی روز ۱۳ آبان حضور دارد.

:: آقا دوربینی: تصویرم راپخش نکنند مضطرب می‌شوم وتاصبح خوابم نمی‌برد.. روی آنتن رفتن کار سختی است. اما چون تجربه بیش از ۳۰ ساله دارم برام عادی شده و مشکلی نیست. من دقیقا حالت و زاویه فیلمبرداری را می دانم.

پیام حسن روحانی به بوش چه بود؟

محمد البرادعی و حسن روحانی

محمد البرادعی که ۳ دوره متوالی دبیرکلی آژانس بین المللی انرژی اتمی را برعهده داشت در کتاب خاطرات خود با عنوان «عصر فریب» در بخش مربوط به پرونده ایران در سال ۲۰۰۳-۲۰۰۵ خاطره ای از حسن روحانی نقل می کند.
البرادعی می نویسد: رییس جمهور بوش و کاندولیزا رایس علی رغم لفاظی در انظار عمومی معتقد بودند دیپلماسی بهترین مسیر است اما باید یک سری پیش شرط ها قبل از مذاکرات اجرا شوند. با وجود این دیگران مانند پاول و آرمیتاژ از گفت و گو و مذاکره بدون هیچ پیش شرطی به عنوان مسیری برای رسیدن به یک راه حل دیپلماتیک حمایت می کردند.
یک پیام نوشتاری از حسن روحانی از طرف رژیم ایران به همراه داشتم که در آن گفته شده بود این کشور آماده است در همه زمینه ها از جمله برنامه اتمی ایران و موضوعات گسترده تر امنیت منطقه ای با ایالات متحده وارد گفت و گو شود. این پیام در یک برگ کاغذ، بدون عنوان یا امضا نوشته شده و به من تحویل داده شده بود. یادداشت را به بوش دادم، منبع آن را توضیح دادم و به وی گفتم احساس می کنم چقدر برای ایالات متحده مهم است گفت و گو با ایران را آغاز کند.
بوش پاسخ داد:« می خواهم در سطح رهبر با رهبر صحبت کنم، اما مطمئن نیستم رهبر ایران آماده مشارکت باشد.»
البرادعی در پایان این فصل با اشاره به پیشنهادهای ضعیف و غیرقابل توجه سه کشور اروپایی که بعد از موافقت نامه پاریس و در دوران روی کار آمدن محمود احمدی نژاد به ایران ارایه کردند  می نویسد: « هرچه زمان بیشتر می گذشت، قیمت ایران هم افزایش می یافت.»

کتاب «عصر فریب؛  The age of deception دیپلماسی اتمی در دوران خیانت» در سال ۱۳۹۱ توسط موسسه انتشاراتی روزنامه ایران منتشر شده است.